شروع موضوع توسط اُت 23/11/17 در انجمن دینی مذهبی
مرگ است،حیاتی که در آن فاطمه نیست خاموشم و بعد از تو مرا زمزمه ای نیست .
چادری سوخت سری سوخت گلی پرپر شد.. وسط فاجعه بی بال و پری گفت "علی"
فضه یک روز به بابای غریبم میگفت "به روی سینه ی اوردّی از آن مسمار است"
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت....
ای مهربان خانه حیدر حلال کن در پیش چشم شیر خدا حرمتت شکست
آه مهدی بیا مداوا کن استخوان های خورد مادر را..
دردت به سینه بود و به حیدر نگفتی اش غم پرور علی چقدر زود میروی .
بی بی سلام با غم زینب چه میکنی؟ با قصه سه تا کفن امشب چه میکنی .
جای خالی مانده زهرا قرارش را گرفت من نمیدانم چگونه بسترش را جمع کرد؟
...ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت...
نام های کاربری را با استفاده از کاما (،) از هم جدا کنید.