اهل دل دل مينوازد دل شڪستن کارنیست،هركه باشد بي محبت واقف اسرارنیست،عاشقي هستم ڪه منت ميكشم بر وصل یار منت دلبرکشیدن عاشقان را عارنيست
من از راهی دور برای خواندنِ خواب های تو آمدهام، من از راهی دور برای گفتن از گریه های خویش راهی نیست، در دست افشانیِ حروف باید به مراسمِ آسانِ اسمِ تو برگردم، من به شنیدنِ اسمِ تو عادت دارم من مشقِ نانوشته ام به دستِ نی، خواندن از خوابِ تو آموخته ام به راه من بارانِ بریده ام به وقتِ دی، گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه به من بگو در این برهوتِ بی خواب و طی، مگر من چه کردهام که شاعرتر از اندوهِ آدمی ام آفریده اند؟
تو فَـقَـط نَفَس من بٰاش مَـن قول میدَمـ بٰا خـودَم هَــم قَطعِ رٰابـطـه. کُنَم هیچی نمیخوام ! یه "تو" یه مَـن یه جا کنارِ هـم ️ بـرای هـم
من نمی دانم چرا احساس تو با عشق من دمساز نیست قلب من بی تاب عشقت قلب تو با شعر من در حسرت پرواز نیست
روی کاغذ نوشتم : دست هـــای تو … و روی آن دست کشیدم ! روی کاغذ نوشتم : شانـــه های تو … و سر بر شانه ات گذاشتم ! روی کاغذ نوشتم : چشــــم های تو … و یک دل سیر تماشایشان کردم ! هر صبح … با مشتـــی کاغذ در آغوشم … از خواب تـــو بیدار شدم ! و اینک روی همــــان کاغذ قـــدیمی می نویسم : من … از این زندگـــی کاغذی خسته ام !
از رنجی خستهام که از آنِ من نیست بر خاکی نشستهام که از آنِ من نیست با نامی زیستهام که از آنِ من نیست از دردی گریستهام که از آنِ من نیست از لذتی جانگرفتهام که از آنِ من نیست به مرگی جان میسپارم که از آنِ من نیست.
آسمان دست از دلم بردار دلگیرم هنوز حال قلبم خوب نیست ..... غمگینم هنوز آسمان دست از دلم بردار اینجا من غریب گم شدم در بیکسی، سر در گریبانم هنوز آسمان بارانی هست ، این دیدگان منتطر ازجفای روز گارانم........ پریشانم هنوز آسمان مثل دلت، امشب دل من هم گرفت حال و روزم خوب نیست ،گیر بارانم هنوز آسمان دست از دلم بردار، من خسته ام روز وشب در جنگ با، این چرخ دورانم هنوز آسمان بیمارم و ، بغضی نشسته بر گلو خواب بر چشمم حرام ،شب زنده دارانم هنوز آسمان امشب بیا ،همدرد وهم صحبت شویم من بسوزم تو بسوزی، ز تب دارانیم هنوز آسمان باران ببار، منهم ببارم اشک چشم از جفای بی وفایان ، غصه دارانم هنوز...
تب میکنم از فکر تو تا باخودم همدرد شم صدتا زمستونم بیاد امکان نداره سرد شم شاید تمام عمرمو درگیر ویرونی کنی اما بدون با عشق من کاری نمیتونی کنی
بگذﺭ ﺍﺯ " ﻧﯽ "، " ﻣﻦ " ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ... ﻭﺯ "ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻫﺎ" ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ... ﻧﯽ ﻛﺠﺎ ﺍﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ؟ ﻧﯽ ﻛﺠﺎ ﺩﺍﻧﺪ، "ﻧﻴﺴﺘﺎﻥ" ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﻣﻦ"... ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ "ﺭﺍﻭﻱ" ﻣﻨﻢ ... ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ ... ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، "ﻧﻰ "ﺣﺼﯿﺮﻯ" ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ ... ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﺩﻝ"... "ﺩﻝ" ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ ... ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ ... "ﺩﻝ" ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ "ﺩﻟﺒﺮ" ﺷﻮﺩ.
عاشقی جرم قشنگی ست مرا دار نزن شده ام عاشق تو عشق مرا جار نزن ای که از راز دل عاشق من با خبری عشق پنهان مرا تهمت انکار نزن.