+ من عاشقت بودم و بعدش تمام کاری که کردیم این بود که از هم متنفر بشیم، همدیگه رو کنترل کنیم، برای همدیگه درد ایجاد کنیم. - ازدواج همینه دیگه...! Gone Girl
والتر وایت:«فکر میکنی داری با کی حرف میزنی؟ فکر میکنی داری تو صورت کی نگاه میکنی؟ هیچ میدونی تو این یه سال گذشته چی کشیدم؟ حتی اگه بهت بگم هم باورت نمیشه... میدونی اگه یهو تصمیم بگیرم که دیگه نرم سرِ کار چه اتفاقی میافته؟ تشکیلاتی به این بزرگی که عظمتش به اندازهی بازار بورسه خیلی راحت نابود میشه. غیب میشه!... اگه من نباشم کارشون به کلی میخوابه... نه. قطعا نمیدونی داری دربارهی کی حرف میزنی، پس بذار بهت بگم من جونم تو خطر نیست، اسکایلر... من خودِ خطرم!... در خونه زده میشه، بازش میکنم و یه گلوله کاشته میشه وسط مغزم؟ فکر کردی همچین اتفاقی ممکنه برا من بیافته؟... نه، من کسیام که در میزنه!» [Breaking Bad] [S04E06] [2011] [بریکینگ بد]
چطور خودتو تحمل میکنی در حالی که بدی های زیادی انجام دادی؟ به خودت میگی که کار درست را انجام دادی، اگر به اندازهی کافی برای خودت تکرارش کنی یک روز ممکنه که خودتم باورش کنی... Once Upon A Time
هر تصمیمی میخوای بگیری بگیر ، ولی یا با تمام وجود پاش بمون ، یا کاملا بیخیال شو دو دل بودن آدمو نابود میکنه Taken بدبختی اینروزام ...
هیوگو:«همیشه با خودم تصور میکردم کل دنیا یه ماشین خیلی بزرگه. ماشینها هیچوقت با قطعاتِ اضافی تحویل داده نمیشن. دقیقا با همون تعداد قطعاتی که نیاز دارن ساخته میشن. برای همین با خودم فکر کردم از اونجایی که کل جهان یه ماشین خیلی بزرگه، نمیتونم براش مثل یه قطعهی اضافی باشم. باید دلیلی وجود داشته باشه که من اینجا هستم. و این یعنی وجود تو هم در اینجا باید دلیل خاصی داشته باشه.» [Hugo] [2011] [هیوگو]
من توی خونواده ی فرهنگی بزرگ شدم و زیاد کتاب می خوندم، تا اینکه بعد خوندن یه عالمه کتاب، فهمیدم که: کتاب خوندن زیاد باعث میشه آدم چیزایی رو بفهمه که نباید بفهمه! _ Mary and Max