1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

✍ به یادت بماند ☆☆☆

شروع موضوع توسط jasmine ‏30/10/15 در انجمن زمزمه های آشنا

  1. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻧﮕﺸﺘﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﺎﺍﻧﮕﺸﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﯼ
    ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺴﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ..
    ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻣﺒﺎﺵ ..
    ﺩﺭﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ..
    ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ..
    ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺯﯼﺍﺕ ﮔﺮﺩﺍند
     
    مرجــآن، مَـأوا، M @ H @ K و 4 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. شادروان دکتر حسابی

    یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟
    روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم، چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم، در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد، اما ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی و چه بساااا ؛
    تهی میشود از عشق...

    برگرفته از کتاب خاطرات مهندس ایرج حسابی

    شیرین ترین توت ها ، پای درخت میریزد در حالی که ما برای چیدن توت های کال ، چشم به بالا ترین شاخه ها دوخته ایم...

    "این است حکایت ندیدن بهترین ها"
     
    Sanazz، Shahab، سایه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. ۱_یادت باشه تا خودت نخواي هيـچ کس نميتونه زندگيتو خراب کنه❕
    ⚪️⚪️⚪️
    ۲_یادت باشه که آرامش رو بايد تو وجود خودت پيدا کني❕
    ⚪️⚪️⚪️
    ۳_یادت باشه خدا هميشه مواظبته❕
    ⚪️⚪️⚪️
    ۴_يادت باشه هميشه ته قلبت يه جايي براي بخشيدن آدما بگذاري ....
    ⚪️⚪️⚪️
    ۵_منتظر هيچ دستي در هيچ جاي اين دنيا نباش ...اشکهايت را با دستهاي خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند❕
    ⚪️⚪️⚪️
    ۶_زبان استخواني ندارد اما آنقدر قوي هست که بتواند قلبي را بشکند
    مراقب حرفهايمان باشيم .
    ⚪️⚪️⚪️
    ۷_گاهي در حذف شدن کسي از زندگيتان حکمتي نهفته است .اينقدر اصرار به برگشتنش نکنيد❕
    ⚪️⚪️⚪️
    ۸_آدما مثل عکس هستن،زيادي که بزرگشون کني کيفيتشون مياد پايين❕
    ⚪️⚪️⚪️.
    ۹_زندگي کوتاه نيست ، مشکل اينجاست که ما زندگي را ديرشروع ميکنيم❕
    ⚪️⚪️⚪️
    ۱۰_دردهايت را دورت نچين که ديوارشوند ، زيرپايت بچين که پله شوند…
    ⚪️⚪️⚪️
    ۱۱_هيچوقت نگران فردايت نباش ، خداي ديروز و امروزت ، فرداهم هست…
    اگر باشي ...❕

    ۱۲_ما اولين دفعه است که تجربه بندگي داريم ولى اوقرنهاست که خداست …
     
    !!!OMID!!!، Shahab، سایه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. آیا من دُزدم ...؟!

    راننده خط، بی‌توجه به صف مسافران که در زیر باران منتظر ماشین بودند، کنار خیابون داد می‌زد:
    «دربـــــــــــــــــست...»

    نگاه معنی‌دار و اعتراض‌های گاه و بی‌گاه مسافران،
    هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو.

    به‌خاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه، ماشین رو با کرایه ۶۰۰۰ تومن دربست گرفتیم، که برای هر مسافر نفری ۱۵۰۰ تومن می‌افتاد، درحالی که کرایه خط فقط ۵۵۰ تومن بود.

    به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر‌نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن و ...

    کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس ‌شدن زیر بارون دل‌ خوشی نداشت.

    راننده تاکسی: برادرخانمم یه وام ۶ میلیون تومنی می‌خواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه.
    بنده‌ خدا الان خورده به مشکل، دارند ماشینش رو مصادره می‌کنند.
    یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس می‌کنند کسی هم خبردار نمیشه، اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر می‌دوونند!

    مسافر: نوش جونش!

    راننده (نگاه متعجب): نوش جون کی‌؟

    مسافر: نوش جون کسی که ۳۰۰۰ میلیارد تومن خورده!

    راننده (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر): نکنه اون بابا فامیل شما بوده؟

    مسافر: نه! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم، مثل شما!
    مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده‌؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده‌؟

    راننده: نه آقا جان اونا از ما بهترون‌اند!
    من برای یک جفت لاستیک باید ۳ روز برم تعاونی،
    اون وقت اون ۳۰۰۰ میلیارد تومن رو می‌خوره یه آبم روش..!

    مسافر: خب آقا جان راضی نیستی نخر!

    راننده (با صدای بلند): چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم ! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم ؟

    مسافر: وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی، وقتی می‌بینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد، میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست می‌کنی...

    راننده پرید وسط حرف طرف که:
    آقا راضی نبودی سوار نمی‌شدی!

    مسافر‌ (با خونسردی): می‌بینی؟ من الان دقیقاً حال تو رو دارم، وقتی داشتی لاستیک ماشین می‌خريدی...
    مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و ۳ برابر کرایه رو داریم می‌دیم راضی هستیم؟
    ما هم مجبوریم سوار شیم!
    وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سواستفاده می‌کنی، از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری؟
    اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.

    راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...

    مسافر که حالا کاملاً دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد:
    دزدی، دزدیه ... البته منظورم با شما نیستا ...
    ولی خدا وکیلی چنددرصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن؟
    که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده؟
    منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره، اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه می‌فهمند!
    برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرأت همچین خلافی رو نداشته باشه.
    اینجور موقع ها معلوم میشه اگه ما هم آب گيرمون بیاد شناگر ماهری هستيم!

    راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت:
    چی بگم والا...!

    من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده می‌شدم
    و طبیعتاً طبق قرار اجباری با راننده باید ۱۵۰۰ تومن کرایه می‌دادم.
    وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس ۲۰۰۰ تومنی به راننده دادم.

    راننده گفت ۵۰ تومنی دارید؟

    با تعجب گفتم: بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه ۵۰ تومنی به راننده دادم.
    راننده هم یک اسکناس ۱۰۰۰ تومنی و یک اسکناس ۵۰۰ تومنی بهم برگردوند و گفت: به سلامت!

    همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه‌آلود حرکت می‌کرد رو دنبال می‌کردم، چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ...

    آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر می‌کردم:
    یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم...!؟

    همه ما در ذهن خود ایستاده ایم تا دیگران اصلاح شوند یا شاید قهرمانی بیاید و همه را اصلاح نماید...
     
    !!!OMID!!!، Shahab، سایه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. لذّت دنیا
    داشتنِ کسى است که دوست داشتن رابلداست
    به همین سادگى
    این روزهاگفتن دوستت دارم!
    آنقدرساده است که میشودآنراازهررهگذری شنید
    امافهمش یکی ازسخت ترین کارهای دنیاست
    سخت است امازیبا
    زیباست
    برای اطمینان خاطریک عمرزندگی
    تابفهمی وبفهمانی
    هردوره گردی "لیلی"نیست
    هررهگذری"مجنون"
    وتوشریک زندگی هرکس نخواهی شد!
    تابفهمی وبفهمانی
    اگرکسی آمدوهم نشینت شددرچشمانش بایدردآسمان،ردخداباشدوبایدبرایش از"من"گذشت
    تابه"ما"رسید
     
    !!!OMID!!!، Shahab، سایه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. انرژی عشق...

    هیچ وقت ﺑﺎﺑﺖ عشق هاﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺜﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ
    و ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ رسیدید،
    کوچکترین ارزشی ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺷﻤﺎ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ،
    ذره ای ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ.
    ﺷﻤﺎ ﺁﻧ ﭽﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ را ﺑﺨﺸﯿﺪﯾﺪ.
    ﻭ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ؟

    ﻋﺸﻖ ﺗﻤﺎﻣﺎ ﺍﻧﺮﮊﯾﺴﺖ،

    و ﺩﺭ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
    ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ، ﻫﺮ ﺭﻧﺞِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ،
    ﯾﮏ ﺻﯿﻘﻠﯽ ﺳﺖ ﺑﺮ ﺭﻭﺡ !
    ﺑﺎ ﻫﺮ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ،
    ﺭﻭﺡ ﺯﻻلتر ﻣﯿﺸﻮﺩ،
    ﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ ﺳﻬﻞﺗﺮ،
    ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ،
    ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ می آﻣﻮﺯﯾﻢ،
    ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ بی دﻟﯿﻞ.
    ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ :

    ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ...
     
    !!!OMID!!!، Shahab، سایه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. لقمان ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ:

    ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ،
    ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ،
    ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ کرد،
    ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﻤﻮﺩﻡ ،
    ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ کردم !
    ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ،
    ﻭ خوشهﻫﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﯾﺎﻓﺘﻢ ،
    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ :
    در کشتزار زندگی نیز چه بسیارند سرهایی که بالا رفته اند اما در حقیقت خالی اند......
     
    !!!OMID!!!، Shahab، سایه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. بیشتر مردم زندگی نمی‌کنند ، فقط باهم مسابقه دو گذاشته اند. می‌خواهند به هدفی در افق دوردست برسند ولی در گرماگرم رفتن آنقدر نفس شان بند می‌آید و نفس نفس می‌زنند که چشم شان زیبایی‌ها و آرامش سرزمینی را که از آن می‌گذرند نمی‌بینند و بعد یک وقت چشم شان به خودشان می‌افتد و می‌بینند پیر و فرسوده هستند و دیگر فرقی برایشان نمی‌کند به هدف شان رسیده اند یا نرسیده اند.
     
    !!!OMID!!!، Shahab، سایه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. اگر بر این باوری که سنگ برایت معجزه می کند معجزه رخ خواهد داد.
    اگر بر این باوری که آسمان برایت معجزه میکند معجزه رخ خواهد داد.
    اما آگاه باش دوست خوبم ن سنگ از خود قدرت دارد ن آسمان،
    آنچه که نیرو دارد باور توست...
    ایمان و یقین راسخ توست...
    اگر سنگ قدرتی داشت،
    فکری ب حال خود می کرد...
    هر گاه این سخن حضرت عشق رو می خوانم
    ب قدرت خودم بیشتر پی میبرم:
    بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
    از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

    خودت را باور کن و معجزه زندگی خودت باش...
     
    !!!OMID!!!، Shahab، سایه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ ﺑﮕﻮﻳﺪ : " ﻧﻪ !... "
    ﺧﺪﺍ ﻓﻘﻂ ﺳﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺭﺩ :
    ١ - ﭼﺸﻢ
    ٢ - ﯾﻪ ﮐﻢ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ
    ٣ - ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
    ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﻓﺸﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ ...
    ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭﺩﺕ
    ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻧﺠﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺮﯼ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ !
    ﺻﺒﺮ ﺍﻭﺝ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ !.❤
     
    !!!OMID!!!، Shahab و سایه از این ارسال تشکر کرده اند.