تا حدی کوتاه میام که تبدیل به کوتاهترین دیوار نشم ! تا حدی مهربون هستم که تبدیل به انجام وظیفه نشه ! تا حدی گرم و صمیمی هستم که انتظار بی جا به وجود نیاره! آدما قدرنشناس و منفعت طلب اونقدر زیاد شدن که باید حد و خط قرمزایی داشته باشی تا کسی رد نشه و آسیب نبینی...!
داستان از این قرار است وقتی کسی سعی می کند خودش را از ما دور کند ما می دویم به دنبالش... قطعا کسی که پا به فرار گذاشته قدرت دو چندانی پیدا کرده در دویدن٬ قطعا دنبال کردن آدمی که از ما گریخته عصبیتی به همراه دارد که دویدن را سخت می کند پس دست به بازی دیگری میزنیم... با مظلوم نماییِ سازمان یافته٬ آدم رفته را از نصف راه برمیگردانیم... آدمی که نصفش رفته و نصف دیگرش به ترحم و عذاب وجدان مانده یکجور سردی و دلزدگی دارد که با خروار خروار محبت های دو چندان شده ما گرم که هیچ حتی وِلَرم هم نمیشود... از این به بعد رابطه میشود کولی دادن و کولی گرفتن... آدم یکبار رفته چند بار دیگر هم میرود با هر بار رفتنش کفه وادادن هایمان را سنگین تر می کنیم و برش میگردانیم... یک روز دیگر نه جای خالی برای این کفه می ماند، نه توانی بر شانه هایمان و نه شأن و آرامش و قدرتی که جذب کند طرف مقابل را... آدمی که ماه ها پیش روحاً رفته امروز به تمامی میرود... گاهی ما با دیر رها کردن از خودمان و دیگری یک هیولا میسازیم با قدرت ویرانگریِ نا محدود.
بعضی چیزا تو دنیا خیلی مهم تر از دارایی و ثروت هستن یکی از اونها توانائی خوش بودن با چیزهای ساده زندگیه ....
با ذهنی که همیشه احساس بدبختی میکنه ، رسیدن به خوشبختی محاله پس برای اینکه خوشبخت باشی ، ذهنیتت رو تغییر بده ...
بساط زرنگی هایتان را اطراف آدم های ساده و مهربان پهن نکنید، انصاف نیست کاش آدم هایی که انتخاب کرده اند خوب باشند را پشیمان نکنید دنیایمان به اندازه ی کافی آدمِ زرنگ دارد دست از سرِ این نسلِ اصیلِ رو به انقراض بردارید باور کنید حتی کوچک ترین ضربه به این جور آدم ها تاوان دارد! یادم می آید مادرم همیشه میگفت "خدا بدجور پشت آدم های ساده ایستاده" حواستان باشد ..
فردا آخرین روز چه کسی خواهد بود؟ چه کسی فردا برای آخرین بار، طلوع خورشید را خواهد دید؟ چه کسی امشب ، آخرین ستاره هایش را خواهد چید؟ تنها و تنها خدا می داند فردا چند نفر یا چند هزار نفر آخرین فرصت عاشقی هایشان خواهد بود. زندگی را، عشق را به فردا نسپار، کسی چه می داند شاید فردایی در کار نباشد...
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪه ﺑﻬﺶ ﻧﮕﯿﺪ: ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﻣﯽﮔﺬﺭه... ﻧﮕﯿﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽﺷﻪ... ﻧﺨوایید ﺑﺎ ﺟﻮﮎﻫﺎﯼ ﻣﺴﺨﺮه ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﯿﺪﺵ چون ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺩ ﺑﺨﻨﺪه... ﺧﻨﺪهﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭه، ﺑﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﻦ، ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﮑﺮﮐﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻦ، ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ! ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯿﺪ و به ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺵ ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﺪ... ﺑﺮﺍﺵ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﺰﯾﺪ، ﺑﺮﺍﺵ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭه ﺑﭙﺰﯾﺪ، ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﺵ، ﺑﻌﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ... ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ، ﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺻﺎﺩﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﻨﯿﺪ، ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺪﯼ ﻣﯽﺍﻓﺘﻪ، ﺷﻤﺎ ﺟﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ... ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪه ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ... ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ و ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯿﺪ... ﺍﮔﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ... این بزرگترین کمکه!
یک استاد دانشگاه میگفت: " یکبار داشتم برگههای امتحان را تصحیح میکردم. به برگهای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با لیست دانشجویان، صاحبش را پیدا میکنم. تصحیح کردم و ۱۷ گرفت احساس کردم زیاد است. کمتر پیش میآید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم ۱۵ گرفت. برگهها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم، اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم، تصحیح کرده ام " اغلب ما نسبت به دیگران سخت گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان، و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحيح كنيم، میبينيم به آن خوبىها هم كه فكر میكنيم، نیستیم
اگه حتی یه شانس کوچیک برای به دست آوردن چیزی که دوست داری وجود داره، ریسک کن! زندگی خیلی کوتاهه و خوشبختی به شدت دستنیافتنیه...