می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .* * عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد * *بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... * *بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . * *تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. * *تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود * *و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!*
هروقت یاد تورو میکنم کوله باری از غم از روی دوشم برداشته میشه . هروقت بهت نزدیک میشم مانند یک پر سبک و سبک میشم . خدایا سپاسگزارم که منو در وجودت پذیرفتی .
✨پروردگارا! ✨به ما بردباری، فروتنی ✨و تسلیم و رضا ✨در برابر خواست خودت ✨عطا فرما ✨و بر ما منت گذار و تمام ✨گرفتاری ها، سختی ها و غم ها ✨را از ما و همه بندگانت دور بگردان
هنوز هم وقتی بهش فکر میکنم دلم میلرزه ، یِ احساس قشنگی ... ، اونی که با بودنش تحتِ هر شرایط حالم خوب بود ، ناجوانمردانه رفت! و این قصه ی اندوهناک ِ رفتن است ،، وقتی با بودنِ کسی حالت خوب باشد! همان را از دست میدهی.. ! خدارُشکر مسئولیت هر احساسم رو خودم قبول میکنم و اجازه نمیدم حتی همچین چیزی بخواد به روال طبیعیه روزم و احساساتم آسیب برسونه. حتی نمیخوام بگم کی چطور چرا ..رفت. ; چقد رعدُ برق پر صدایی بود ، اعتراف میکنم تا حالا رعد و برق به این پُر سر و صدایی ندیده بودم. ; خُدایا شُکرت♡
ولی درد دل همیشه آدم رو سبک نمیکنه! گاهی درد دل کردن همون پس لرزه ست همونقدر بی رحم! همونقدر ویرانگر!
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد… ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم… وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!! هر چه بود باز بود… گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟ ندا آمد: این را گفتم که بیایی… وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم! کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک…