1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

زندگی‌نامه سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار + اشعار

شروع موضوع توسط Zarirr ‏27/11/10 در انجمن معرفی شخصیتها، زندگینامه و کتاب

  1. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏14/11/10
    ارسال ها:
    3,600
    تشکر شده:
    940
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    دانشجو
    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
    بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

    نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
    سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

    عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
    من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
    دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

    وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
    این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

    آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
    درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

    شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
    راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

    بی مونس و تنها چرا ؟
    تنها چرا ؟ حالا چرا
     
    کوکی♥❄ و para3to از این پست تشکر کرده اند.
  2. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏14/11/10
    ارسال ها:
    3,600
    تشکر شده:
    940
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    دانشجو
    در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
    عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

    با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
    بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

    دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
    صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

    پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
    عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

    خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
    شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم

    باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار
    جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

    سروی شدم به دولت آزادگی که سر
    با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

    دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
    لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم

    هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
    ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم

    لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
    تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

    ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
    این کار تست من همه جور تو
     
  3. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏8/8/11
    ارسال ها:
    4,021
    تشکر شده:
    404
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    بماند
    بیست و هفتم شهریور ماه بدین سبب روزشعر و ادب فارسی نامیده شده كه مصادف است با سالروزدر گذشتاستاد سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص و مشهور بهشهریار . شاید شهریار را بتوان آخرین شاعر غزلسرای چیره دست در ادب فارسی نامید چرا كه پس از او دیگر قالب غزل ، شاعر بزرگی به خود ندیده و علاوه بر این رفته رفته غزل جای خود را به شعر سپید یا نیمایی سپرده و خود به شعرای سلف پیوسته است. شهریار شاعر شوریده ای است كه همچون بسیاری از اسلاف خویش از عشق زمینی و مجازی ، به عشق آسمانی و حقیقی دست یافت و این عشق سبب شد تا گوهر وجودش در كوره سختی ها بگدازد و بر عیار آن افزوده گردد.



    استاد شهریار در شهریور ماه 1286 هجری شمسی (1325 هجری قمری ) در بازارچهمیرزا نصراله تبریز واقع درچای كنار چشم به جهان گشود . دوره كودكی استاد در آغوش طبیعت و روستا سپری شد كه منظومه حیدر بابا مولود آن خاطرات است. پـدرشحاجی میرآقا خشگـنابی ، از ساداتخشگـناب (روستایی در نزدیكیقره چـمن) و از وكـلای مبرز دادگـستـری تـبـریز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوشنویسان دوره خود و با ایمان و كریم الطبع بود. درسال 1331 (ق) پدر ، سید محمد حسین را جهت ادامه تحصیل به تبریز بازآورد و او در نزد پدر شروع به فراگیری مقدمات ادبیات عرب نمود و در سال 1332 ( ق ) جهت تحصیل اصول جدید بهمدرسه متحده وارد شد و در همین سال اولین شعر رسمی خود را سرود و سپس به آموختن زبان فرانسه و علوم دینی پرداخت و از فراگیری خوشنویسی نیز دریغ نكرد كه بعدها این تجربه در كتابت قرآن ، ثمر داد .



    در سیزده سالگی ( سال 1299) اشعار شهریار با تخلص "بهجت" در مجله ادب به چاپ رسید . در بهمن ماه همان سال برای اولین باربه تهران مسافرت كرده و در سال 1300 به واسطه لقمان الملك جراح دردارالفنون به تحصیل پرداخت . شهریار در تهران تخلص خود را پس از دو ركعت نماز و تفال به غزل حافظ به شهریار تغییر داد كه باهمان تخلص نیز به شهرت رسید. تغییر تخلص شعری استاد شهریار را دوست ایشان آقای زاهدی چنین تعریف می كند : " شهـریار نامش سید محـمـد حسین بهـجـت تـبـریـزی است. در اوایل شاعـری " بهـجـت " تخـلص می كرد و بعـداً دوباره با فال حافظ تخـلص خواست كه دو بـیت زیر شاهـد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخـلص او را " شهـریار" تعـیـیـن كرد:



    كه چرخ سكه دولت به نام شهـریاران زد

    روم به شهـر خود و شهـریار خود باشم "



    شهریار در كنار سرودن شعر و تحصیل در دارالفنون به فراگیری موسیقی و علوم دینی نیز اشتغال داشت . وی از بدو ورود به تهران بااستاد ابوالحسن صبا آشنا شد و نواختن سه تار و مشق ردیف های سازی موسیقی ایرانی را از او فرا گرفت ، و همزمان در مسجد سپهسالار و د رحوزه درسشهید سید حسن مدرس به ادامه تحصیل علوم دینی پرداخت.



