1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

بيوگرافي و شعرهاي استاد ايــرج جنتـي عطائــي

شروع موضوع توسط ATENA ‏13/2/12 در انجمن تاپیک تکراری

  1. کاربر پیشرفته

    تاریخ عضویت:
    ‏28/4/11
    ارسال ها:
    16,093
    تشکر شده:
    5,232
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    ؟؟
    [h=2][/h]
    ایرج جنتی عطایی در ۱۹ دی ماه ۱۳۲۵ - ۹ ژانویه ی ۱۹۴۷ - در شهر مشهد چشم بر جهان گشوده و در مشهد و تهران و دزفول و لندن زیسته است. او در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران و همچنین در کالج چلسی ی دانشگاه لندن تئاتر و جامعه شناسی هنر خوانده و از بنیانگذاران گروه تئاتر مزدک است.
    ایرج جنتی عطایی را از برجسته ترین ترانه سرایان تاریخ ایران و از پیشاهنگان ترانه سرایی نوین می دانند.
    ترانه های : گل سرخ -قصه وفا - جنگل - خونه - بن بست - دریایی ( کمکم کن ) - سایه - خاتون - خاکستری - باور کن - خوابم یا بیدارم - یاور همیشه مومن - سقف - پل - مرا به خانه ام ببر - اسون نشو ( گریه نکن ) - خاک خسته - ستاره های سربی - طلوع کن - لوند - یک قطره دریا - رازقی پرپر شد - سیاهپوشا - درخت و ...تاریخ معاصر ترانه و اواز ایران را سرشار از عشق و خروش و فریاد کرده کرده اند.
    جایزه ی ادبی فروغ فرخ زاد
    به خاطر ارزش های هنری و اجتماعی ترانه های ایرج جنتی عطایی و به خاطر کوشش های بی دریغ او در راه فزونی فکر و توسعه فرهنگ از طریق موسیقی در سال ۱۳۵۱ به او تعلق گرفت.
    ایرج این جایزه را در استانه ی برگزاری دیگر بار ان به عنوان اعتراض به شیوه ی حاکم بر گزینش نامزدهای دریافت جایزه پس داد .

    نخستین نمایش نامه های ایرج : گربه - مرداب انتظار به کارگردانی فرهاد مجدابادی در کارگاه نمایش و سوگنامه برای تو - به کارگردانی خود او در خانه ی نمایش در تهران به روی صحنه رفتند .


    مرا به خانه ام ببر

    .........................................


    شب آشیان شبزده

    چکاوک شکسته پر
    رسیده ام به ناکجا
    مرا به خانه ام ببر
    کسی به یاد عشق نیست
    کسی به فکر ما شدن
    از آن تبار خود شکن
    تو مانده ای و بغض من
    از این چراغ مردگی
    از این بر آب سوختن
    از این پرنده کشتن و
    از این قفس فروختن
    چگونه گریه سر کنم
    که یار غمگسار نیست
    مرا به خانه ام ببر
    که شهر ، شهر یار نیست
    مرا به خانه ام ببر
    ستاره دلنواز نیست
    سکوت نعره می زند
    که شب ، ترانه ساز نیست
    مرا به خانه ام ببر
    که عشق در میانه نیست
    مرا به خانه ام ببر
    اگر چه خانه ، خانه نیست