ایستادن پای ادعایی که داری چه توی حرف چه توی رفتار کار سختیه . مثل خیلی چیزا تمرین میخواد تا حرفه ای بشی و دیگه بخشی از خلقیات و شخصیتت بشه . اون وقتهایی که قولهایی که به خودم دادم رو شکستم بیشتر احساس مچالگی داشتم . انگار آدم با خودش رودربایسی بیشتری داره البته خب رودربایسی نیست در واقع . آجرای دیوار ِ خودباوریته که بنا داری بهش تکیه بدی . برای همین مهمتره برای همین بدعهدی هات با خودت بیشتر نگرانت میکنه اشتباهات چند دسته ن . باقی دسته جاتشو رها کن . الان حواسم به اون نوعشه که دیگه هیچ کاریش نمیشه کرد . حتی اگر تو راضی باشی خدا راضی باشه و خلق خدا هم راضی از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان باشد کزآن میانه یکی کارگر شود ...
این دنیا چیز جالبیه . از یه زاویه نگاهش میکنی زشت و پلشته و دلت میخواد زود خلاص شی که شرهاش دامنتو نگیره از یه زاویه میبینی فانی بودن یه چیزایی سوگوارت میکنه ندیدن اون تصویرا یه خوبی داره یه بدی . اما توی ذهنم مصرانه نگهشون داشتم . درد کشیدن آدم رو وادار به تغییر میکنه و این تلنگر با ارزش رو از وسط اون حس له شدگی و خاک شدگی، از وسط مجموع اون احوالات بد با وسواس جدا میکنم . طول کشید تا خودمو ببخشم و مغزم خودشو دوباره پیدا کنه . و یه حقیقتی رو خوب لمس کردم . تعصب به هر شکلکش حماقته و برای انسان ، که لاجرم - حتی اگر نخواد هم - سفر تکاملشو طی میکنه ، هیچ انعطافی ، انحراف نیست اگر بخوام بچه ای تربیت کنم این مهمترین چیزیه که یادش میدم
ذهن ما زندان است ، ما در آن زندانی قفل آن را بشکن ، در آن را بگشای و برون آی از این دخمهی ظلمانی نگشایی گل من خویش را حبس در آن خواهی کرد همدم جهل در آن خواهی شد همدم دانش و دانایی محدودهی خویش و در این ویرانی همچنان تنگ نظر میمانی هر کسی در قفس ذهنی خود زندانی است ذهن بیپنجره بی پیغام است ذهن بیپنجره دودآلود است ذهن بیپنجره بیفرجام است بگشاییم در این تاریکی روزنهای و بسازیم در آن پنجرهای بگذاریم زهر دشت نسیمی بوزد بگذاریم ز هر موج خروشی بدمد بگذاریم که هر کوه طنینی فکند بگذاریم ز هر سوی پیامی برسد بگشاییم کمی پنجره را بفرستیم که اندیشه هوایی بخورد و به مهمانی عالم برود گاه عالم را درخود به ضیافت ببریم بگذاریم به آبادی عالم قدمی
- کلمه « mamihlapinatapai » در کتابِ گینس به عنوان سختترین معنی ثبت شده است. معنی این کلمه یعنی: «نگاهی که دو نفر به یکدیگر میکنند هنگامی که اِنتظار دارند فرد مقابل حرف دلش را بزند اما هیچکدام حرفی نمیزنند .»
دوست ندارم آدم نق نقویی باشم . گله و شکایت توی اخلاقم نیست . سازگار شدن با هر شرایطی جزو هنرهایی هست که در خودم بهش می بالم . هربار موقعیت و یا بحرانی پیش بیاد میگردم نفع و نکته شو پیدا میکنم تا از رخ دادنش لذت ببرم این مهارتی بود که خواستم و در خودم پرورشش دادم حالا یه وقتایی هست که بنظرم میرسه لازمه اونچه پیش میاد رو بجای هضم کردن ، بالا بیارم تا بتونم تنظیم باشم و همچنان قدرتمند در حفظ تعادل ها اصلا دلم نمیخواد همسفرم رو درگیر کوچکترین اندوه یا رنج کنم . برای اینکه اینطور نشه حاضرم هر کاری بکنم اینروزا از خودم عصبانی ام . خیلی عصبانی ... خیلی زیاد انقدری که خودم رو لایق یه تنبیه اساسی میدونم با اینحال مادرانه به خودم لبخند میزنم و سعی میکنم به این خود ِ بدعهد ِ بی تدبیرم محبت کنم