@narges70 امیدوارم هر بار امیدت را گم کردی بلد باشی دوباره پیدایش کنی؛ جوری که کم ترین زمان را فدای نابلدی کنی. برایت آرزو میکنم بالاخره با پوست و خونت عجین شود که در این زندگیِ عجیب هیچکس جز خودت به فریادت نمیرسد این لعنتی را ممکن کن " به خودت بیشتر از هر کس و هر چیز بِرِس " شاید در تنگناهای این مسیر تنها چیزی که به کارت بیاید این باشد که به کولهات سر بزنی و در هر قدم تاکید کنی " ادامه دادن کارِ زندههاست " رویا ببافی و همزمان توقعت را از خودت و آسمان بالای سرت و زمین زیر پایت در منطقی ترین سطحِ ممکن نگه داری به معنای کاملِ این جمله " مراقبت کن از خودَت " #پریسا_زابلی_پور
@ماهـور ️ داشتم یه جزوه ی که به دستم رسیده بود مطالعه میکردم که توش هفتصدتا از لذت های رایگان دنیارو جمع کرده بود: بوی بدن نوزاد، خاروندن جای کش جوراب، خنکی اون طرف متکا وقتی میرسی یه جایی شلوغ و همون موقع یکی از پارک در میاد، وقتی میرسی به چراغ راهنما همون موقع سبز میشه، وقتی تو جیب شلوار پارسالت پول پیدا میکنی، اما راز پشت تمام این هفتصد تا نکته این بود که تو توی اون لحظه درگیر لحظه هایی؛ اگه در همون لحظه تو به گذشته یا آینده فکر میکردی لذت اش خراب میشد. زندگی هم همینه؛ زندگی هنر زندگی کردن در لحظه اس. هیچ کس نمیدونه فردا رو میبینه یا نه و اگه کسی اینو بدونه که شاید فردایی نباشه، معنی زندگی رو میفهمه. دکتر مجتبی شکوری
@boy.Star همسايه بغلي مان بودند... يك دخترداشتند كه اسمش نرگس بود... اولين بار روزاسباب كشي ديده بودمش... بدجورميخواستمش ازآن خواستن هاي خجالتي كه جرعت گفتنش رانداشتم... فصل گل نرگس كه ميشد...گلفروشي محل چند دسته گل نرگس را هرروزبراي من كنارميگذاشت... چندتايي پيازش راهم توي باغچه حياط كاشته بودم... خلاصه ...هرجاي خانه كه چشم مي انداختي گل نرگس بودوعطرنرگس... راه ميرفتم وبوميكشيدم ومست ميشدم... يك روز آقاجان گفت: چه خبره پسراين همه گل نرگس...؟! يك دسته راگرفتم عطرش راعميق بلعيدم وگفتم: هيييچ...عطرشان ديوانه ام ميكنند... چشمانش راريزكرد وپرسيد: عطراينها ديوانه ات كردهيا عطرنرگس همسايه...؟ سرخ شدم خنديد زد روي شانه ام وگفت: ازمن به تونصيحت پسر...عطرتنها بدردنميخورد..خودش راداشته باش... هفته ي بعدبرايم پاپيش گذاشتند... سال بعدفصل نرگس... ديگرفقط عطرنرگس نبود خودِخودش رادر خانه ام داشتم... دمِ آقاجان گرم #زهرا_كرانپايه _ اینجوری عاشق بشی الهی : ) _
@auri تو همون حدس اول رنگ مورد علاقه مو درست گفت!! ولی بین خودمون بمونه، تا وقتی که داد بزنه " زرد " من اصلا رنگ مورد علاقه نداشتم وقتی دیدم اونقدر هیجان زده ست و مثلِ بچه ها لبخند میزنه بهش گفتم " درست حدس زدی " از اون به بعد دیگه هيچوقت به زرد مثلِ قبل نگاه نکردم حالا دیگه زرد تو همه چیز هست یه جورایی میتونم تو اين رنگ زندگی کنم!! #تیاگو_کریا
