1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

14 خرداد..!

شروع موضوع توسط SiavashBaran ‏4/6/21 در انجمن اشعار

  1. مدیر تالار شعر و ادب عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂

    تاریخ عضویت:
    ‏19/10/20
    ارسال ها:
    2,238
    تشکر شده:
    9,226
    امتیاز دستاورد:
    126
    جنسیت:
    مرد
    از غم دوست در این میکده فریاد کشم
    دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم

    داد و بی داد که در محفل ما رندی نیست
    که برش شکوه برم، داد ز بیداد کشم

    شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا
    باصفا منت آن را که به من داد کشم

    عاشقم، عاشق روی تو ، نه چیز دگری
    بار هجران و وصالت به دل شاد ،کشم

    در غمت ای گل وحشی من، ای خسرو من
    جور مجنون ببرم، تیشه فرهاد کشم

    مُردم از زندگی بی تو که با من هستی
    طرفه سرّی است که باید برِ استاد کشم

    سال ها می‌گذرد، حادثه‌ها می‌آید‌
    انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
    به قلم
    سید روح‌الله موسوی خمینی

    [​IMG]
     
    بهرام آتش فراز، مَـأوا، m naizar و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. مدیر تالار شعر و ادب عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂

    تاریخ عضویت:
    ‏19/10/20
    ارسال ها:
    2,238
    تشکر شده:
    9,226
    امتیاز دستاورد:
    126
    جنسیت:
    مرد
    بـــا دلِ تنگ به ســـوى تو سفر بايد كرد
    از سـر خويش به بت خانه گذر بايد كرد

    پیـر مـا گفت: ز ميخانه شفا بايد جست
    از شفا جستنِ هر خانه حذر بايد كرد

    آنكــــه از جلوه رخسار چو ماهت، پيش است
    بی گمان معجزه شقِّ قمر بايد كرد

    گــر درِ ميكـــده را پير به عشاق گشود
    پس از آن آرزوى فتــــــــــــح و ظفـر بايد كرد

    گــر دل از نشئه مى، دعوى سردارى داشت
    به خــــــــود آييــد كه احساس خطر بايد كرد

    مـــژده اى دوست كه رندى سر خُم را بگشود
    بـاده نــــــوشان لب از اين مائده، تر بايد كرد

    در رهِ جستن آتشكــــــــده سر بايد باخت
    به جفــا كارى او سينه، سپر بايد كرد

    ســـــر خُـــــــم باد سلامت كه به ديدار رخش
    مستِ ســــــــــــاغر زده را نيز خبر بايد كرد

    طــــرّه گيسوى دلدار به هر كوى و درى است
    پس به هر كوى و در از شوق سفر بايد كرد

    به قلم
    سید روح‌الله موسوی خمینی
     
    بهرام آتش فراز، مَـأوا، m naizar و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. مدیر تالار شعر و ادب عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂

    تاریخ عضویت:
    ‏19/10/20
    ارسال ها:
    2,238
    تشکر شده:
    9,226
    امتیاز دستاورد:
    126
    جنسیت:
    مرد
    دست آن شيخ ببوسيـــــد كه تكفيرم كرد
    محتسب را بنوازيــــــــد كــــــــــــه زنجيرم كرد

    معتكف گشتــم از اين پس، به در پير مغان
    كه به يك جرعه مى از هر دو جهان سيرم كرد

    آب كوثر نخــــــــــــــورم، منّت رضوان نبرم
    پرتــــــــــــو روى تو اى دوست، جهانگيرم كرد

    دل درويش به دست آر كــه از سرّ اَلَست
    پـــــــــــــــــــــرده بـرداشته، آگاه ز تقديرم كرد

    پير ميخانه بنــــازم كه به سر پنجه خويش
    فــــــــــانيـــم كرده، عدم كـرده و تسخيرم كرد

    خادم درگه پيرم كـــــــــــه ز دلجويى خود
    غـــــافل از خـــــــويش نمــــود و زبر و زيرم كرد

    به قلم
    سید روح‌الله موسوی خمینی
     
    بهرام آتش فراز، مَـأوا، m naizar و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪

    تاریخ عضویت:
    ‏29/7/15
    ارسال ها:
    21,341
    تشکر شده:
    99,377
    امتیاز دستاورد:
    148
    جنسیت:
    مرد
    مشنو از ني چون حکايت ميکند
    بشنو از دل چون روايت ميکند

    مشنو از ني،ني نواي بي نواست
    بشنو ازدل ،دل حريم کبرياست

    ني چو سوزد تل خاکستر شود
    دل چو سوزد محفل دلبر شود

    ني ز خود هرگز ندارد شوروحال
    دل بود مرآت نور ذوالجلال

    ني اگر پرورده آب و گل است
    دست پرورده خداوندي دل است

    ني اگر بشکست بي قدر و بهاست
    بشکند گر دل خريدارش خداست

    ني تهي دست است و بي قدرو بها
    دل بود گنجينه عشق و صفا

    ني تهي مغز ودرونش پر هواست
    دل تجليگاه عرفان و ولاست

    ني تو را از ياد خدا غافل کند
    دل تو را در قرب حق نائل کند

    ني به هر دست و به هر لب آشناست
    دل مکان و خانه خاص خداست

    ني چو بينم ياد آرم نينوا
    دل شود نالان به ياد کربلا

    از جفاي ني دلم آتش گرفت
    کاش ني از ريشه آتش مي گرفت

    ني ز حلقوم حسين خون مي مکيد
    پي ني زينب گريبان مي دريد

    ديدبر سر ني چون سر آن حق پرست
    سر به محمل زد جبين خود شکست

    چون رود در شام و در تشت طلا
    مي خورد ني بر لب آن مقتدا

    ني خورد چون بر لب و دندان او
    دل بسوزد بر لب عطشان او

    ذره بس کن ماجراي ني نوا
    سوخت از اين غم دل خير النساء
    سلام الله علیها
    دیوان امام خمینی رحمه الله علیه
     
    SiavashBaran، بهرام آتش فراز، مَـأوا و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.