1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

وصف حال خودت از زبان شعر

شروع موضوع توسط minaaa ‏10/12/10 در انجمن اشعار

  1. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,409
    تشکر شده:
    26,353
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    دلم را سپردم به بنگاه دنیا
    و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
    و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت
    و هی این و آن
    سرسری آمد و رفت
    ولی هیچکس واقعاً
    اتاق دلم را تماشا نکرد
    دلم قفل بود
    کسی قفل قلب مرا وا نکرد.
    یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است
    یکی گفت چه دیوارهایش سیاه است
    یکی گفت چرا نور اینجا کم است
    و آن دیگری گفت : و انگار هر آجرش
    فقط از غم و غصه و ماتم است !
    و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
    و من تازه آن وقت گفتم :
    خدایا، تو قلب مرا می خری ؟.
    و فردای آن روز
    خدا آمد و توی قلبم نشست
    و در را به روی همه
    پشت خود بست
    و من روی آن در نوشتم
    ببخشید، دیگر
    برای شما جا نداریم
    از این پس به جز او کسی را نداریم"
     
    m naizar و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  2. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,140
    تشکر شده:
    14,712
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    پروانه ای بودم که تنهایی گذر کردم
    از پیله سر سخت دوری تا رسیدن ها
     
    Farzane، m naizar، M @ H @ K و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,409
    تشکر شده:
    26,353
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    به تو گفتم منُو عاشقت نكن، ديوونه مي شم

    منُو از خونه آواره نكن، بي خونه مي شم

    خطر كردي، نترسيدي، منُو دلداده كردي

    تو كردي، هرچه با اين ساكتِ اُفتاده كردي
     
    m naizar، M @ H @ K و f@rid69 از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,409
    تشکر شده:
    26,353
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    کنون رؤیای ما باغی است ، بن هر جاده اش میعادگاهی
    خرم و خوشبو ،
    سر هر شاخه اش
    گلبرگ های نازک لبخند، به ساق هر درختش یادگاری ها
    و با هر یادگاری نقش یک سوگند ؛


    (( اگر شمشیر بارد ز آسمانها ،

    وگر خنجر بروید از دل خاک ،

    جهانی گر به خونم تشنه باشند ،

    کجا یاد تواز خاطر کنم پاک ؟ ))@};-@};-
     
    m naizar، M @ H @ K و f@rid69 از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,140
    تشکر شده:
    14,712
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    ملک جهان کردیه ایم وقف سر کوی یار
    گوی دل افکنده ایم در خم چوگان عشق
     
    Farzane، m naizar و M @ H @ K از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. Be weird : ) مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/19
    ارسال ها:
    1,813
    تشکر شده:
    13,980
    امتیاز دستاورد:
    123
    جنسیت:
    زن
    از من تا به من فرسنگ هاست ...



    #هوشنگ_ابتهاج
     
    Farzane، m naizar، mj12 و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,140
    تشکر شده:
    14,712
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    مرا سنجيدگي ايمن ز تشويش هوس دارد
    ز دام بال و پر فارغ چو شاهين ترازويم
     
    Farzane، m naizar، mj12 و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,333
    تشکر شده:
    74,325
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی!.
    تمام کن غم و اندوه سالیان مرا....

    امید صباغ نو
     
    Farzane، m naizar، mj12 و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,140
    تشکر شده:
    14,712
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    پیش عشق از عقل خود کی لاف دانایی زنم
    این قدرها هم من دیوانه نادان نیستم
     
    Farzane، m naizar و mj12 از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. کاربر فعال تالار شعر و ادب ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏28/7/15
    ارسال ها:
    4,969
    تشکر شده:
    18,621
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    نگاهش که میکردی خودش بود، حتی رفتار و حرف زدنش هم همان بود، اما انگار که دیگر چیزی از خودش در خودش سرجایش نبود، اتاقی که چیز کوچکی در آن جا به جا شده باشد و هرچقدر هم که چشم بگردانی نتوانی که پیدایش بکنی اما باز هم دیگر حس قبل را برایت نداشته باشد
     
    m naizar، f@rid69 و Farzane از این ارسال تشکر کرده اند.