من گاهی به گاهی چیزایی می نویسم که نمی تونم بهشون بگم داستان یا مقاله. اسمشون رو گذاشتم شعر و تو این تاپیک ارسالشون می کنم. اگه خوندی و دلت خواست نظر بدی می خونم از تو. ممنون که می خونی
شرمنده ام که خشک به صحرا کشیدمت طوفان شدی و تا کف دریا کشیدمت فرزندهای دیگرم از من رها شدند ای شرم بر منی که به دنیا کشیدمت
تصاویر زیبا بود آفرین ذوق ما رو که بر انگیخت پاییز بود و نم نم باران و شهر، خالیِ عشق ناز آفرین ، به خلوتِ خود ،زیبا کشیدمت...
ممنون از لطفت میترای بزرگوار :) دست هایم به سینه چسبیده باز خواهد شد آخ آغوشم؟ من به امّید روز باز شدن جای مشکی سفید می پوشم
زخمی خنده های تکراری گرچه با روشنی نمی جوشم اینچنین با نگاه شعرِ شما (جای مشکی سفید میپوشم...) عذرخواهم جسارت نباشه این تیکه های ادبی رو اگ میذارم فقط شعرتون انقدر زیبا روان و تصاویرش جذاب بود که نتونستم سکوت کنم عذر تقصیر
اختیار داری، خیلی زیبا می نویسی، متشکرم ------------------------------------------------------------------- آنقدر در خوابی که ساکت می روم بیرون با ضربه ی سرد کلاکت می روم بیرون بی پرده صحبت کردنم را ساده پوشاندی از لای خش خش های ماکت می روم بیرون جایی که باید جیغ زد آرام می مانم انگیزه ی لبخند را اصلا نمی دانم می ترسم از درج فریبم زیر دستانم دست سیاهم را میان صفحه می خوانم
این دو تا دوبیتی هم قشنگ بود فقط یه جاهایی هنجار شکنی ها قابل تصور نیست چون تو شعرت مجاز وجود نداره اگ هنجار شکنی نکنی بهتره یه جاهایی مثل شعرای شاملو کل مطلب سمبولیک هست پس طبیعیه کار اون ریتم نورمال رو نداشته باشه ولی کار شعری شما روون و ساده و بی تکلف هستش بیت آخر کاملا درکش سخت هست به نسبت روانی کار یکنواخت و یه لخت باشه تصاویر بهتره و کار قشنگی ارائه کردین تشکر... اجازه بده بداهه یه دو بیتی هم من اضافه کنم با ردیف شعرِ شما... انقدر جذابی که ساکت می روم بیرون غرق تماشا در نگاهِت می روم بیرون همچون پلنگ خسته در آوار دل ماندم مبهوت در اندوهِ ماهت می روم بیرون
ممنون از نظرت و شعر زیبات در قایقی آرام اقیانوس معنا شد کشتی شدن در حوض لیز خانه ای جا شد حیران عمق بحر ماهی های ماهی زا از مرگ ماهی قرمزی یک ناو تنها شد
هزار هزاره هم که بگذرد باز هم فسیل من و تو را نمی تواند جدا کند چکش تازه اندیشان *** تکه تکه ابراهیم عصر تنهایی سجده می کند بر یکتایی بت شکسته *** چه آسمانی می شود بنفش و قهوه ای وقتی نماینده ی آسمان نباشی در زمینی که می تابد