سراب امن و امان است این، نه امن و امان که ره زده است فریبش به باور یاران کجا به سنگرس دیو و سنگبارانش در آبگینه حصاری شوند هشیاران؟ چو چاهِ ریخته آوار میشوم بر خویش که شب رسیده و ویرانترند بیماران زبان به رقص درآورده چندشآور و سرخ پر است چنبر کابوسهایم از ماران برای من سخن از «من» مگو به دلجویی مگیر آینه در پیش خویش بیزاران ******
دست تو دست یار... دل های بی قرار... صحنه سبزه... همه در کف بازیگرها... و لبخند های یواشکی بین دو بازیگر عاشق به بازی این نقش... 《خودم 》 . . . . . .
خنده های تو دل ضربه های فراموش شده ی من است مجبور نیستی بخندی مجبور نیستی دلم را هر بار از جا بکنی ببین!
هر نُتی که از عشق سخن بگوید زیباست حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست گروس عبدالملکیان
دنیای من دنیای خوبی نیست “دنیای بی دستای تو”مفته شاید نمیدونی ولی اینجا هرشب یکی یاد تو می افته + تصویر بعدی:
یه جوری بعد تو تنها شدم که به هر آیندهای بی اعتمادم بدون تو فقط دیروزمُ نَه تمام عمرمُ از دست دادم +
ای تپشهای تن سوزان من آتشی در مزرع مژگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ای ز زرین شاخه ها پربارتر ای در بگشوده بر خورشیدها در هجوم ظلمت تردیدها با توام دیگر ز دردی بیم نیست هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست
به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل مجلسشان، دانه های زنجیر است ( وام گرفته از شعر جناب @Anoosh ) +