می دونم یه وقتایی دلت میگیره از کارم روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دادم تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خودآزاری معین
یکے هست تو قلبم که هر شب واسہ اون مینویسمـو اون خوابه نمیخوام بدونه واسه اون که قلبـــــ من این همہ بے تا بہ
هوا ابری و من با چشمای تر دوباره بدون تو میرم سفر شبیه یه تصویر بی حس و حال دوباره بدون ِ تو میرم شمال معین
لیلی لیلی جان لیلی قصه ها داری خیلی من فداتم والله والله خود میدونی خوشگلی سندی - لیلی با " ل " چی بنویسم آخه؟
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم معین... "ی"سخته:دی
میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر مونده یک مرداب پیر توی دست خاک اسیر منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام داريوش