1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

زندگینامه خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی + اشعار

شروع موضوع توسط Zarirr ‏21/11/10 در انجمن معرفی شخصیتها، زندگینامه و کتاب

  1. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏14/11/10
    ارسال ها:
    3,600
    تشکر شده:
    940
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    دانشجو
    خواجه شمس الدين محمد شيرازي، شاعر و حافظ قرآن، متخلص به حافظ و معروف لسان الغيب از بزرگترين شاعران غزلسراي ايران و جهان به شمار مي‏رود. جزئيات زندگي حافظ همچون بسياري ديگر از بزرگان شعر و عرفان در پس پرده‏اي از ابهام قرار دارد. بنابر مستند ترين اقوال درباره حافظ ـ يعني مقدمه دوست و همنشين محمد گلندام بر ديوان وي ـ حافظ به سبب اشتغال مداوم به قرائت قرآن و اوراد و اذكار و تتبع و مطالعه در دواوين شعر، مجالي براي جمع و تدوين غزلياتش تا آخر عمر به دست نياورد.

    وجود اين امر شايد انگيزه طرح سؤالي مهم باشد كه چرا حافظ و بسياري ديگر از بزرگان شعر و عرفان ما نسبت به ثبت جزئيات زندگي و اهتمام به امور روزمره خود اين همه بي‏اعتنا و بي توجه بوده‏اند؟

    براي اين پرسش چند پاسخ مي‏توان فراهم كرد:

    اولاً، بزرگاني چون حافظ ثمره و محصول سنت عميق و ريشه‏دار عرفان اسلامي بوده‏اند، عرفاني كه بقاي حقيقي آدمي را در فناي في الله جستجو مي‏كند و بر آن است كه تا زنگار مايي و مني از وجود آيينه‏سان آدمي رخت برنبندد آيينه وجود او چشمه خورشيد درخشان نخواهد شد. در چنين منظري اشيا و امور عادي زندگي بيش از آن كه حقيقتي بالذات داشته باشد، اموري عدمي و موهوم به شمار مي‏روند. ظرف حوصله اين مرغان قاف پيما سرچشمه بقا را مي‏طلبيد و سرابهاي فريب دنيوي رضايت خاطر آنها را برنمي‏آورد.

    از اين روي مرغان باغ ملكوت به جاي آن كه بر وهم خويش بتنند به جستجوي گريز گاهي براي پرواز از اين مغاك بعد بودند.

    «فرصت شمردن صحبت» «لذت حضور» در پيشگاه دوست معناي عميق زندگي بود. هم در اين مقام حافظ آواز برآورد كه:

    اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد

    باقي همه بي‏حاصلي و بي‏خبري بود

    ثانياً، خشوع و تواضع و آگاهي و يقين اين بزرگان بر بضاعت خويش، به آنان رخصت نمي‏داد تا در ملك مردان مرد، طبل غرور فرو كوبند و سينه از باد هوا بيا كنند.

    آنان ترجيح مي‏دادند تا زندگي پيامبران و اولياء و معصومين (ع) را الگوي راه و رسم خويش سازند، به معني زندگي كنند نه به صورت. به راه دل روند نه بر طريق هواي نفس:

    به غلامي تو مشهور جهان شد حافظ

    حلقه بندگي زلف تو در گوشش باد

    ثالثاً، اگر محمد بن منور طرحي از زندگي شيخ ابوسعيد ابوالخير را در كتابي به نام اسرارالتوحيد براي آيندگان باقي گذاشت، مقصودش نماياندن وضعيت تاريخي و جغرافيايي زندگي ابوسعيد به معناي معمول نبود، بلكه قصد آفتابي كردن سلوك حقيقي زندگي او را داشت. نكته‏اي كه به صورت حكايات از دقايق عرفاني زندگي اين بزرگان در كتب مختلف به وفور ديده مي‏شود، حكاياتي است كه نويسندگانش مي‏كوشيدند در فرصتي اندك طرحي از معناي حقيقي زندگي بزنند.

