کلی لباسم مونده ک دلم نیومده بدم بره ولی تنگ شده: ( نگه داشتم حداقل از روش بدوزم :/ دی وی دی ش رو گرفتم گفتن ۷۰ :/ لعنت به دروغ:دی
تا خونه خودمون خالی بشه مجبور شدیم ی جارو اجاره کنیم و چون مدت اجاره فقط چندماه بود تونستیم ی خونه پیدا کنیم طبقه ۴ بدون آسانسور . و حالا بعد از یکماه ب حدی از درد رسیدم که دکتر گفت تا ۳ هفته ن حق داری از پله استفاده کنی نه روی زمین بشینی و ن ... خلاصه که الان دو روزش گذشته و خوشحالم از این تجویز چون میشه ی توفیق اجباری ک فقط خودمون باشیم و خودمون . چون طبقه ۴ هستیمم کسی نمیاد خونمون و البته ما اصلا پذیرای مهمان نیستیم . کتاب میخونم فیلم میبینیم اینستا میچرخم جدول حل میکنیم حرف میزنیم و کسی گله و شکایتی نداره ک بهشون سر نمیزنیم و ... خوب شد این پله ها شدن سبب خیر. ببین اینا چطور رفتار کردن که با پیشنهادشون برای شمال رفتن مخالفت کردم، اونایی ک منو میشناسن میدونن دست رد به شمال رفتن زدن چقدر برام سخته:/ دلم میخواد تموم جز ب جز خونه رو تغییر بدم ولی لعنت ب پول :/
به پست حنا در مورد سفید شدن مو فکر میکنم ... چند روز پیش متوجه شدم دو تار مو از ریش ام سفید شده ... اولین تار موهای سفیدم است ... هموز موهای سرم سفید ندیدم البته کم مو شدم حس بدیه سفید شدن مو ... و بدتر حرفیه که دکتر بهش گفت که این بیماری تو این سن طبیعیه ... این قافله عمر عجب میگذرد...
بورس رو به زور تعطیل کردن و اخبار بد یکی یکی داره بالا میاد خدایا اینا رو چرا نمیکشی ای ملت یه نفس راحت بکشن چه استرس بدی ای آخر شبی اومده سراغم
قشنگ حس باید بروم خویش به گوری بتپانم دارم + حس معتادا رو دارم، نشستم پای سیستم کار کنم خیر سرم همش دلم میخواد برم ادامه سریال رو ببینم رمانتیک خونم خیلی وقت بود کم شده بود + چه کیبورد مزخرفی داره این گوشیم :/ + به فصل آخر کتاب :/ به مقالهام :/ به دکتری:/ به پیامی که به استاد ندادم :/ به سفر و قرار با بچهها که باز افتاد عقب :/ به اصلاحات مزخرف همیشگی روی کارها :/ به ترجمه :/ به پول :/ به برنامههای ناتمام:/ حالا هی بشین سریال و انیمه و فیلم ببین :/ حیف مودبم وگرنه میگفتم تف به این وضعیت
تا این یه هفته تموم شه نصف عمر من میره چرا درست وقتی که همه چیز داشت عوض میشد این اتفاقات افتاد پوف بارپروردگارا کمی با من مهربونتر باش
به حد اعتدال آدم ها .... یا اینوری ان یا اونوری .... حد وسط ندارن + به اینکه بزرگ شدن به سن نیس + واکسن کرونا برای بچه ها
بچه بودم یه خانومی میومد خونمون کار میکرد ما بهش میگفتیم زیور خانوم بعد من بچه درس خونی نبودم به زور درس میخوندم همش مامان بابام میگفتن اگر درس نخونی مثه زیور خانوم باید پله تمیز کنی ! الان ما هنوز داریم اجاره خونه میدیم زیور خانوم یه خونه دوبلکس یه کوچه بالاتر از ما ساخت ۵ تا تابلو فرش آویزونه دیواراشه همه فرش هاش دست بافته از پله های ورودی ساختمونش تا خونش که طبقه دومه گل و گیاه و درخت .. همش هم با زحمت به دست آورد ، پسرش هم کار کرد کمک کرد ! هیچ وقت از این مثال ها نزنین برای بچه هاتون :) کسی که سواد نداره ناتوان نیست ! سواد خیلی وقت ها بی ربط به بازار کار هست .. به بچه هاتون شم اقتصادی یاد بدین نه بزنین تو سرش فقط نمره بیاره براتون ..
کاش جلوی من حرف نزن کاش جلوی من انقدر بدبختیامون رو هم نزن. نمیتونم تحمل کنم توان گوش دادن و هضم کردنش رو ندارم. مغزم نمیکشه روحم نمیکشه نمیخوام راجع بهش بشنوم. میخوامخودم رو بزنم به نفهمیدن ونشنیدن کاش واقعا متوجه شن وقتی صدبار میگم من دیگه کشش این موضوع رو ندارم از سر بیچارگی روحمه کاش رعایت کنن. کاش نگن نگن نگن خدا خستم