1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

متناقض نما(پارادکس)

شروع موضوع توسط P/A ‏17/4/17 در انجمن دیدنی و شنیدنی

  1. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏16/4/17
    ارسال ها:
    2,504
    تشکر شده:
    15,705
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    آن است كه در كلام دو امر متضاد را به يك چيز نسبت بدهيم به گونه اي كه ظاهراً وجود يكي نقض وجود ديگري باشد . شاعر اين امر متضاد را چنان هنرمندانه به كار مي برد كه قابل پذيرش است . (جمع تضاد در یک مورد برای زیبا جلوه دادن معنا)

    مثال : جامه اش شولاي عريان است .

    توضيح : واژه شولا به معني « لباس » ، كه براي پوشيدن بدن است و وقتي با « عرياني » همراه مي شود معني ضديت خود را از دست مي دهد.



    نکته: متناقض نما معمولا به دوشکل درکتاب های درسی آمده است :

    1- اضافی با کسره( نقش نمای اضافه با صفت ):

    مثال: سرد گرم , فریاد خاموشی , درد بی دردی , پادشاه گدا , سرشار از تهی و...

    2 -غیر اضافی که باید از مفهوم کلی بیت یا جمله درک شود در این نوع معمولا بین مفهوم یا کلمه ی متضاد نقش نمای «از » نیز می آید

    مثال:نیست شو تاهستی ات از پی رسد تا تو هستی هست در تو کی رسد ( هستی از نیستی یافتن)

    و یا کسب جمعیت از زلف پریشان کردن - از سرما گرم شدن - از شدت درد شاد شدن- بحر در کوزه- خفتگان بیدار-پیدای پنهان- باغ بی برگی - شولای عریانی- وضوی خون گرفتم - تا زاندک توجهان شود پر- جهان با این فراخی تنگت آیو -فریاد بی صدا- حاضر غایب- دمیدند گفتی شب آمد به روز -آن چه نادیدنی است آن بینی

    مثال از کتاب درسی :

    1- فلک در خاک می غلتید از شرم سرافرازیاگر می دید معراج زپا افتان ما را

    2- کسی که وسعت او در جهان نمی گنجدبه خانه ی دل من آمده است به مهمانی

    3- مردی تذرو کشته را پرواز دادهاسلام را در خاموشی آواز داده

    4-هرگز وجود حاضر غایب شنیده ایمن در میان جمع و دلم جای دیگر است

    5- کسی شود این روان من ساکناین چنین ساکن روان که منم

    6- گوش ترحمی کن کز ما نظر نپوشددست غریق یعنی فریاد بی صداییم

    7- زان سوی بحر آتش گر خوانیم به لطفرفتن به روی آتشم از آب خوش تر است

    8- می خورم جام غمی هر دم به شادی رختخرم آن کس کو بدین غم شادمانی می کند

    9- چنین نقل دارم زمردان راهفقیران منعم، گدایان شاه

    10- مثال عشق پیدایی و پنهانی ندیدم همچو تو پیدا وو پنهان

    11- زکوی یار می آید نسیم باد نوروزیاز این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

    12- آنچه می شناسد شب دیگری است، شبی است که از بامداد آغاز می شود

    13- غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود.

    14- این برایش سخت آسان بود و ساده

    15- آنانی که تنبیه می کنند اثری جز بی اثری ندارند

    16- آن چه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود

    17 - از خوشحالی گریه کردم

    18- پر است خلوتم از یک حضور رو حانی

    19 - خنده اش خونی است اشک آمیز

    20- دولت فقر خدایا به من ارزانی دار

    21- بر بساطی که بساطی نیست.

    22- از تهی سرشار، جویبار لحظه ها جاری است.

    23-آفتاب پنهانی

    24- کسب جمعیت از، آن زلف پریشان کردم

    25-روشنتر از خاموشی

    26- بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است

    27- در خاموشی ها قامت فریاد بسته

    28- بیا که باد تو آرامشی است طوفانی

    29-ناپیدای کران در محدود جای گیرد

    30-جهانی شبیه به بهشت که در آن کوشیده است تا «نامحدود کران» در «محدود»جای گیرد و لانه ای برای «نامحدود» جسته است .
     
    اشک قلم از این پست تشکر کرده است.