1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

_دست نوشته های اعضای تاپ فروم _

شروع موضوع توسط .Soheila ‏5/8/17 در انجمن نویسندگان تاپ فروم

  1. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏20/10/16
    ارسال ها:
    94
    تشکر شده:
    546
    امتیاز دستاورد:
    93
    [​IMG]
     
    .Ahoora.، Yakamoz و Pari_A از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏30/3/16
    ارسال ها:
    131
    تشکر شده:
    945
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    فکرش رو که میکنم
    میفهمم من واقعا هیچ کسو ندارم ...
    دور و برم پر شده از رفیقایی که ...
    فقط تا جایی رفیقن که سودی براشون داشته باشم
    حالا این سود میتونه اوردن یه لبخند به لبشون باشه و یا حتی رسوندشون به یک عزیزی
    من تا جایی که تونستم در حق همه خوبی کردم
    شده شکستم
    نابود شدم
    اما زندگی کسیو آشوب نکردم
    دست از سر آرزو بردارید
    مخاطب حرفای آرزو تو این انجمن نیست
    اصلا تو دنیای مجازی نیست
    نوشته های من
    اخلاق من
    رفتار من
    تا زمانی که به کسی آسیبی نرسونده به هیچ کس ربطی نداره
    به خودم مربوطه و خودم
    ^_^
     
    .Ahoora. و Hanak از این پست تشکر کرده اند.
  3. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏30/3/16
    ارسال ها:
    131
    تشکر شده:
    945
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    از امشب
    دوست نداشتنت را تمرین خواهم کرد ^_^
     
    .Ahoora.، Hanak و n@der از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏30/3/16
    ارسال ها:
    131
    تشکر شده:
    945
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن

    کم کم ...کم رنگ میشی و اینه معجزه ی خداست
    خدایی که میبینه این سنگینی رو قلب رو
    فشرده شدنشو و دردی که تحمل میکنه رو
    خدایی که شروع میکنه به دادن آرام بخش ^_^
    بیحسم میکنه
    و این حال خوشه بودن تو بی تفاوتی ها رو مدیونشم که برای دومین بار از غصه نجاتم داد
    من آرزوام
    آرزو
    من خدا رو دارم با همه ی بدیام ،خدا دستمو ول نکرده محکم گرفته



    خدایی خیلی خدایی
    خدا ^_^
     
    .Ahoora. از این پست تشکر کرده است.
  5. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏30/3/16
    ارسال ها:
    131
    تشکر شده:
    945
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن

    و تو آن نور سفیدی که به تاریکی دریای دلم میتابی

    Yakamozsun sen


    [​IMG]
     
    آخرین ویرایش: ‏16/8/17
    .Ahoora. از این پست تشکر کرده است.
  6. Be weird : ) مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/19
    ارسال ها:
    1,814
    تشکر شده:
    13,980
    امتیاز دستاورد:
    123
    جنسیت:
    زن
    درود و ایام بکام :)

    از ماجرای رادزو متوجه شدم تاپ فروم تعدادی کاربر داره که دست به قلم هستن ..

    امیدوارم در ادامه ی این تاپیک سبزیِ حضورتون رو شاهد باشم @};-

    ۹۹.۰۱.۰۶​
     
    مرجــآن، Delane، saddaf و 10 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. Be weird : ) مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/19
    ارسال ها:
    1,814
    تشکر شده:
    13,980
    امتیاز دستاورد:
    123
    جنسیت:
    زن

    خونه که بخرم ، اولین کاری که میکنم اینه که چهارتا از موزاییک های کف حیاط رو میکنم ی درخت گیلاس میکارم توش تا کلِ بهار حظشو ببرم !ی تخت چوبی میزارم زیر سایه ی یکی درمیون شکوفه هاش .. یکی از اون قالیچه خودمونی هارو از زیر زمین بیرون میکشم و پهن میکنم روش .. فکر کنی بشینی پاهاتو دراز کنی و تکیه بدی به پشتی و کِیف که باد داره از لابلای انگشتای پات میگذره و کل جونت خنک بشه .. وقتی ام که تابستون شد و بار داد باهاش مربای گیلاس درست میکنم .. قوری چینی خان جونو پر میکنم از گیلاس با دُم تا دم بکشه .. قدیمیا میگن گیلاس با دُم مث آب رو آتیشه .. دوای هر دردیه ..آدم باید کاراش رو حساب و کتاب باشه .. مثل همین درخت گیلاس کاشتن کف حیاط بجای چهارتا موزاییک .

