بی تعارف بگم همه ی ما و شما و اونا تعارفی هستیم حتی اینجا هم تعارف تیکه پاره می کنیم ولی حتی وقت رفتن از یه در داخل سعی می کنیم از اونی که یه ساعت تعارفش کردیم زودتر بریم داخل و به هم برخورد می کنیم تعارف..................
دردی که انسان را به سکوت وا میدارد ، بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد میکشاند ! و انسان ها فقط .. به فریاد هم میرسند ، نه به سکوت هم.
کم کم دارد سرد میشود ! این روزها بیشتر از همیشه دلم میخواهد که عاشقت باشم تو که می آیی در نظرم وقتی که به تو فکر میکنم وقتی که بعد این همه سال باز هم مست بوی توام وقتی که خاطرات خوش با تو بودن را در ذهنم مرور میکنم تازه میفهمم که چقدر دلم برایت تنگ است ... دلم تنگ است و چشمانم حسرت بار ... این دل بیچاره از ناز نگاهت به جان آمد ... بشکن این سکوت آشناسوز را ای آشنای من !
چگونه است حال من ... با غم ها میسازم ... با کنایه ها میسوزم ... به آدم هایی که مرا شکستند لبخند میزنم ... لبخندی تلخ ... خداوندا ... میشود بگویی کجای این دنیا جای من است ؟؟؟ از تو و دنیایی که آفریدی فقط در اعماق زمین اندازه یک قبر فقط یک قبرررر.... در دورترین نقطه جهان میخواهم خدایا خسته ام خستههههه
بعضی خاطرات تا اخر عمر همراه آدمن ...مهم اینه باهاشون کنار بیایم...سخته ...سخت تر از سخت ...اما ممکنه باور دارم ممکنه ....فراموشی غیر ممکنه اما کنار اومدن چرا شادن حرف درستی گفت شاید حتی در لحظه مرگم هم تنها کسی که اسمش به ذهنم بیاد یه اسم باشه اما قرار نیست هر روز خودمو بکشم و زجر بکشم .... بیخیال دنیا ارزش غصه خوردن ندارن مخصوصا برای چیزی که اطمینان داری مال تو نیست
در تمام زندگیم در تمام تصویر این خیال من از کم بودنم میترسیدم پس در لحظه به لحظه از زندگیم در کنار هر کم بودنی آیینه ای ساختم و درونش تصویر دوست داشتنی خود را مرور کردم وبه خود آفرین گفتم از خود تصویری ساختم که زور میزند واقعی باشد من اینجا درون این همه تصویر و آیینه میترسم ، پس میدانم که پیدا نمیشوم من ، از خودم میترسم وگر نه این همه تصویر و آیینه را خودم ساختم می دانستم و میدانم مشکل از اول همین جا بود خودم خود واقعیم من از خودم میترسم