    آن كه مي‏گويد: «عبدالكريم حكايت نويس مباش بلكه چنان باش تا از تو حكايتها نويسند.» راهي ديگر در پيش پاي انسان مي‏گذارد و افق ديگري فراپيش چشم آن كه به همدلي مي‏كوشد. باري، آيا تفكر و انديشه مهمتر از جزئيات زندگي شخصي نيست؟ امور روزمره‏اي كه در هر صورت در زندگي همگان حضور مشترك دارد:

    نام حافظ رقم نيك پذيرفت ولي

    پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست


    حافظ را نمي‏توان از سنخ شاعران تك بعدي و تك ساحتي محسوب و تفكر شاعرانه‏اش را تنها به يك وجه خاص تفسير و تأويل كرد. شعر حافظ داراي ابعاد گوناگون و متنوع سرشار از راز و رمز و پرسش از حقيقت هستي است.

    تفكر حافظ عميق و زنده، پويا و ريشه‏دار و خروشي حماسي است. شعر حافظ بيت الغزل معرفت است.

    پيرنگهاي اصلي تفكر او را مي‏توان در كتاب وحي و اصول تفكر عرفان اسلامي بازيافت. حافظ به سبب انس و ملازمت مداوم با قرآن كريم و كتب تفسيري و همچنين استغراق در متون عرفاني و درك محضر بزرگان دلسوخته زمانه خويش، به معرفتي غني و عميق از جهان و انسان دست يافت به گونه‏اي كه حكمت شاعرانه‏اش به جهاتي چكيده معرفت عرفاني زمانه‏اش بود.

    از زاويه‏اي ديگر حافظ منتقد اجتماعي و مصلحتي بزرگ است كه به اصلاح جامعه بيمار مي‏كوشد: رياكاران را آماج طعنه‏هاي خود قرارمي‏دهد؛ اهل زمانه را به دوستي و درستي مي‏خواند؛ فسق را مايه مباهات نمي‏داند و زهد فروش را ارزشي نمي‏دهد، تعلقات را مايه اسارت آدمي و ذلت او مي‏بيند؛ در قاموس شعر خود رند را مي‏آفريند و بدان مفهومي اسطوره‏اي مي‏بخشد، تا آزادي و آزادگي را ستايش كند، بر تزوير مزدوران بشورد، زر و زرمداران را به هيچ گيرد و فرياد برآورد كه:

    مي خور كه شيخ و حافظ و مفتي و محتسب

    چون نيك بنگري همه تزوير مي‏كنند

    برخي از مهمترين وجوه تفكر حافظ را مي‏توان چنين برشمرد:

    1 ـ نظام هستي در انديشه حافظ همچون ديگر متفكران عرفان مدار نظام احسن است، در اين نظام گل و خار در كنار هم معناي وجودي مي‏يابند و چراغ مصطفوي با شرار بولهبي است و اين همه به يمن نظر چمن آرايي است كه به عنايت خويش بر آفريدگان فيض وجود مي‏بخشد:

    حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

    فكر معقول بفرما، گل بي‏خار كجاست؟


    من اگر خارم اگر گل، چمن آرايي هست

    كه از آن دست كه او مي‏كشدم مي‏رويم

    تصاوير تناقض نمايي كه در شعر حافظ ديده مي‏شود، نشان دهنده تأثير عميق اين انديشه در حافظ و نفوذ آن به پيكره و ساختار شعر اوست، به گونه‏اي كه انديشه مزبور در شعر وي جلوه عيني مي‏يابد.

    بسامد بالاي صنعتهاي لفظي تضاد و طباق و تقابل در شعر حافظ، دليلي بر اين مدعاست، فضاي كلي بسياري از ابيات و تصاوير و ارتباط تناقض نماي آنها با هم در شعر وي، بيانگر انديشه‏هاي فلسفي و عرفاني است بي‏آن كه شاعر تظاهري به فلسفيدن كرده باشد:

    اي آفتاب خوبان، مي‏جوشد اندرونم

    يك ساعتم بگنجان در سايه عنايت


    غلام همت آن رند عاقبت سوزم

    كه در گدا صفتي كيمياگري داند

    2 ـ عشق، جان و حقيقت هستي است، آدمي و پري، ملك و ملكوت طفيل هستي عشقند، عشق، ساز آفرينش را به نغمه درآورد و آتش به نهاد هستي زد. بحر عشق ناپيداكران است. در درياي پرموج و خونفشان عشق جز با جان سپردن چاره‏اي نيست، فهم حقيقت عشق در حوصله دانش بشري نيست، عقل فضول را به جنون مقدس عشق راهي نيست:

