چند روز دیگر، شاید چند ماه دیگر یا شاید هم چند سال دیگر، بالاخره هم را می بینیم و از کنار هم آرام می گذریم، من چشم هایم را می بندم تا مبادا نگاهم بلرزد، اما در لحظه گذشتن یکباره تمام وجودم می بویدت، عطری آشنا، عطر خنده هایت، عطر نگاهت، عطری لبریز از خاطرات خوب... تو می روی و من سرشار از عطر تو می مانم. گیریم که نگاه، گناه باشد، بوییدن که گناهی ندارد، دارد؟
کافیست توی اتاقتان جای میز تحریرتان را با تخت عوض کنید حس خوب تغییری را که دارید مثل وقتی است که یک قاب جدید برای گوشی تان می خرید اصلا خیلی هم نباید این حس خوب برای آدم خرج بردارد کافیست نایلونی که روی کنترل تلویزیونتان کشیده اید را عوض کنید ، به شما قول می دهم تا یک هفته موقع دیدن تلویزیون حس خوبی دارید کفش های کتانی تان را یکجا بکنید توی ماشین لباسشویی با پنبه و الکل بیفتید به جان لپتاپتان و خوشحال باشید مثلا ما چهارتایی وقتی می شینیم توی ماشین هلک و هلک میزنیم می رویم جاده ی شمال چه اتفاقی می افتد که حالمان خوب میشود ، همان چهار تایی که اینجا توی یک خانه با هم زندگی می کنیم ما آدم ها زنده ایم به همین تغییر ها ، و این هم یک نیاز است ، مثل آب ، غذا و معشوقه دو تا تیر و تخته را که جا بجا کنید می شود تعویض دکوراسیون نه تغییر اتاق مسافرت که می روید خانه و زندگیتان را از ریشه نکنده اید ببرید کتانی تان را که می شورید همان کتانی قبلی است و تلویزیونتان همان تلویزیون است لطفا هروقت رابطه تان نیاز به تغییر داشت بزنید تیر و تخته ها را جابجا کنید رستوران همیشگی تان را عوض کنید به جای پیامک دادن مدام تلفن بزنید بجای عزیزم بگویید گلم دکوراسیون رابطه تان را عوض کنید اما طرف تان را عوض نکنید لطفا عشقتان را از حالتی به حالت دیگر تغییر دهید ، نه از آدمی به آدم دیگر .
من یکپارچه عشق بوده ام عشق ... و براستی گفتم و باور داشتم که تو را خدا برای من فرستاده پاداش رنج های عاشقانه من
بهترین ها را هر روز در لبخند تو می بینم صدای تو آهنگ مورد علاقه ی من است احساس می کنم زندگیم از روزی شروع شده که تو رو دیدم تو مثل یه رویایی
اتفاق های خوب هميشه می افتند مثل مهر "تو" که به دلم افتاده میبینی حتی " افتادن " هم فعل قشنگیست وقتی پای " تو " وسط باشد....