برایم بنویس زیرا همهی گلهای سرخی که به من هدیه کردی در گلدان بلورین خود پژمردهاند و تنها گلهای سرخ اشعارت که برایم سرودی هنوز سر زندهاند از همهی گلهای جهان و همهی زمانها تنها بوی عطر ، در اشعار باقی میماند ...
دستش را توی دست او گذاشت! این عمل صمیمانه تر از بوسه بود. هر کس می تواند غریبه ای را ببوسد. | گراهام گرین |
دستتان را بدهید این قفسهی سینه است گوش کنید دیگر تپشی در آن نیست همه آه است... | ولادیمیر مایاکوفسکی |
چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است می خوری با من تو چای؟ گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