    در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد

    عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد

    عقل مي‏خواست كز آن شعله چراغ افروزد

    دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد

    عشق نردبان صعود عروج آدمي از خاك بر افلاك است، با تمسك به عشق مي‏توان از پوستين نفساني خويش به در آمد و هستي عاريتي خويش را نثار دوست كرد و در محو «منيت» كوشيد. اسيران عشق از تعلقات هر دو عالم آزادند و هم از اين روي غزل، زبان عشق و سرود مهرورزي است، دعوتي است به يگانگي ارواح و اخلاص و شور و شعور و شكفتن:

    مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد

    نقش هر نغمه كه زد راه به جايي دارد

    عالم از ناله عشاق مبادا خالي

    كه خوش آهنگ و فرحبخش نوايي دارد

    3 ـ تسليم و رضا و توكل ابعاد ديگري از انديشه و جهان بيني حافظ را تشكيل مي‏دهد. سرنهادن به حكم ازلي و تقديري، اعتقاد به عنايت و عدم تكيه بر تقوي و دانش صوري از اصول اساسي در تفكر حافظ محسوب مي‏شود:

    آن چه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم

    اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست


    تكيه بر تقوي و دانش در طريقت كافريست

    راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش

    4 ـ «ابن الوقتي» و فرزند زمان خود بودن، نوشيدن جان حيات در لحظه، درك و دريافت حالات و آنات حقيقي زندگي:

    به مأمني رو و فرصت شمر طريقه عمر

    كه در كمينگه عمرند قاطعان طريق

    5 ـ انتظار و طلب وضع موعود، از مفاهيم عميقي است كه در سراسر ديوان حافظ به صورت آشكار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و كنايه در طلب موعود آرماني است. انتظار صبح صادق و انديشه اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته‏ها و نيازهاي متعالي بشر كرده است:

    مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي‏آيد

    كه ز انفاس خوشش بوي كسي مي‏آيد


    اي پادشه خوبان، داد از غم تنهايي

    دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازآيي


    يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور

    كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور


    رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند

    چنين نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند


    مطالعه و تتبع حافظ در آثار شاعران پيش از خود و معاصرش منجر به تأثيرپذيريهاي بسيار وي از آثار آنان شده است. تأثيرپذيري حافظ از آثار ديگران از نوع تأثيرپذيريهاي خلاق به شمار مي‏رود و از گونه تقليد نيست.

    وي در ابياتي كه از تأثير ديگران بر آنها نشاني است چنان جاني مي‏دمد كه آثار ديگران به منزله پيكره‏اي بي‏جان و جنبش در مقابل اثر بر ساخته وي در مي‏آيد. اين نكته حتي در اشعارش كه حافظ از ديگران تضمين كرده است نيز صادق است.

    حافظ به لطف سخن خدادادش نام بسياري از شاعران بزرگ غزلسراي معاصر و پيش از خود را (كه متأثر از آنها بود) كمرنگ كرد و در محاق فراموشي برد، شاعراني همچون: خواجوي كرماني، سلمان ساوجي، نزاري قهستاني، ظهير فاريابي، انوري، شاه نعمت الله ولي، كمال خنجندي، اوحدي مراغه‏اي.

    علاوه بر اينان، حافظ از آثار شاعران بزرگي همچون: سعدي، عطار، سنايي، نظامي، خاقاني و منوچهري نيز تأثيرات بسياري پذيرفته و از كشفيات و يافته‏هاي آنان در حيطه زبان و تخيل، بهره‏ها گرفته است. شاعر بزرگ همچون زنبور عسلي به جستجوي شيره گلها به گلستانهاي پرگل ادب فارسي پركشيده و از شيره هر گلي، به اندازه‏اي كه بشايد چشيده است. تأثير پذيريهاي حافظ از شاعران ديگر را مي‏توان به چند نوع عمده تفكيك كرد:

    الف: تأثير پذيري در حوزه وزن و قافيه؛

    ب: تأثيرپذيري در حوزه مضمون و بيان هنرمندانه‏تر آن مضامين؛

    ج: تضمين برخي از ابيات و مصرعهاي اشعار ديگران؛

    د: استفاده از برخي تركيبات و ابداعات زباني ديگر شاعران (احتمالاً به خاطر نفوذ قوي سنت ادلي رايج).