    در سال 1303 با ورود به مدرسه طب ، زندگی شورانگیز و پرفراز و نشیب او آغاز شد . در این سال ها بود كه شهریار دل در گرو عشقی نهاد كه اگرچه فرجامی نداشت ولی وی را به عشقی والاتر و پرشكوه تر رهنمون شد. شهریار در نتیجه این عشق بی فرجام تحصیل طب را رها ساخت و چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت كرد و از سال 1315 در بانك كـشاورزی تهـران شروع به كار كرد. رساترین بیوگرافی شهریار همانا اشعار اوست؛ شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزل هـایماه سفر كرده،توشهً سفـر،پـروانه در آتـش،غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن مشـروح است و زمان سخـتی آن عـشق در قـصیده پـرتـو پـایـنده بـیان شده است و غـزل هـاییار قـدیم،خـمار شـباب، ناله ناكامی با مطلع :



    برو ای تـُرك كه تـَرك تو ستمگر كردم

    حیف از آن عمر كه در پای تو من سر كردم

    ،شاهـد پـنداری،شكـرین پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران با مطلع :



    از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

    رفتم از كوی تو لیكن عقبِ سر نگران



    ونالـه نومیـدی وغـروب نـیـشابور حالات شاعـر را در جـریان های مخـتـلف آن عـشق حكـایت می كـند و اشعاری نظیرحالا چرا با مطلع :



    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

    بی وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا



    ودستم به دامانت با مطلع :



    نه وصلت دیده بودم كاشكی ای گل نه هجرانت

    كه جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت



    خاطرات آن مهر جانگزا را در میان ابیات خود حفظ كرده اند .



    علاوه بر این عـشق عارفانه شهـریار را می توان در خلال این اشعار مشاهده كرد : غـزل هـایانتـظار،جمع و تـفریق،وحشی شكـار با مطلع :



    تا كی در انتظار گذاری به زاریم

    باز آی بعد از این همه چشم انتظاریم



    ،یوسف گـمگـشته با مطلع :





    یارب آن یوسف گمگشته به من باز رسان

    ا طربخانه كنی بیت حزن بازرسان



    مسافرهـمدان،حراج عـشق،ساز صبا، و نای شـبان و اشك مریم،دو مرغ بـهـشتی و غـزل هـایملال محـبت با مطلع:



    گاهی گر از ملال محبت برانمت

    دوری چنان مكن كه به شیون ( بخوانمت (*



    ) *در دیوان برانمت بود كه به زعم نگارنده و بر اساس معنا و قالب شعر باید “بخوانمت" باشد(



    نسخه جادو،شاعـر افسانه كه خطاب به نیما سروده مشاهـده كرد.





