زیر چشمی وقت قهرت میکنی بر من نگاه گاه گاهی عشق من از ماه هم سر میشوی قهرتو چون خنده هایت دلبری ها میکند چهره در هم میکنی ٬مه جبین تر میشوی وا کن اخمت را ببین شعر و غزل در وصف توست عاشقی و درس عشق را ٬ زود از بر میشوی...
درد دل من دواش میدانی تو سوز دل من سزاش میدانی تو من غرق گنه پردهٔ عصیان در پیش پنهان چه کنم که فاش میدانی تو
درگذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر باهمه تلخی و شیرینی خود می گذرد عشق ها می میرند رنگ ها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جای می مانند...
گاهى آدم هيچكس را دوست نداشته باشد ، قلبش امنيت بيشترى دارد ! روى هيچ دوست داشتنى نميشود حساب كرد. ميدانيد چيست!؟ آدم بى حس شود بهتر از اين است كه درد بكشد!
یه وقتایی یه جاهایی یه حرفایی... چنان آتیشت می زنه که... دوست داری فریاد بزنی ! ولی نمیتونی ... دوست داری اشک بریزی و نمیتونی حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه ! تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه به این میگن درد بی درمون...!!
می دونی باید بفهمی وقتی دلت می گیره … تنهایی ! باید یاد بگیری از هیچ کس توقع نداشته باشی ! باید عادت کنی که با کسی درددل نکنی !... باید درک کنی که هر کس مشکلات خودشو داره ! باید بفهمی وقتی ناراحتی … دلتنگی … یا بی حوصله ای … هیچ کس حوصله ی تو رو نداره ! دیگه باید فهمیده باشی همه رفیقِ وقتای خوشی اند !
ترانه هامو گوش بده وقتي كه بارون مي زنه وقتي كه اشك آدما معني فرياد منه ترانه هامو گوش بده وقتي دلت پر از غمه وقتي تو سفرت شب و روز يه چيزي مثل نون كمه با من بخون از مادري كه توي درد هاش سوخته بود از اون جووني كه واسه نون شبش كليش رو فروخته بود از پدري بخون كه صد هيچ باخته بود به سرنوشت از بچه اي كه گشنه بود ولي مشق بابا نون داد مي نوشت
تو که از خدایشان عاشق تر نیستی انها خدای خود را به نیم نانی و تو را به نیمه شبی میفروشند (صادق هدایت)