    اينك نمونه‏هايي از تأثيرپذيري شعر حافظ از آثار ديگر شاعران:

    داني غرضم ز مي‏پرستي چه بود

    تا همچو تو خويشتن پرستي نكنم

    (انوري)


    به مي‏پرستي از آن نقش خود زدم بر آب

    كه تا خراب كنم نقش خود پرستيدن

    (حافظ)


    زان پيش كز دو رنگي عالم خراب گردد

    ساقي برات ما ران بر عالم خرابي

    (خاقاني)


    زان پيشتر كه عالم فاني شود خراب

    ما را ز جام باده گلگون خراب كن

    (حافظ)


    نگاهي مي‏كند در آينه يار

    كه او خود عاشق خود جاودانه

    به خود مي‏بازد از خود عشق با هود

    خيال آب و گل در ره بهانه

    (عطار)


    كه بندد طرف وصل از عشق شاهي

    كه با خود عشق بازد جاودانه

    نديم و مطرب و ساقي همه اوست

    خيال آب و گل در ره بهانه

    (حافظ)


    خرم آن روز كه از خطه كرمان بروم

    دل و دين داده ز دست از پي جانان بروم

    (خواجو)


    خرم آن روز كزين منزل ويران بروم

    راحت جان طلبم وز پي جانان بروم

    (حافظ)


    حافظ از معدود شاعراني است كه شعرش مقبول خاص و عام است. هر كسي رابطه و نسبت خاصي با شعر حافظ برقرار مي‏كند. آنان كه به ساحت حقيقي تفكر حافظ نزديك‏اند با او به همدلي و همزباني مي‏رسند و به دركي درست از شعر وي نائل مي‏شوند؛ اما ديگران تنها صورتي از خويش را در آينه شعر او نظاره مي‏كنند و اين نسبت مگر به دليل زبان ويژه و زيرساخت نهان فرهنگي و انديشگي شعر او.

    شعر حافظ از سويي نهانيترين خواسته‏ها و آرزوهاي آدمي را در خود گردآورده است و از طرفي بر اساس نيازهاي فطري بشري بنياد گرفته است. از منظري ديگر، شعر وي حاصل عرق ريزان روح و كوششهاي بي‏وقفه شاعر در حوزه صورت شعر است، حك و اصلاح و تراش واژگان، خلق فضاهاي متناسب، ارائه ساختار منسجم و محكم زباني، به صورتي جدي مورد نظر حافظ بوده است.

    توفيق حافظ در رسيدن به زباني بي‏دليل و آينه سان كه در عين وفاداري به سنن ادبي، سرشار از خلاقيت و نوآوري است هم ستايش برانگيز است و هم حيرت انگيز.

    برخي از مهمترين ابعاد هنري زبان شعر حافظ را مرور مي‏كنيم:

    1 ـ رمز پردازي و حضور سمبوليسم غني، شعر حافظ را خانه راز كرده است و بدان وجوه گوناگون بخشيده است. شعر وي بيش از هر چيز به آينه‏اي ماننده است كه به صورت مخاطبانش را در خود مي‏نماياند، و اين نيست مگر به دليل حضور سرشار نمادها و سمبولهايي كه حافظ در اشعارش آفريده است و يا به سمبولهاي موجود در سنت شعر حافظ در اشعارش آفريده است و يا به سمبولهاي موجود در سنت شعر فارسي روحي حافظانه دميده است.

    حضور نمادها در شعر وي به گونه‏اي است كه هر كس به اقتضاي حس و حال دروني‏اش به درك و دريافتي شخصي از آنها نائل مي‏شود، آن چنان كه در بيت زير«شب تاريك» «گرداب هايل» و... را مي‏توان به وجوه گوناگون عرفاني، اجتماعي و شخصي تفسير و تأويل كرد:

    شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل

    كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها

    2 ـ رعايت دقيق و ظريف تناسبات هنري در فضاي كلي ابيات. اين تناسبات كه در لفظ قدما (البته در معاني محدودتر) «مراعات نظير» ناميده مي‏شد، در شعر حافظ از اهميت فوق‏العاده‏اي برخوردار است.

    در بسياري از موارد ايجاد تناسبات فوق منجر به ايهام تناسب و همچنين بافت يكدست و درخشان و پيكره محكم و منجسم مي‏شود. چنين تناسباتي جزء جزء كلمات و تركيبات و جملات را در مناظره و تداخل با يكديگر قرار مي‏دهد و كاركرد هر جزيي از شعر در جزيي ديگر منعكس مي‏شود، به گونه‏اي كه درك و دريافت روابط بين اجزاي شعر لذت فهم شعر را چند برابر مي‏كند. به روابط حاكم بر اجزاء اين ابيات دقت كنيد:

    ز شوق نرگس مست بلند بالايي

    چو لاله با قدح افتاده بر لب جويم

    شدم فسانه به سرگشتگي كه ابروي دوست

    كشيده در خم چوگان خويش، چون گويم

    3 ـ غناي استعاري زبان شعر حافظ در قياس با ديگر امكانات بياني از سطح بالاتري برخوردار است.