    نیما غم دل گو كه غریبانه بگرییم



    سرپیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم



    من از دل این غار و تو از قله آن قاف



    از دل به هم افتیم و به جانانه بگرییم



    دودیست در این خانه كه كوریم ز دیدن



    چشمی به كف آریم و به این خانه بگرییم



    آخر نه چراغیم كه خندیم به ایوان



    شمعیم كه در گوشه كاشانه بگرییم



    من نیز چو تو شاعر افسانه خویشم



    بازآ به هم ای شاعر افسانه بگرییم



    از جوش و خروش خم وخمخانه خبر نیست



    باجوش وخروش خم وخمخانه بگرییم



    با وحشت دیوانه بخندیم و نهانی



    در فاجعه حكمت فرزانه بگرییم



    با چشم صدف خیز كه بر گردن ایام



    خرمهره ببینیم و به دردانه بگرییم



    بلبل كه نبودیم بخوانیم به گلزار



    جغدی شده شبگیر و به ویرانه بگرییم



    پروانه نبودیم در این مشعله باری



    شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم



    بیگانه كند در غم ما خنده ولی ما



    با چشم خودی در غم بیگانه بگرییم



    بگذار به هذیان تو طفلانه بگرییم



    ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم



    این غزل و همچنین شعری كه شهریار در سوگ مادر خویش با عنوان ای وای مادرم به سبك سپید سروده ، نشان از پیوند دو شاعر معاصر و به نام ایران زمین دارد كه یكی در قالب كهن و دیگری به سبك نو ، می سرودند .

    شاید معروف ترین شعرهای شهریار كه نام او را در میان خاص و عام پر آوازه كرد ،علی ای همای رحمتوحیدر بابایه سلام است كه اولی به فارسی ، اوج ارادت شهریار را به مولای متقیان بیان می كند و دومی چیره دستی شهریار در سرودن شعر به هر دو زبان تركی و فارسی و ادای دین این شاعر پارسی گو به زبان مادری خویش را به نمایش می گذارد. نام شهریار به مدد این شعر از مرزهای جغرافیای ایران گذشته و در كشورهای ترك زبان همجوار نیز بلندآوازه شده است . استاد شهریار سرانجام پس از 83 سال زندگى شاعرانه پربار در 27 شهریور ماه 1367 دار فانی را وداع گفت و پیكرش در مقبرةالشعراى تبریز كه مدفن بسیارى از شعرا و هنرمندان آن دیار است به خاك سپرده شد. ​
     
  4. عضو جدید

    تاریخ عضویت:
    ‏21/6/12
    ارسال ها:
    17
    تشکر شده:
    12
    امتیاز دستاورد:
    0
    شعر
    شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق
    به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
    سید محمد بهجت تبریزی، متخلّص به شهریار در سال 1285 ه.ش در شهر تبریز به دنیا آمد. دوران کودکی او مصادف با انقلاب تبریز(مشروطیّت) بود. پدرش که از وکلای معروف تبریز بود، برای آن‌که خانواده‌اش از صدمات جنگ به دور باشند شهریار را به روستایی دور در قره چمن فرستاد. بعد از آرام شدن تبریز شهریار بار دیگر به تبریز بازگشت و تحصیلات خود را پی گرفت. بعد از اتمام تحصیلات دبیرستان در رشته پزشکی به تحصیل پرداخت. امّا یک سال قبل از اتمام تحصیلاتش به دنبال یک ماجرای شورانگیز عشقی پزشکی را رها و به شعر و ادبیّات و شاعری روی آورد و اگر خود وی در این ضمینه ضرر کرده باشد، شعر و ادبیات ما ثمره‌ی زیادی برده است. شهریار به جای آن که طبیب بیمار و علیل باشد، طبیب روح‌های خسته و دل‌های آرزومند شد. شهریار با ادبیّات عرب و فرانسه آشنایی کامل داشت. شهریار در طول زندگی خود خدمات زیادی به ادب ایران کرده، به‌طوری‌که سال روز وفات او، که بیست و هفت شهریور می‌باشد، روز ملی شعر و ادب نامیده شده است. شهریار در سال هزار و سیصد و شصت و هفت درگذشت. روحش شاد و یادش گرامی!
    آثار شهریار:
    سه جلد دیوان فارسی، یک جلد دیوان ترکی. دیوان اشعار او شامل غزلیّات، قصاید، قطعات و رباعی و مثنویّات و دوبیتی است.
    در شعر نو نیز شهریار آثار ارزنده‌ای دارد، مانند: سلام به اینشتین و وای وای مادرم.
    قسمت عمده‌ی شعر ترکی شهریار اختصاص به شاهکار ادبی او، حیدربابایه سلام، دارد. این شعر به اکثر زبان‌های دنیا ترجمه شده و از این حیث بی‌نظیر است.
    ذیلاً یکی از شعرهای استاد به‌نام «شب و علی» که واقعاً زیباست را می خوانید:
    شب و علی
    علی آن شیر خدا شاه عرب
    الفتی داشته با این دل شب
    شب ز اسرار علی آگاه است
    دل شب محرم سرّالله است
    شب علی دید به نزدیکی دید
    گرچه او نیز به تاریکی دید
    شب شنفته‌ست مناجات علی
    جوشش چشمه‌ی عشق ازلی
    شاه را دیده به نوشینی خواب
    روی بر سینه دیوار خراب
    قلعه‌بانی که به قصر افلاک
    سر دهد ناله زندانی خاک
    اشک‌باری که چو شمع بی‌زار
    می‌فشاند زر و می‌گرید زار
    دردمندی که چو لب بگشاید
    در و دیوار به زنهار آید
    کلماتی چو در آویزه‌ی گوش
    مسجد کوفه هنوزش مدهوش
    فجر تا سینه‌ی آفاق شکافت
    چشم بیدار علی خفته نیافت
    روزه‌داری که به مهر اسحار
    بشکند نان جوینش افطار
    ناشناسی که به تاریکی شب
    می‌برد شام یتیمان عرب
    پادشاهی که به شب برقع‌پوش
    می‌کشد بار گدایان بر دوش
    تا نشد پردگی آن سرّ جلی
    نشد افشا که علی بود و علی
    شاه بازی که به بال و پر راز
    می‌کند در ابدیت پرواز
    شهسواری که به برق شمشیر
    در دل شب بشکافد دل شیر
    عشق بازی که هم آغوش خطر
    خفت در خواب‌گه پیغمبر
    آن دم صبح قیامت تاثیر
    حلقه در شد از او دامن گیر
    دست در دامن مولا زد در
    که علی بگذر و از ما مگذر
    شال شه وا شد و دامن به گرو
    زینبش دست به دامن که مرو
    شال می‌بست و ندایی مبهم
    که کمربند شهادت محکم
    پیشوایی که ز شوق دیدار
    می‌کند قاتل خود را بیدار
    ماه محراب عبودیّت حق
    سر به محراب عبادت منشق
    می‌زند پس لب او کاسه‌ی شیر
    می‌کند چشم اشارت به اسیر
    چه اسیری که همان قاتل اوست
    تو خدایی مگر ای دشمن دوست
    در جهانی همه شور و همه شر
    ها علیٌّ بشرٌ کیف بشر
    کفن از گریه‌ی غسّال خجل
    پیرهن از رخ وصّال خجل
    شبروان مست ولای تو علی
    جان عالم به فدای تو علی
     
