نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب ها… سایهای دیدم شبیهت نیست، اما حیف ای کاش میدیدم به چشمانم خطا امشب هر شب صدای پای تو میآمد از هر چیز حتی ز برگی هم نمیآید صدا امشب امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب گشتم تمام کوچهها را یک نفس هم نیست شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب طاقت نمیآرم تو که میدانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب ای ماجرای شعر و شبهای جنون من آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب محمدعلی بهمنی
آرزویم این است تو به باور برسی که در این کنج هیاهوی زمان توی بی باوری آدم ها یک نفر می خواهد تو سلامت باشی و بخندی همه عمر
تو جانه جانانانی تو نفس و روح این جان بی جانی دم بده روح بده تا شوم قربان تو گر شوم زنده مکرر میشوم قربان تو تقدیم به نازیلا
ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻗﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪﻩ ﺯﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﺷﺐ ﻣﺮﮒ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﯽ ﺭﻭﺩ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻏﺰﻝ ﺧﻮﺍﻧَﺪ ﺁﻥ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏزلها ﺑﻤﯿﺮﺩ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﺮ ﺁﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﻍ ﺷﯿﺪﺍ ﮐﺠﺎ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﺮﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﺷﺐ ﻣﺮﮒ ﺍﺯ ﺑﯿﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺘﺎﺑﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻗﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﭼﻮ ﺭﻭﺯﯼ ﺯ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺁﻣﺪ ﺷﺒﯽ ﻫﻢ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاهداین قوی زیبا بمیرد. "دکتر مهدی حمیدی"
از زمین تا به فلک نام برم اسم تورا چرخه گردون گر بگردد گر نگردد من زنم فریاد پی در پی نام تو را تقدیم به نازیلا
نیازمند جان بوسه خواه من است نگاه کن به نیازی که در نگاه من است ز دیده پرتو عشق ار برون زند چه کنم دلی چو ایینه دارم همین گناه من است
تو برای من فقط یک ستاره نبودی، تمام آسمان من بودی. تو بهترین دوست من و نیمه دیگرم هستی. تو برای من معنی دنیا هستی و من دوستت دارم.