خوشحالی یعنی .... شیر ریخته باشی تو قابلمه، بری دنبال یه کاری.... یادت بره .... یهوو یادت بیاد و ببینی شیر اومده تا لب قابلمه ولی سرریز نشده خوشحالی یعنی گازت تمیز باشه
به قول فریدون مشیری : بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک ... شاخه های شسته بارون خورده ، پاک آسمان آبیُ ابر سپید ، برگ های سبز بید عطر نرگس ، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرمه کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش بحال روزگار ...
خوشحالی یعنی طمع چای خونه مادربزرگ ... دیگه خودمم خسته شدم از این جمله ، 10 بار تا حالا نوشتم این خوشمزه بودن چای این حرفا ... نه شوخی کردم ، علاوه بر چای قدیما خونه مادربزرگ همه نوه ها اخر هفته جمع می شدیم واقعا شیرین بود ...
خوشحالی یعنی اولین دعوت شده یک مهمونی باشی که تا اوکی ندی و موافق نباشی، به بقیه هم چیزی گفته نمیشه خوشحالی یعنی حضورت برای یه عده خیلی مهمه