    یک شخص از این تشکر کرد.
  5. کاربر ویژه

    تاریخ عضویت:
    ‏25/11/10
    ارسال ها:
    8,720
    تشکر شده:
    4,371
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    Telegram: vahid_yakamoz instagram: vahid_yakamoz

    حيدربابا ، دونيا يالان دونيادى
    سليماننان ، نوحدان قالان دونيادى
    اوغول دوغان ، درده سالان دونيادى
    هر کيمسَيه هر نه وئريب ، آليبدى
    افلاطوننان بير قورى آد قاليبدى

    دنيا همه دروغ و فسون و فسانه شد
    کشتي عمر نوح و سليمان روانه شد
    ناکام ماند هر که در اين آشيانه شد
    بر هر که هر چه داده از او ستانده است
    نامى تهى براى فلاطون بمانده است
    حيدربابا ، يار و يولداش دؤندولر
    بير-بير منى چؤلده قويوب ، چؤندولر
    چشمه لريم ، چيراخلاريم ، سؤندولر
    يامان يئرده گؤن دؤندى ، آخشام اولدى
    دونيا منه خرابه شام اولدى
    حيدربابا ، گروه رفيقان و دوستان
    برگشته يک يک از من و رفتند بى نشان
    مرد آن چراغ و چشمه بخشکيد همچنان
    خورشيد رفت روى جهان را گرفت غم
    دنيا مرا خرابة شام است دم به دم
    حيدربابا گؤيلر بوتون دوماندى
    گونلريميز بير- بيريندن ياماندى
    بير- بيروزدن آيريلمايون ، آماندى
    ياخشيليغى اليميزدن آليبلار
    ياخشى بيزى يامان گونه ساليبلار
    حيدربابا ، تمام جهان غم گرفته است
    وين روزگارِ ما همه ماتم گرفته است
    اى بد کسى که که دست کسان کم گرفته است
    نيکى برفت و در وطنِ غير لانه کرد
    بد در رسيد و در دل ما آشيانه کرد


