+ انسان به طور کلی محتوا، نیرو و امکانات بالقوه فرم نیافته است فقط بر طبق انگیزش ها و روابط هستی متغیر ساختار تمایز یافته به خود میگیرد. + انسان درمقام عضو خانواده یا صنف ساخت ارتجالی است ،پس انسان مخلوقی اجتماعی منحصر به فرد است که هیچ مناسبات دیگری ندارد چون از (اگو) تغذیه می کند. + در لحظه ای که جامعه ی زیستی را به هدف و محتوای عینی معطوف می کنند و وقتی که موضوعات مطلقا شخصی و درونی فرد در این پدیده وارد می شود معاشرت اصل مرکزی و نظارت کننده نیست بلکه حالتی فرمالیستی دارد. + کانت: هر شخص باید به اندازه ی شخص دیگرآزادی داشته باشد => اصلی که معاشرت بر طبق آن ساخته می شود => هر کس باید رضایتی از معاشرت حاصل کند که دیگران که در آن معاشرت هستند حاصل کرده اند => هر کس باید حداکثر ارزش های معاشرتی که خودش دریافت کرده برای دیگری تضمین کند ( اصل مردم سالاری معاشرت ) => معاشرت میان اعضای طبقات اجتماعی پر دردسر و رنج آور است. +معاشرت جهان جامعه شناختی ایده آلی می آفریند => چون لذت فرد مبتنی بر خوشی دیران است. + جامعه مدرن بار سنگین محتوای عینی و خواست های مادی رابر دوش ما دارد که در محفل معاشرت مابا خلاص کردن خودمان از این بار بر این باوریم که وجود طبیعی شخصی مان بازگردیم و این فقط مبتنی بر ملاحظه و تصنعی شدن خاص انسان معاشرت پذیر است. + شخصیت رسمی در گذشته تشریفاتی ، با قاطعیت و قاعده مند بوده است اما امروزه شخص برجسته و قدرتمند خودش را در سطح شخص ضعیف قرار میدهد یا حتی شخص ضعیف برتر و ارزشمندتر است . + خاص ترین و تصنعی ترین فرم تعامل وقتی اتفاق می افتدکه در میان همتایان باشد همان طور که تقارن و تناسب برجسته ترین فرم های تصنع هنری عناصر قابل مشاهده هستند. +معاشرت انتزاع کردن جامعه زیستی است پس خالص ترین و شفاف ترین نوع تعامل یعنی تعامل میان همتایان است. + معاشرت باری است که در آن شخص طوری عمل میکند که همه برابر هستند این همان قدر دروغ است که بازی و هنر با واقعیت . + هر چیزی که بتوان فرم بازی جامعه ی شناختی نامید میتواند ذیل معاشرت گنجانده شود بالاتر از همه خود بازی است. + گسترده ترین ابزار تمام زندگی عام انسانی گفت و گو است که زمانی که می خواهد چیزی را اطلاع بدهد یا میخواهد درباره ی چیزی به تفاهم برسد از آن استفاده می کند => هنگام معاشرت سخن گفتن غایتی درخود است و محتوا صرفاحاصل ضروری انگیزش است . + فرم هایی که با آن فت و و پدیدار می شود : 1-بحث و توسل به هنجارهایی که توسط دو طرف تشخیص داده میشود . 2- رسیدن به صلح از طریق توافق و کشف اعتقادات مشترک . 3- پذیرش تشکر آمیز امر نو و پرهیز از آن چه امیدی نمیرود به تفاهمی برسند . + گفت و و به محض اینکه حالت کسب و کار بیایبد یا به بحثی جدی تبدیل شود دیگر معاشرت نیست. + ذات گفت و گوی اجتماعی است که محتوای موضوعش به نرمی و سرعت تغییر کند و از آنجایی که مطلب فقط وسیله است دارای خصلتی جانشین شدنی و تضاد می باشد که ذاتی وسیله در برابر اهداف با ثبات است => معاشرت تنها موردی که سخن گفتن در آن غایتی مشروع است. + سخن گفتن خالص ترین و والاترین فرم اشتراک در میان پدیده های جامعه شناختی. + در لطیفه و بذله گویی تمام انگیزه های معاشرت نمایان است. + معاشرت برای نیروهای اخلاقی جامعه انضمامی هم فرم بازی است. + معاشرت جدیت را به جهان سایه وارش وارد منتقل می کند که در آن هیچ اصطحکاک و برخوردی وجود ندارد زیرا سایه ها نمی تواند در تضاد با یکدیگر قرار بگیرد . + حتی اتحادیه های شوالیه وار قرون وسطی که با اهداف دینی و عملی ایجاد شدند تبدیل به اتحادیه های معاشرتی قشر های اشرافی باقی ماندند. + در آنسنین رژیم هیچ محتوایی را تشریفاتی نکرد بلکه قوانین درون بودی را بسط داد مثل هند.