چه چشمهای قشنگی خدا به خیر کند چه آب و تاب و چه رنگی خدا به خیر کنددل من و دل تو با هم آشتی کردند چه شیشهای و چه سنگی خدا به خیر کند
سـڪوﺕ پیشہ ڪُن... ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ... ﺧالے ﺍﺯﻭﺟﺪﺍﻥ اﺳﺖ... ﻭﺟدﺍﻧﻬﺎ ﺩﺭﺧﻮﺍﺏ ﺑﺴﺮﻣﯿﺒﺮﻧﺪ... ﻣﮕﺮدر ﺩﻧﯿﺎیے ڪہ ﭘُﺮﺷﺪﻩ ﺍﺯﺧﯿﺎﻧﺖ... ﻭ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻦ... ﺣﺮفے ﺍﺯﻭجدان ﺑﺎقے میماند؟
عروسڪ نباش ... در دَست ڪوليهای عروسڪ باز... هر ڪسی لايق عاشقانہهايت نيست صـُحبت از ارزشِ توست و لياقتِ آدم ها...!
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی شیوهای میکند آن نرگس فتان که مپرس گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم گفت آن میکشم اندر خم چوگان که مپرس