    ۹۹.۰۱.۰۶
     
    مرجــآن، Delane، saddaf و 9 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. Be weird : ) مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/19
    ارسال ها:
    1,814
    تشکر شده:
    13,980
    امتیاز دستاورد:
    123
    جنسیت:
    زن
    کلید رو که توی در چرخوندم خیلی سخت باز شد . دو سه بار در و جلو و عقب کشیدم تا وا بده این دره لامذهب بقول اقاجون تبله کرده بود باید یکی رو میاوردم با اون دستگاها ک سرش گرد هست که صدای گوش خراش داره در طرفش رو صاف کنه پشت در پر شده بود از برگ های پاییزی برگ های بلوط خشک شده و برگ انجیری ۵ انگشتی انگار پشت درو گرفته بودن که نذارن کسی داخل بشه ‌به هر زحمتی که شد درو باز کردم و چمدون رو از صندق عقب تاکسی برداشتم و رفتم داخل حیاط تاریک رود یادمه کلید برق زیر پیچک های کنار در بود کلید رو که زدم چندباری لامپ ها خاموش روشن شدن و کل حیاط روشن شد دلم میخواست یه دل سیر نگاه کنم به حیاط به حوض ابی رنگ به تاب زیر درخت چنار به تخت گوشه ی سمت راست حیاط کا همیشه خانوم جون قلیون چاق میکرد و اونجا پای سماور ذغالی شون با اقاجون گل میگفتن و گل میشنفتن به شیشه های آبغوره ای که هنوز تو طاقچه ی تو حیاط بودن و از شر گربه ی چاقِ قهوه ای در امون مونده بودن اما خستگی راه و چندین ساعت نشستن این توان رو ازم گرفته بود پله هارو بالا رفتم کلید برق رو زدم . همه جا روشن شد جز چندتا لامپی ک سوخته بود و خاکستری رنگ خونه با خاک یکی شده بود رفتم سمت اتاق خواب و ملحفه ی سفید رو پرت کردم اونور گرد و خاکش تا سر دلم‌پایین رفت چمدونو انداختم رو تخت برای همیشه موندن چمدون کوچیکی بود فقط وسایل ضروری مثل مسواک و حوله و کاسه قهوه جوش و قهوه ‌و کتاب هام لباس هامو عوض کردم یکی از پیرهن هاتو تن کردم با هممون شلوار جین رفتم توی اشپزخونه دنبال کبریت میگشتم یاد فندک تو جیبم افتادم گازو روشن کردم قهوه جوش رو گذاشتم و زیرش رو کم کم کردم لامپ تراس شکسته بود صندلی های اهنی زنگ زده بودن و بالشتک ها بوی نا میدادن ترسون ترسون پامو گذاشتم لبه ی میز لامپو عوض کردم از توی کمد رخت خواب ها دو تا بلشتک اوردم ک لابلاشون پر بود از نفتالین گذاشتم روی صندلی فی میزو تمیز کردم قهوه جوش اومده بود نشستم و ی پتو پیچیدم دور خودم روبروم تاریکی محض رود جز چراغ جلوی در خونه همونطور که سیگار مارلبرو فیلتر قرمز رو توی چوب سیگار جا میدادم یاد حرفت افتادم که فیلترش قرمزه تا جای رژ لب خانوم ها نمونه ک اگه بمونه جذاب تره یادم افتادم چقدر جاها ک باهم نرفتیم قرارمون هندونه خوردن دور حوض خونه ی اقاحون بود قرار بود تو ی شب برفی بریم‌درکه قرار بود نقش ی زن و مرد واقعی رو بازی کنیم قرارمون این بود که ی شب یکی ازون پیتزا معروف هارو تو سینی استیل برام درست کنی که یادم بدی چطور نقد کنم چطور عکس بندازم . قرار بود یبار فقط یبار تو کتاب بخونی و من فقط گوش بدم از پاییز بدم میومد پاییز با تو خوب بود ببین ! ۱۳ روز مونده به پاییز و نه تو هستی نه خانوم جونو اقاجون سیگار به تهش رسیده قهوه سرد شده خونه ساکته و چیزی که جلوی چشمامه تویی سیگار به لب با شقیقه هایی ک موهاش سفید شده و عینک‌روی چشم هات
     
