سلـــآم عنوان مشخص هست »» شعرها میتونه از خودتون هم باشه »» در انتخاب قالب شعری آزاد هستید »» لطفا نام شاعر را ذکر کنید »» در پایان تصویر جدیدی برای برای نفر بعد قرار بدید *** و اما تصویـــر نخستیـن . . . . . .
. خيلي وقته ديگه بارون نزده رنگ عشق به اين خيابون نزده خيلي وقته ابري پرپر نشده دل آسمون سبك تر نشده مه سرد رو تن پنجره ها مثل بغض توي سينه ي منه ابر چشمام پر اشكه اي خدا وقتشه دوباره بارون بزنه خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده قلبم از دوري تو بد جوري دلتنگ شده بعد تو هيچ چيزي دوست داشتني نيست كوه غصه از دلم رفتني نيست حرف عشق تو رو من با كي بگم؟ همه حرفها كه آخه گفتني نيست خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده قلبم از دوري تو بدجوري دلتنگ شده "ناشناس"
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد، که فریادرسی پیدا نیست بس لابه نمودیم و کس آواز نداد پیداست که در خانه کسی پیدا نیست "ملکالشعرای بهار"
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید هله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند نه که هر چه در جهانست نه که عشق جان آنست جز عشق هر چه بینی همه جاودان نماند عدم تو همچو مشرق اجل تو همچو مغرب سوی آسمان دیگر که به آسمان نماند ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیدهست چو دو دیده را ببستی ز جهان جهان نماند دل تو مثال بامست و حواس ناودانها تو ز بام آب میخور که چو ناودان نماند تو ز لوح دل فروخوان به تمامی این غزل را منگر تو در زبانم که لب و زبان نماند تن آدمی کمان و نفس و سخن چو تیرش چو برفت تیر و ترکش عمل کمان نماند "مولانا"
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن اکنون زمان زندگیست، تاخیر را بــاور نکن حرف از هیاهو کم بزن از آشتیها دم بزن از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را بــاور نکن خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان تو شاهکار خالقی، تحقیر را بــاور نکن بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش زیبا و زشتش پای توست تقدیر را بــاور نکن تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی از نو دوباره رسم کن، تصویر را بــاور نکن خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن. . . مهدی جوینی ------------- البته اگه میخواستم بیت باشه اینو مینوشتم انصاف نباشد که من خسته رنجور-------پروانه او باشم و او شمع جماعت سعدی ____________________ عکس مربوط به کودکان مسلمان میانمار
در اين زمانه برادر كه فصل بيدردي ست به گرده هاي شرف، دشنه هاي نامردي ست نمي وزد به جهان، خشم استخوان مردي و اين جهان ستمستان ناجوانمردي ست
به تو سلام میکنم کنارِ تو مینشینم و در خلوتِ تو شهرِ بزرگِ من بنا میشود... {شاملو} . . . . . . . .
تا کجا باید سفر کرد ، تا کجا باید دوید؟ از کجا باید گذر كرد؟ تا به شهر' تو' رسید... | ایرج جنتی عطایی| ***
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آن که پرنقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد {حضرت حافظ } . . . . . . . . .