    4 ـ لحن مناسب و شورافكن شاعر در آغاز شعرها قابل تأمل و درنگ است. به اقتضاي موضوع و مضمون، شاعر بزرگ لحني خاص را براي شروع غزلهاي خود در نظر مي‏گيرد، اين لحنها گاه حماسي و شورآفرين است و گاه رندانه و طنزآميز و زماني نيز حسرتبار و اندوهگين:

    بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم

    فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم


    من و انكار شراب اين چه حكايت باشد

    غالباً اين قدرم عقل و كفايت باشد


    ما آزموده‏ايم در اين شهر بخت خويش

    بايد برون كشم از اين ورطه رخت خويش

    5 ـ طنز؛ زبان رندانه شعر حافظ به طنز تكيه كرده است. طنز ظريف بياني شعر او را تا سر حد امكان گسترش داده و بدان شور و حياتي عميق بخشيده است. حافظ به مدد طنز، به بيان ناگفته‏ها در عين ظرافت و گزندگي پرداخته و نوش و نيش را در كنار هم گرد آورده است. پادشاه و محتسب و زاهد رياكار، و حتي خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهاي او هستند:

    بگفتمش به لبم بوسه‏اي حوالت كن

    به خنده گفت كيت با من اين معامله بود


    فقيه مدرسه دي مست بود و فتوي داد

    كه مي حرام، ولي به ز مال اوقافست


    باده با محتسب شهر ننوشي زنهار

    بخورد باده‏آت و سنگ به جام اندازد

    6 ـ شعر حافظ، شعر ايهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناك است. شعر او از گونه معماتراشي و چيستان سازي برخي از شاعران نيست.

    پيچيدگي مفرط تركيبات و تصاوير نيز در آثار او جايي ندارد، شعر او دچار تزاحمات تصويري نيست بلكه در عين درخشندگي و وضوح و روشني تخيل، به لحاظ برخورداري از زباني رمزي و استعاري، از ابهام هنرمندانه‏اي سود مي‏برد. ايهامهاي شعر حافظ از عوامل مؤثر در خلق فضاي ابهام آميز شعر اوست. نقش مؤثر ايهام در شعر حافظ را مي‏توان از چند نظر تفسير كرد:

    اول، آن كه حافظ به اقتضاي هنرمندي و شاعريش مي‏كوشيده است تا شعر خود را به نابترين حالت ممكن صورت بخشد و از آن جا كه ابهام جزء لاينفك شعر ناب محسوب مي‏شود، حافظ از ايهام در اين باره بيشترين سود و بهره را برده است؛ چرا كه ايهام در آن واحد ذهن ما را از مفهومي به مفهومي ديگر سوق مي‏دهد.

    دوم، آن كه زمانه پرفتنه حافظ، از شاعر معترض زباني غريب طلب مي‏كرد؛ زباني كه قابل تفسير به مواضع مختلف باشد، و شاعر با رويكردي كه به ايهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنين زبان شگفت انگيزي را ابداع كند، زباني كه هم قابليت بيان ناگفته‏ها را داشت و هم سراينده‏اش را از فتنه فتانان در امان مي‏داشت.

    سه ديگر، آن كه در سنن عرفاني هويدا كردن اسرار مكروه تلقي مي‏شود و شاعر و عارف متفكر، ملزم به آموختن زبان رمز است و رازآموزي عارفانه زباني خاص دارد. از آن جا كه حافظ شاعري با تعلقات عميق عرفاني است، بي‏ربط نيست كه از ايهام به عاليترين شكلش در برد وسيعي بهره بگيرد:

    دي مي‏شد و گفتم صنما عهد به جاي آر

    گفتا غلطي خواجه، در اين عهد وفا نيست

    ايهام در كلمه «عهد» به معناي «زمانه» و «پيمان».

    دل دادمش به مژده و خجلت همي برم

    زين نقد قلب خويش كه كردم نثار دوست

    ايهام در تركيب «نقد قلب» به معناي «نقد دل» و «سكه قلابي».

