باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ به قلم ابوسعید فضلالله بن ابوالخیر احمد بن محمد بن ابراهیم
چيزی از آسمان نمیخواهم تو اگر لکه ابرِ من باشی زندگی را به گور میبخشم تو اگر سنگِ قبرِ من باشی... - احسان افشاری
باید شعری تازه گفت آهنگی تازه نواخت باید درِ چوبی این باغها را که در رویاهایمان شکل گرفتهاند رو به شهر باز کرد. باید، همه چیز را از نو ساخت هیچ بادی، لانهی پرندگان را دوباره سر جایش نمیگذارد.
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا گذری کن که ز غم راه گذر نیست مرا گر سرم در سر سودات رود نیست عجب سر سودای تو دارم سرِ سر نیست مرا به قلم سید جلال الدین عضد یزدی (جلال عضد) قرن 7و8 هجری
عشق چو مست و خوش شود، بیخود و کشمکش شود فاش کند چو بیدلان بر همگان هوای من نازِ مرا به جان کشد، بر رخِ من نشان کشد چرخِ فلک حسد برد، ز آنچ کند به جای من ▪️مولانای جان