نکته به عقرب گفتند چرا در زمستانها هیچ از لانه بیرون نمی آیی؟ گفت در تابستانها که بیرون می آیم چه حرمتی برای من قائل میشوند ! که زمستان هم بیایم
نفاق و اتفاق حکیمانه پندی دهم گوش کن بجو اتفاق و بترس از نفاق جدایی کند ، یازده را ، دو یک دو یک ، یازده گردد از اتفاق
زهد فروشی زاهدی که پشت پا به دنیا زده بود و کاری جز عبادت نداشت به نزد بازرگانی آمد تا برای خود جامه ای بخرد ، مردی در آنجا بود که زاهد را میشناخت و برای او احترام خاصی قائل بود ، تا چشمش به مرد زاهد افتاد به بازرگان گفت : او فلان زاهد است ، جنس خود را به او ارزانتر بفروش مرد زاهد خشمناک شد براه افتاد و گفت : آمده ام با پول خود جامه بخرم نه با زهد خود .
کم خرجتر حلقه نامزدی دختر جوانی به چاه افتاد و برای بیرون آوردن حلقه ، مقنی خبر کرد ، مقنی پس از برآورد گفت: باید سر این چاه را باز کنیم چندین تنبوشه را هم باید بشکنیم اقلا" چند صد تومان خرج دارد دختر کمی فکر کرد و گفت: با این حساب نامزدم را عوض میکنم که کم خرج تر باشد
هوس مرد شدن ناتوان مردی با همسر خویش گفت روزی ز سر منفعلی هوس مرد شدن داری؟ گفت: بهر خود نه ، ز برای تو بلی
شوخی نشاط و ناپلئون معتمد الدوله نشاط ، شاعر و دانشمند بزرگ زمان فتحعلیشاه که ریاست دفتر رسایل شاه را به عهده داشت ، در زمان ناپلئون پادشاه فرانسه به سرپرستی هیئتی ، از طرف شاه ایران به دربار ناپلئون رفت ، یک روز ضمن مذاکرات خصوصی ، ناپلئون به طور شوخی،به نشاط گفته بود ، شنیده ام اعلیحضرت شاه ایران ، چهارصد زن دارد؟ نشاط در جواب گفته بود این حقیقت دارد ، ولی شما که چهار هزار زن هم بیشتر دارید ! ناپلئون میپرسد چطور؟ نشاط میگوید: شاه ایران چهارصد زن رسمی و شرعی دارد و مجبور است مخارج همۀ آنها را بپردازد ولی شما با چهار هزار از زنان دوست هستید ! آن هم بدون خرج .
زنبور گفت پروانه ای به زنبوری کز چه نامت نهاده شد زنبور؟ مرد بور از چه رو نخوانندت ای ز آیین رحم و شفقت دور گفت زنبور بی مروت ،نیست سِرِ این نکته بر کسی مستور نیش من چون نداشت در زنها اثری با تمام قدرت و زور زان سبب گشته نام زنبورم که شدم در مقابل زن ، بور
مرگ در آستین میرزا برخوردار بیک، فردی تخلص، در هجو حکیم میر محمود گفته است: میر، کامل فن است در حکمت علم طب جمله در نگین دارد هر که را نبض دید کشت او را مرگ گویا در آستین دارد
اهمیّت درس شیخ مرتضی انصاری، بزرگترین استاد عالم فقه از یکی از شاگردانش که روز قبل غیبت داشت پرسید چرا دیروز در جلسه درس حاضر نبودی؟ شاگرد گفت : کار داشتم استاد گفت : بعد از این به درس مگو کار داشتم به کار بگو درس دارم .