    آخ دلم ...
    حیدر بابا ، یولوم سنن کـج اولـدی ،
    عمروم کچدی ، گلممه دیم گج اولدی،
    هئچ بیلمه دیم گوزللـرون نج اولدی ،
    بیـلمزدیم دونـگه لر وار ، دونـوم وار ،
    ایتگین لیک وار ، آیرلیق وار ، ئولوم وار.

     
  6. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏18/6/15
    ارسال ها:
    106
    تشکر شده:
    552
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    حرفه:
    Freelance translator
    اﺳﺘﺎﺩ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ 47 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ...

    در دوران ﺟﻮانی ﻭﻗﺘﯽ به ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻌﺸﻮق خود رفت، ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ گرفت ﭼﻮﻥ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ !!!

    ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ یک ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ی دوران ﺟﻮانیش ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺵ و ﺑﭽﻪ ی

    بغلش دید این شعر را سرود:

    ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ

    ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ﭘﺴﺮﻡ

    ﺗﻮ ﺟﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ

    ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ

    ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ

    ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ

    ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ

    ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ

    ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ

    ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ

    ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ

    ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ

    ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ

    ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ
     
    AftabGardoon، Dorhato، مـرجانه و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,450
    تشکر شده:
    74,978
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    [​IMG]
    سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵ - درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده است. وی در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. ۲۷ شهریور را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.وجه تسمیه این نام گذاری سالروز درگذشت شهریار شاعر شهیر کشورمان است.

    مهم‌ترین اثر استاد شهریار منظومه حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است. این مجموعه در میان اشعار مدرن قرار گرفته و به بیش از ۸۰ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است.


    شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است. اما بیشتر از دیگر گونه‌ها در غزل شهره بود و از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌است.

    مجموعه تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه‌هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده‌است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکه دوم سیما به نمایش درآمد که اعتراض دختر شهریار، «مریم بهجت‌تبریزی» به همراه داشت مبنی بر اینکه «نود درصد سریال شهریار ساختگی است»، اما پسر شهریار «هادی بهجت تبریزی» معتقد است: «این سریال در کلیات هیچ مشکلی نداشت و در جزئیات هم دست هنرمند باز است که تغییراتی را بوجود آورد تا مجموعه برای مخاطب جذابیت داشته باشد»

    شهریار

    [​IMG]
    نام اصلی محمدحسین بهجت تبریزی
    زادروز ۱۲۸۵ خورشیدی
    تبریز
    پدر و مادر حاج میرآقا خشگنابی
    مرگ ۲۷ شهریور ۱۳۶۷
    تهران
    ملیت [​IMG] ایران
    محل زندگی تبریز - تهران
    جایگاه خاکسپاری مقبرةالشعرا شهر تبریز
    در زمان حکومت پهلوی - جمهوری اسلامی
    لقب بهجت, شهریار
    پیشه شاعر و ادیب
    سبک نوشتاری متمایل به سبک عراقی
    کتاب‌ها منظومه حیدربابایه سلام
    دیوان سروده‌ها کلیات اشعار شهریار
    تخلص شهریار
    همسر عزیزه عبدخالقی (-۱۳۳۲)
    فرزندان شهرزاد، مریم، هادی
    دلیل سرشناسی شاعری و فضاسازی بسیار بدیع در شعرها
    اثرپذیرفته از حافظ

     
    Sanazz، سایه و m naizar از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,450
    تشکر شده:
    74,978
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    زندگی‌نامه

    شهریار در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را -به علت شیوع بیماری در شهر- در روستاهای قایش قورشاق و خشگناب بستان‌آباد سپری نمود. پدرش «حاج میرآقا بهجت تبریزی» نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل (راهنمایی) در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسه دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد.

    حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به‌سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.

    در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را می‌سراید. گفته می‌شودکه منظومه حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان‌های جهان ترجمه و منتشر شده‌است.در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمی‌گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عبدخالقی» ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می‌شود.

    شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی ایران سرود. وی در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از فوت در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.

    [​IMG]


    عشق و شعر

    وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و زبان ترکی آذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومه حیدربابایه سلام که در سال‌های ۱۳۲۹ تا۱۳۳۰ سروده شده‌است، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود علاوه براستادی درشعروی استادسه تارهم بود.

    شهریار و عشق به ایران

    شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می‌داند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:

    روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجان
    سر تو باشی در میان هر جا که آمد پای جان…
    ای که دور از دامن مهر تو نالد جان من
    چون شکسته بال مرغی در هوای آشیان..
    تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
    پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان
    اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس
    ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
    گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه‌ای
    صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان!
    بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو
    جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان….
    با خطی برجسته در تاریخ ایران نقش بست
    همت والای سردار مهین ستارخان
    این همان تبریز کامثال خیابانی در او
    جان برافشاندند بر شمع وطن پروانه سان…
    این همان تبریز کز خون جوانانش هنوز
    لاله گون بینی همی رود ارس، دشت مغان…..
    یاشاسین آذربایجان.
    یاشاسین آنا یوردوم ایران.​
     
    Sanazz، سایه و m naizar از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,450
    تشکر شده:
    74,978
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    شهریار در اشعار دیگر شاعران

    (هـ. ا. سایه):
    ترانه غزل دلکشم مگر نشنفتی
    که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
    خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
    که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده

    نیما یوشیج:
    رازی است که آن نگار می‌داند چیست
    رنجی است که روزگار می‌داند چیست
    آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست
    من دانم و شهریار می‌داند چیست

    مفتون امینی:
    چون دل مفتون ترا مشکل به دست آورده‌است
    کی رها می‌سازدت اینگونه آسان شهریار
    اولین استاد شعر و آخرین سلطان عشق
    هر کجا نام تو در آغاز و پایان شهریار

    (پژمان بختیاری):
    زین شهر مردپرور و زین شهر عشق‌زای
    برخیزد آنچه مایهٔ غرور و وقار ماست
    گه شهریار پرورد این شهر، گاه شمس
    کز نامشان تفاخر ملک و دیار ماست

    (مهرداد اوستا):
    شعر همان عشق که با شهریار
    کرد سرافرازی و نام‌آوری
    شعر همان فتنه و آذرم و راز
    کز نگه دوست کند دلبری

    (بیژن ترقی):
    به شهریار بگو شهریار می‌آید
    دوباره بخت ترا در کنار می‌آید
    بگو که عرصهٔ شعر و ادب بپیرایند
    که از سواد دل آن شهسوار می‌آید

    فریدون توللی:
    ای شهریار نغمه که با چتر زرفشان
    دستانسرای عشق و خداوند چامه‌ای
    از من ترا به طبع گرانمایه، صد درود
    ز آنرو، که در بسیط سخنی، پیش جامه‌ای

    مهدی اخوان ثالث:
    شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی
    نازنینا، تو همان پاک‌ترین پرتو جامی
    ای برای تو بمیرم، که تو تب‌کردهٔ عشقی
    ای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی

    فریدون مشیری:
    در نیمه‌های قرن بشرسوزان
    اشک مجسمی بود، در چشم روزگار
    جان‌مایهٔ محبت و رقت
    ای وای شهریار

    عمران صلاحی:
    شهریار حزن بودی، خانه‌ات بیت‌الحزن
    پادشاه قلعهٔ خاموش روح خویشتن
    شهر ویرانی سراسر خانه‌هایش سوخته
    بادهای دربه‌در چرخان و بر در حلقه‌زن​
     
    Sanazz و سایه از این پست تشکر کرده اند.
  10. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,450
    تشکر شده:
    74,978
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ

    [​IMG]
    شهریار » گزیدهٔ غزلیات

    گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا

    فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا

    مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب

    فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا

    کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی

    نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا

    نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن

    چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا

    هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش

    نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا

    توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق

    چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا

    بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم

    کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا

    سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ

    که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا
     
    سایه و m naizar از این پست تشکر کرده اند.