    Delane، مَـأوا، traffic و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. Be weird : ) مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/19
    ارسال ها:
    1,814
    تشکر شده:
    13,980
    امتیاز دستاورد:
    123
    جنسیت:
    زن
    فکر کن نشسته باشی زیر آفتابِ گرم بهار ..
    یک طرف قاچ هندوانه ی قرمزی ک شکرک زده و طرف دیگر چغاله های درخت زردآلوی شرکت بابا اینا !
    پاهاتو دراز کنی زیر نورِ خورشیدی ک نصفِ تراس رو پوشونده و طلایی کرده
    و انگشت های پاتو مثل پونیو از هم باز کنی و با ادا و اطوار های صورتت خنده رو روی لباش بیاری !
    هندوانه رو شُتری بریده باشه ..
    و تو اونو مثل لبخندش قاب بگیری تو چشمات ..
    پایین توی حیاط ..
    مامان با شلنگ نارنجی رنگ آب بپاشه روی گل های محمدیِ باز شده و سیمان دیوار های دور تا دورمون ..
    ما مست بشیم از این حسِ ناب و رادیو چهرازی رو زیاد کنیم ..
    زیاد کنیم ..
    زیاد کنیم ..
    بپیچون پیچ ولوم رادیو رو دلبر ..
    دانی که چیست دولت ؟ دیدار یار دیدن : )




    + ۹ خرداد ۹۶
     
    Delane، saddaf، مَـأوا و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. کاربر حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏14/10/21
    ارسال ها:
    2,072
    تشکر شده:
    21,882
    امتیاز دستاورد:
    133
    جنسیت:
    زن
    من این تاپیکو چرا ندیده بودم ؟!

    خب ، اولین پستم در اینجا:

    وقتی یاد میگیری نقشه راهتو خودت طراحی کنی ،
    جوانبشو خودت بسنجی ،
    مسئولیت هر کاری که کردی وُ
    هر اشتباهی که از تو رخ داده رو خودت به گردن بگیری ،
    وقتی که به جا اشک ریختن و گریه کردن و غصه خوردن و چه بدونم بقیه موارد ! همرو یه جا قورت بدی و بشینی به فکر راه حل باشی ،
    وقتی حرفاتو کلمه به کلمه تو دلت دفن کردی ،
    پشت لبخندت درداتو پنهون کردی ،
    وقتی به یه دوره ای رسیدی که چشمات بیشتر از حنجره ات حرف زدن ،
    وقتی .. تو یه جمع دوستانه دیدی تو خیلی بزرگتر از همسن و سالاتی ،
    اصلا غصه نخور ! اتفاقا افتخار کن به خودت ..
    نگو من الان تو اون سنی نیستم که این باشم ..
    نگو اینا برا من زوده .. این تغییرات برا من ، برا آدمی مث من خیلی زوده ،..
    من دیدیم یکی از این آدمارو ،
    اونا شبیه یه دژ مستحکم اند !
    سنگدل نیستند و اتفاقا برخلاف عقیده عموم عذاب های برزخی این دنیا روشون تاثیرات منفی نذاشته !
    اونا بهترین تکیه گاه اند چون ثابت کردند دیوار وجودشون از پس هر توفانی بر اومده ...
    درسته بعضی وختا خسته میشن ،
    درسته بعضی وختا میخوان یکم از سنگینی دردایی که رو کولشونرو بردارن بزارن زمین و مث بقیه آدما بگن "خسته شدم" ،
    ولی این حرکاتو ازشون نمیبینی ، هیچوقت !
    این آدما اگ به آخر خط برسن ، سکوت میکنن(هرچند ساکت و تنها بودن ویژگی بارز این آدماس ! شوخی که نیست کلی حرف نزده رو تو دلشون خاک کردن ) و تو سکوتشون دنبالِ یه راه حلِ خوب میگردن چون سالهاست به اینکار عادت کرده اند ،
    چون سالهاست عادت کرده اند که خودشون باید یه کاری بکنند ...
    اگ از این آدما دیدید نیم ساعت ،
    یه ساعت ،
    دو ساعت ،
    یه روز یا هرچقدر که نیاز بود بشینین زل بزنین به صورتشون !
    به چشم های خسته شون ، به چشم های پر حرفشون ..
    اونوخت میبینید این آدما برخلاف ظاهر آرومشون ، چه جنگی تو دلشون برپاست !
    از وجودشون لذت ببرین ،
    به حضورشون افتخار کنید ،
    این اسطوره ها مث ستون هایی اند که بدون جلب توجه ،
    دارن با مشکلات دست پنجه نرم میکنند بدون اینکه تو یا هرشخص دیگه ای بدونه ...
     
    RRozita، Delane، saddaf و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.