فکر نکنید حضور چین و محصولات چینی در ایران تنها مربوط به سالها و دهههای اخیر میشود. چین و اهالیاش قرنهاست که حضوری پررنگ در کشور ما، به ویژه در ادبیاتمان دارند. دقیقترش میشود از حدود قرن سوم هجری تاکنون! در طول این دوران، جلوههای گوناگون فرهنگ و تمدن چینیها از معماری و نقاشیشان گرفته تا صنایعدستی، حیوانات و شهرهایشان، در شعر و ادبیات فارسی بازتاب پیدا کردهاست. شاید معروفترین عنصر چینی در ادبیات ما، بتها و بتخانههای چینی باشد و نکته مهمش این است که شاعران ما کمترین توجهی به معنای مذهبی یا آیینی آنها نداشتهاند و منظورشان از کاربرد این ترکیبها، صرفاً آراستگی و زیبایی آنها بوده است. در ادامه بیشتر از حضور چینیها در شعر فارسی میخوانید. بتهای چینی از زمان سعدی که سروده: «حور عین میگذرد در نظر سوختگان/ یا مه چارده یا لعبت چین میگذرد» و حافظ که گفته: «بت چینی عدوی دین و دلهاست/ خداوندا دل و دینم نگه دار» تا همین دوران معاصر، ترکیبهای «بت چین» و «لعبت چین» به معنای معشوقِ زیباروی در ادبیات فارسی کاربرد داشته و دارد. نمونه مشهور متأخر از کاربرد این ترکیب، تصنیف «ای بت چین»، سروده علی اکبر شیدا، شاعر و ترانهسرای معاصر است که آن را بارها و بارها با صدای استادانی چون محمدرضا شجریان و شهرام ناظری شنیدهایم. این تصنیف مشهور با این ابیات آغاز میشود: «ای مه من، ای بت چین، ای صنم/لاله رخ و زهره جبین ای صنم/ تا به تو دادم دل و دین ای صنم/ بر همهکس گشته یقین ای صنم/ من ز تو دوری نتوانم دیگر/ جانم وز تو صبوری نتوانم دیگر». اجناسِ باکیفیتِ چینی! در گذشته هم مانند امروز محصولات چینی رونق فراوانی در بازارهای ایران داشته است و تاجرانی که به آن دیار سفر میکردند، سوغاتیهای خاص چینی را به همراه خود میآوردند. یکی از این محصولات، آینه چینی است که در شعر فارسی بازتاب زیادی داشته است؛ از جمله در شعر نظامی: «ابروی حبش به چین درآمد/ کایینه چین ز چین برآمد» یا در بیت مشهور زیب النسا، شاعر سبک هندی: «از قضا آیینه چینی شکست/ خوب شد اسباب خودبینی شکست». پرگار چین هم در گذشته برای رسم خط مشهور بوده و فردوسی از آن اینطور یاد کرده: «کز آن گونه پیکر به پرگار چین/ نداند نگارید کس بر زمین». زیبایی جامهها و پارچههای حریر چینی هم در ادبیات فارسی به شدت توصیف شده است. پروین اعتصامی میگوید: «بیهنر گر چه به تن دیبای چین پوشد/ به پشیزی نخرندش چو شود عریان». علاوه بر این، عطرها و بوهای خوشِ چین هم شهره بوده است. عطار سروده: «مشک از چین طلب که نیم شبی/ چینی از زلف تو به چین افتاد». حافظ هم در ابیات بسیاری از جمله در این بیت از مشک چین یاد کرده است: «به مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاج/ که نافههاش ز بند قبای خویشتن است». معماری و نقاشی چین چینیها در معماری بناها سبکی ویژه و برجسته دارند که یکی از ویژگیهای آن صحنها و ساختمانهای تو در توست. ترکیبهایی مانند «ایوان چین»، «خانه چین» و «صفه چین»، بارها در شعر فارسی آمدهاند. فردوسی در شاهنامه میگوید: «نه چون تو سوار و نه چون تو بهار/ نه چون تو به ایوان چینی نگار». نظامی در شرفنامه هم اینطور سروده است: «چو شد صفه چینیان بینگار/ شگفتی فرو ماند از آن شهریار». علاوه بر معماری، نقاشی و صورتگری چینیها هم زبانزد بوده است. چین در فرهنگ و ادبیات ما، سرزمین نقش و نگارهاست. منظور از «صورتگر چین» نقاش و تصویرگر چینی است. حافظ در بیتی سروده: «و گر باور نمیداری رو از صورتگر چین پرس/ که مانی نسخه میخواهد ز نوکِ کلک مشکینم». گاهی هم به جای صورتگر از ترکیب «نقاش چین» استفاده شده است؛ مثلاً در این بیت فرخی سیستانی: «روز میدان گر تو را نقاش چین بیند به رزم/ خیره گردد شیر بنگارد همی جای سوار». گردشگری از نوع چینی یکی دیگر از موارد مرتبط با چین که در شعر فارسی بسیار از آن یاد شده، شهرها و مناطق این سرزمین است. از جمله شهرهای چین که بازتاب زیادی در شعر فارسی داشتهاند میتوان به ترکستان، خُتَن، چِگِل، تورفان، خُلَّخ و کاشغر اشاره کرد. منوچهری دامغانی در بیتی سروده: «ملکی کو ملکان را سرِ مایه شکند/ لشکر چین و چگل را به طلایه شکند». فرخی یزدی، شاعر معاصر هم اینطور سروده: «بهر گرهگشاییِ دل تاخت تا ختن/ آن باد مشکبوی که در دست شانه داشت». حیوانات چینی سرزمین چین با موجودات خیالی و افسانهای مانند اژدها شناخته میشود. از دیگر مصداقهای حضور چینیها در ادبیات فارسی جانورانِ واقعی و افسانهای آنهاست که از جمله آنها میتوان آهوی چین، گربه چین، اسب چین و اژدهای چین را نام برد. فردوسی در شاهنامه بارها از اسبهای چینی یاد میکند: «ز اسپان چینی و دیبای چین/ ز تخت و ز تاج و ز تیغ و نگین». عطار نیشابوری هم در بیتی از آهوی چینی اینطور میگوید: «آهوی چینی چو گیاهی خورد/ در شکمش مُشک شود آن گیاه»