شاعرانه ها مشاعره کاربران تاپ فروم

تشنه کام و پا برهنه در تَموز و سنگلاخ
رَه بُریدن بی‌عصا فرسنگ‌ها با پایِ لنگ

هاتف_اصفهانی

 

گفتم که دگـر چشـم به دلبـر نکنم
صـوفی شوم وگـوش به منکـر نکنم
دیدم که خلاف طبع موزون من است
توبت کـردم کـه تـوبه دیگـر نکنـم
سعدی

 

مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربه‌در رفتم

هوشنگ_ابتهاج

 

من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین

رایگان میبخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ

سهراب

 

وقتِ آن شد که به یُمنِ قدمِ ماه‌رخی
دلِ ناشادِ بلادیدهٔ خود شاد کنم

 

میان عاشق و معشوق رمزی است

چه داند آنکه اشتر می چراند؟

 

دستم به ماه مي رسد امشب، اگر كه عشق
دست مرا دوباره بگيرد، مگر كه عشق

 

قدر اهل درد، صاحب درد می داند که چیست

مرد صاحب درد، درد مرد می داند که چیست