1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

❤️...کلبه تنهایی...❤️

شروع موضوع توسط n@der ‏12/8/17 در انجمن شعر و ادب

  1. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏15/6/15
    ارسال ها:
    5,934
    تشکر شده:
    35,997
    امتیاز دستاورد:
    200
    من به سیبی خشنودم
    و به بوییدنِ یک بوته ی بابونه
    من به یک آینه
    یک بستگیِ پاک قناعت دارم .

    سهراب سپهری
     
    traffic، M @ H @ K، n@der و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏12/3/21
    ارسال ها:
    255
    تشکر شده:
    4,984
    امتیاز دستاورد:
    101
    جنسیت:
    زن
    دلم میخواهد خانه‌ات باشم،
    که از خستگی‌هایت به من برگردی...
     
    n@der، مَـأوا، traffic و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏16/4/21
    ارسال ها:
    7,070
    تشکر شده:
    22,543
    امتیاز دستاورد:
    137
    جنسیت:
    مرد
    نمیــــــدانمـــ
    تعبیـــر نگاهتــــ
    خداحافظـــــ یست
    یا انتــــــظار
     
    مَـأوا، n@der و m naizar از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏16/4/21
    ارسال ها:
    7,070
    تشکر شده:
    22,543
    امتیاز دستاورد:
    137
    جنسیت:
    مرد
    دردِ دلِ مـن ز حـد گـذشـتـه سـت
    جـانـم ز فـــراق بـی قـرارسـت....
     
    مَـأوا، n@der و m naizar از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪

    تاریخ عضویت:
    ‏29/7/15
    ارسال ها:
    21,358
    تشکر شده:
    99,506
    امتیاز دستاورد:
    148
    جنسیت:
    مرد
    صائب تبریزی
    همه شب قافلهٔ نالهٔ من در راه است
    گر چه فریادرسی همچو جرس نیست مرا

     
    مَـأوا، n@der و traffic از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏16/4/21
    ارسال ها:
    7,070
    تشکر شده:
    22,543
    امتیاز دستاورد:
    137
    جنسیت:
    مرد
    دوست داشتنِ ما دیده نخواهد شد
    اگر آدم ها را مجبور کنیم که به حرف ها
    و
    تفسیرهای ما
    در مورد خودشان گوش کنند
     
    مَـأوا، n@der، yasamann و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏13/12/17
    ارسال ها:
    451
    تشکر شده:
    3,053
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    قلبی خاکی داشتم ، آدما خیسش کردند

    گِل شد ، بازی کردند ، خشک شد ، خسته شدند

    زدند شکستند ، خاک شد ، پا رویش گذاشتند ، رد شدند...
     
    n@der، مَـأوا، traffic و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. کاربر ارزشمند❤

    تاریخ عضویت:
    ‏12/12/15
    ارسال ها:
    3,511
    تشکر شده:
    28,327
    امتیاز دستاورد:
    128
    جنسیت:
    زن
    یک زمان هایی هست که برای بهتر شدنِ حالت ، زمان می خواهی
    دلت میخواهد بی هیچ توضیحی گوشه ای بنشینی و بدون دخالت آدم ها باخودت خلوت کنی ، دستی به قفسه ی خاک گرفته ی افکارت بکشی ، تا شاید بتوانی با خودت کنار بیایی و آرامش را به روزهایت برگردانی .
    دقیقا نمی دانی چرا ،اما حالت خوب نیست و اگر تمامِ دنیا هم جمع شوند ، نمی توانند برایِ تو کاری کنند
    که هر کاری کنند تو خوب نمی شوی ...
    گاهی همه چیز دست به دست هم می دهد تا تو به این نتیجه برسی ؛
    که یک حرف هایی را نمی توان زد
    و یک بغض هایی را نمی توان شکست
    گاهی جایی از زندگی قرار می گیری که بعد از آن به تمام آدم های کلافه ای که می خواهند تنها باشند حق می دهی .
    همان جایی که خودت هم دقیقا نمی دانی مشکلت با خودت و با دنیا چیست
    فقط کمی زمان می خواهی و سکوت ، همین !
     
    n@der، m naizar و traffic از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏16/4/21
    ارسال ها:
    7,070
    تشکر شده:
    22,543
    امتیاز دستاورد:
    137
    جنسیت:
    مرد
    برای تــــــو
    برای چشم هایــت
    برای مـــن
    برای درد هایـــم
    برای ما
    برای این همه تنـــهایی
    ای کــــاش خدا کاری کـــند
     
    مَـأوا، n@der و m naizar از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏20/5/15
    ارسال ها:
    4,321
    تشکر شده:
    20,135
    امتیاز دستاورد:
    150
    جنسیت:
    مرد
    دل از من برد و روی از من نهان کرد

    خدا را با که این بازی توان کرد

    شب تنهایی ام در قصد جان بود

    خیالش لطف های بی کران کرد

    چرا چون لاله خونین دل نباشم

    که با ما نرگس او سر گران کرد

    که را گویم که با این درد جانسوز

    طبیبم قصد جان ناتوان کرد

    بدان سان سوخت چون شمعم که بر من

    صراحی گریه و بربط فغان کرد

    صبا گر چاره داری وقت وقت است

    که درد اشتیاقم قصد جان کرد

    میان مهربانان کی توان گفت

    که یار ما چنین گفت و چنان کرد

    عدو با جان حافظ آن نکردی

    که تیر چشم آن ابرو کمان کرد
     
    M @ H @ K، N@vid، traffic و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.