@'FaRZaNe' من در هیچ دستهای جا نمیشدم، از تمام چهارچوبها و کادرها میزدم بیرون، نه منزوی بودم، نه اجتماعی، نه درونگرای مطلق، نه برونگرای محض. گاهی از مهربانی سر میرفتم و گاهی بدجنسترین آدمِ دنیا میشدم. گاهی دلم لک میزد برای حرف زدن و بودن کنار آدمها و گاهی چه دیوانهوار تقلا میکردم تنها باشم. من به هیچ گروهی تعلق نداشتم، گاهی یک کودکِ لجباز بودم که دلش همبازی میخواست و گاهی یک بالغِ فهمیده و مسئولیتپذیر! گاهی محکم و با اراده و جسور بودم و گاهی شدیدا شکننده و آسیبپذیر و ضعیف! گاهی بیخیال و شاد، گاهی غصهدار و دغدغهمند و غمگین. من نسخهی کاملِ هیچ دستهای نبودم. من خودم بودم و این، کار را سختتر میکرد، من حتی بلد نبودم تظاهر کنم که کامل هستم، که نقاب بزنم و خودم را جمع و جور کنم و از دستهی خاصی نزنم بیرون و شبیهتر شوم به آدمها، که اینقدر فاصله نگیرم و اینقدر حس نکنم با همه فرق دارم، که نترسم از دنیا، که تصور نکنم زمینی نیستم و هیچ سیارهی دیگری هم مسئولیت منِ غیر قابل توصیف را به عهده نمیگیرد. من به هیچ دستهی خاصی تعلق نداشتم. من نسخهی کاملِ هیچ چیز و هیچ کس نبودم. من فقط خودم بودم، و فقط همین را بلد بودم. #نرگس_صرافیان_طوفان
@HIP-HOP از یک جایی به بعد، بی تفاوت میشوی به هرچیزی که هست، پشت میکنی به دلواپسیها و با خودت میگویی: "بیخیال! بالاخره یک چیزی میشود" از یک جایی به بعد، دلت جنگیدن نمیخواهد، رسیدن نمیخواهد، داشتن نمیخواهد! فقط میخواهی آرام باشی. از نقش جنگندهها و دوندهها انصراف میدهی، عقبتر میایستی و فقط تماشا میکنی . از یک جایی به بعد، مینشینی کناری و در امنترین نقطهی زندگیات، خیره میشوی به مسیرهای در حال عبور و در کمال بیخیالی و آرامش، چایات را مینوشی... #نرگس_صرافیان_طوفان
@erteash سعی کنید خودتان را بلد شوید گاهی تقدیر بر این است که آدم تنها شود برای مدتی... خب آدم باید خودش را بلد باشد که بتواند با تنهایی اش بسازد و حتی بتواند خوش هم بگذراند! آری آدم باید راه و چاه تنهایی خوش بودن را یاد بگیرد! اصلا به عقیده ی من لازم است هر از گاهی تنها بودن! به آدم شخصیت میدهد! - محسن دعاوی
آنهایی که کمتر تو را میشناسند همیشه میگویند خوش به حالت! فکر میکنند آرامش تو و شادیات نتیجهى بیخیالیهاست. فکر میکنند تو بلدی دنیا را ندیده بگیری. به خیالشان میرسد بدیها را حس نمیکنی. آنها فکر میکنند دیوار شادی تو به اندازهی صدای خندههایت بلند است. اما کسانی هستند که تو را بیشتر میشناسند، بیشتر در کنار تو بودهاند، و عمیقتر تو را دیدهاند. آنها میفهمند و میدانند که بدیهای دنیا را خوب دیدهای. میبینند ناراحتیهایی که روی دلت سنگینی میکند را بلدی با چند لبخند از سرزمین قلبت بیرون کنی. آنهایی که تو را بیشتر میشناسند حساب نفسهای سنگین شدهات را دارند، و میبینند گاهی با تهماندهى امید، تاریکی چشمهایت را پاک میکنی. آنهایی که تو را بهتر میشناسند خوب میدانند همیشه قاعدهها برعکس است. آدمهایی که زیاد میخندند، زیاد نمیخندند، آنهایی که مهربانند، دوستان کمی پیدا میکنند، و آنهایی که میخواهند غمگین به نظر نرسند، غمهای بزرگتری دارند. آری! قدر شادی را کسانی میدانند که قلب سنگینتری داشته باشند … @حــنا
@حــنا The fact of a person isn’t the same that the person shows, haply the fact is same that the person can’t show it, if you want to identify a person listen to his unsaid not said. حقیقت انسان به آنچه اظهار می کند نیست..بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است بنابراین اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش ، بلکه به ناگفته هایش گوش کن