-مثل خورشيد در سراشيبى غروب مرگ را زير دندان حس مى كنم و آنقدر خسته ام كه ميل ندارم تماشاى طلوعى ديگر را. اینبار اگر خوابم برد بيدارم نكنيد ! سیاوش خاکسار
دنیا : بازی هایت را سرم آوردی گرفتنی ها را گرفتی دادنی ها را دادی حسرت ها را کاشتی زخم ها را زدی دیگر بس است چون چیزی نمانده بگذار بخوابم محتاج یک خواب بی بیدارم ...!!!
روزی می آید ناگهان روزی می آید که سنگینی رد پاهایم را در درونت حس می کنی رد پاهایی که دور می شوند و این سنگینی از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود...
دیروز زنی را دیدم که مرده بود و مثل ما نفس میکشید راستی یک زن چطور میمیرد مرگش چگونه است یا لبخند به لب ندارد یا آرایش نمیکند یا دست کسی را نمیفشارد یا منتظر آغوشی نیست یا حرف عشق که میشود پوزخند میزند آری زنها اینگونه میمیرند..!! #گابریل_گارسیا_مارکز
پابند کفشهای سیاه سفر نشو یا دست کم بخاط من دیرتر برو دارم نگاه می کنم و حرص می خورم امشب قشنگ تر شده ای – بیشتر نشو کاری نکن که بشکنی امـ…ا شکسته ای حالا شکستنی ترم از شاخه های مو موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو – به به مبارک است :دل خوش – لباس نو دارند سور وسات عروسی می آورند از کوچه های سرد به آغوش گرم تو ××× هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر مجبور نیستی که بمانی … ولی نرو
حالا که چی ؟ می خوای چی رو به کی اثبات کنی؟ می خوای بری دنبال بهونه بهتر بگرد پل های پشت سرت رو هیچ وقت خراب نکن راهی واسه برگشت بزار این رسمش نیست رسم زمونه اینه ها ولی رسم رفیقا این نی
فردا روز دبگری است که بی تو ٬بر عمر تلف شده افزوده می شود همین روز ها ٬ زمان رفتن٬ فرا می رسد و من طوری از خیال تو گم می شوم ٬ که انگار هرگز نبوده ام . .
در گوشه ای از اقلیمِ قلبت غریبانه نشسته ام و تردد عابرانِ عاشق را نظاره گرم یا قهرمان قلبت میشوم یا آنجا قبرم میشود "امیدکلهر"