در سینه ات یک دردِ ناآرام می پیچد مثل صدای تیر، در ساعاتِ خاموشی در خاطراتت مثل بادی سرد می لرزی تنهایی ات را مثل شیری گرم می نوشی... | حامد ابراهیم پور
سمت چشمان تو یک پنجره باشد کافیست چشم من خیره به آن منظره باشد کافیست گریه خوبست ولی فکر غرورم هستی؟ بغض دل پشت همین حنجره باشد کافیست..
نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد... زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد.... چه خواهش ها در این خاموشیِ گویاست نشنیدی... تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد.... بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم ... هوشنگ ابتهاج
گر چه من دیگر نمی بینم تو را ای بی وفا همدم یكدانه ام ای نازنین محبوب من تا ابد یاد تو را در سینه پنهان می كنم خاطراتت را در این غمخانه مهمان می كنم
ما شا خه ای از ایل شقایق هستیم از دردسر عشق موافق هستیم از پرده چرا سخن بگویم حاشا بگذار بدانند که عاشق هستیم
ما را به حال خود بگذاريد و بگذريد از خيل رفتگان بشماريد و بگذريد اكنون كه پابه روي دل ما گذاشتيد پس دست بر دلم مگذاريد و بگذريد تا داغ دل ما كوير دلان تازه تر شود چون ابري از سراب بباريد و بگذريد پنهان در آستين شما برق خنجر است دستي از استين به در آريد و بگذاريد ما دل به دست هر چه كه بادا سپرده ايم ما را به دست دل بسپاريد و بگذريد با آبروي آب،چه باك از غبار باد! نانپاره اي مگر به كف آريد و بگذري
زخمای روی دل من يكی دو تا نيست واسه زخم تازه ديگه جايی نيست داشتم فراموشت ميكردم ديگه تورو تورو خدابرو اين دل ديگه مال تونيست دنبالش نيا مال تونيست از همون راهی كه اومدی برگرد اين دل ديگه مال تونيست فكر كردی كه اگه بری تا كی ميشينم پای تو سخت بود فراموشت ولي كسی اومد به جای تو يه فرشته ی واقعی نقاب به چهرش نميزد اون اصلا مثل تو نبود زخمی به قلبم نميزد عكساتو آتيش زدمو عشقتو كشتم تو دلم ديگه اجازه نميدم بازی كني با اين دلم اين دل ديگه نميخوره اين بارديگه گول تو رو حتی ديگه حاضرنيستم بيارم به زبون اسم تو رو زخمای روی دلم يكی دوتا نيست واسه زخم تازه ديگه جايی نيست داشتم فراموش می كردم ديگه تورو تو روخدا برو