1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

شاطر عباس صبوحی قمی..!

شروع موضوع توسط SiavashBaran ‏31/8/21 در انجمن معرفی شخصیتها، زندگینامه و کتاب

  1. مدیر تالار شعر و ادب عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂

    تاریخ عضویت:
    ‏19/10/20
    ارسال ها:
    2,247
    تشکر شده:
    9,264
    امتیاز دستاورد:
    126
    جنسیت:
    مرد
    شاطر عباس صبوحی قمی (زاده ۱۲۵۷ ه.ق - درگذشته ۱۳۱۵ ه.ق)
    از شاعران توانمند دوره قاجار بوده‌است.

    شاطر عباس فرزند محمدعلی در تاریخ ۱۲۵۷ قمری در شهر قم متولد شده و در آنجا به شغل نانوایی اشتغال داشته‌است
    و بعد به تهران آمده و تا پایان زندگی‌اش را در این شهر گذرانده است.
    علاقه‌اش به شعر و شاعری او را به شنیدن و حفظ کردن اشعار و غزلیات شعرای پیشین واداشته
    و همین امر یک مبدأ عالی و سرچشمهٔ الهام بخش برای شاعری او قرار گرفته‌است.
    معروف است که وقت نان پختن نویسنده‌ای را کنار خود می‌نشانده و در ضمن کار شعر می‌سروده و نویسنده یادداشت می‌کرده است.

    در مورد تحصیل شاطر عباس برخی بر این عقیده‌اند که او فردی بی‌سواد بوده است، اما برخی دیگر معتقدند
    که شاطر عباس در دوران کودکی در مکتب خانه سواد نوشتن و خواندن را آموخته
    و با توجه به اشعاری که سروده و ذوق و صناعاتی که در آن به کار برده حداقل از اطلاعات و مطالعات لازم برای سرودن شعر برخوردار بوده‌است؛
    لذا نمی‌توان گفت وی بی‌سواد بوده‌است.
    در مورد زندگی شخصی این شاعر اطلاعات زیادی در دسترس نیست. تنها مشخص است که او در سال ۱۳۱۵ درگذشته است.
    دیوان اشعار وی چندین بار چاپ شده است.

    [​IMG]

    تا به دام غمش آورد خدا، داد مرا
    هر چه می‌خواستم از بخت، خدا داد مرا

    رفع مخموری از آن چشم سیه دارد چشم
    چشم دارم که خرابی کند آباد مرا

    نتوانم ز خداداد بگیرم دادم
    کاش گیرد ز خداداد خدا داد مرا

    گر دلش سخت تر از سنگ بود، نرم شود
    بشنود گر شبی او ناله و فریاد مرا

    من که تا صبح، دعا گوی تو هستم همه شب
    چه شود گر تو به دشنام کنی یاد مرا

    غم ندارم که به بند تو گرفتار شدم
    غمم آنست که ترسم کنی آزاد مرا
     
    m naizar و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  2. مدیر تالار شعر و ادب عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂

    تاریخ عضویت:
    ‏19/10/20
    ارسال ها:
    2,247
    تشکر شده:
    9,264
    امتیاز دستاورد:
    126
    جنسیت:
    مرد
    رفت دلم همچو گوی، در خم چوگان دوست
    وه که ز من برگرفت، رفت به قربان دوست

    نی متصوّر مراست خوبتر از صورتش
    ماه برآرد اگر سر ز گریبان دوست

    بر سر سودای دوست گر برود سر زدست
    پای نخواهم کشید از سر میدان دوست

    گر همه عالم شوند دشمن جان و تنش
    دوست رها کی کند دست ز دامان دوست؟

    پر شده پیمانه ام گر چه ز خون جگر
    بالله اگر بشکنم ساغر پیمان دوست

    من نه به خود گشته ام فتنهٔ آن روی و موی
    فتنهٔ جان و دل است نرگس فتان دوست

    گر به علاج دلم آمده‌ای ای طبیب
    درد دلم را بجوی، چاره ز درمان دوست

    شیخ بر ایمان من، طعنه اگر زد، چه باک
    کافر شیخیم ما، لیک مسلمان دوست

    ذره صفت تا به چرخ، رقص کنان می‌روم
    گر دهدم پرتوی، مهر درخشان دوست

    در ره عشقش دلا! پای منه جز به صدق
    جادوی بابل برد دست ز دستان دوست

    خلق جهانی اگر زار و پریشان شوند
    شکر صبوحی که شد زار و پریشان دوست
     
    m naizar و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.