    عمرتان باد و مراد اي ساقيان بزم جم

    گر چه جام ما نشد پر مي به دوران شما

    ايهام در كلمه «دوران» به معناي «عهد و دوره» و «دورگرداني ساغر».

    7 ـ ايجاز، مضمون پردازي، موسيقي و …
     
  2. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏8/8/11
    ارسال ها:
    4,021
    تشکر شده:
    404
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    بماند
    خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷-۷۹۲ هجری قمری)، شاعر بزرگ قرن هشتم ايران و یکی از سخنوران نامی جهان است. اغلب اشعار حافظ غزل می‌باشد.
    دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه، و تعدادی رباعی است، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوه‌های گوناگون، به زبان اصلی فارسی و دیگر زبان‌های جهان به‌چاپ رسیده است. شاید تعداد نسخه‌های خطّی ساده یا تذهیب گردیدهٔ آن در کتابخانه‌های ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه، و حتی کشور‌های غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد. (ص ص ۲۶۵ - ۲۶۷، ذهن و زبان حافظ)

    حافظ به زبان عربی یعنی نگه دارنده و به کسی گفته می‌شود که بتواند قرآن را از حفظ بخواند.
    زندگی حافظ:
    در خصوص سال دقیق ولادت او بین مورخین و حافظ‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ (تاریخ ادبیات ایران) و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷ (تاریخ عصر حافظ) می‌دانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعه ای از حافظ ولادت او را قبل از این سال‌ها و حدود ۷۱۰ هجری قمری تخمین می‌زنند (لغتنامه دهخدا، مدخل حافظ). آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری قمری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ روی داده‌است.

    سال وفات او به نظر اغلب مورخین و ادیبان ۷۹۲ هجری قمری است. (از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی (متولد ۷۷۷ ه.ق.) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تالیف جامی (متولد ۸۱۷ ه.ق.) صراحتاً این تاریخ به عنوان سال وفات خواجه قید شده‌است). مولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز وفات یافته‌ است.


    نزدیک به یک قرن پیش از تولّد او (یعنی در سال ۶۳۸ ه‌ق - ۱۲۴۰ م) محی‌الدّین عربی دیده از جهان فروپوشیده بود، و ۵۰ سال قبل ازآن (یعنی در سال ۶۷۲ ه‌ق - ۱۲۷۳ م) مولانا جلال‌الدّین محمد بلخی (رومی) درگذشته بود.

    درباره زندگی حافظ هیچ اطلاعات دقیقی در دست نیست. حتی به مقدار یک خط منبعی که هم عصر او باشد و خاطره ای از حافظ نقل کرده باشد وجود ندارد . اولین شرح حال های مکتوب در مورد حافظ مربوط به بیش از 100 سال بعد از وفات او است . تمام شرح حال هایی که در حال حاضر در مورد حافظ نوشته می شود بر اساس برداشت شخصی نویسنده از اشعار او و بعضی نشانه های تاریخیست که مستقیم ربطی به حافظ ندارد (مثل شرح حال شاهان هم عصر حافظ و احوالات عمومی شیراز در آن دوران )
    همچون همهٔ هنرهای راستین و صادق، شعر حافظ پرعمق، چندوجه، تعبیریاب، و تبیین‌جوی است. او هیچ‌گاه ادعای کشف و غیب‌گویی نکرده، ولی ازآن‌جا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته ‌است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته ‌است، کار بزرگ هنری او آینه‌دار طلعت [۱] و طینت فارسی‌زبانان گردیده ‌است.مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
    مگو دیگر که حافظ نکته‌دان‌ست که ما دیدیم و محکم جاهلی بود


    (صفحهٔ ۳۶ حافظ‌نامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اوّل.)
    غزلیات
    حافظ را چیره‌دست‌ترین غزل سرای زبان فارسی دانسته‌اند (صفحهٔ ۲۲۴ Arthur Arberry) موضوع غزل وصف معشوق، می، و مغازله‌ است و غزل‌سرایی را باید هنری دانست ادبی، که درخور سرود و غنا و ترانه پردازی‌ است.

    با آنکه حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زده‌است، نوآوری اصلی به‌سبب تک بیت‌های درخشان، مستقل، و خوش‌مضمون فراوانی ست که ایجاد کرده‌است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره‌های قرآن تأثیر گرفته‌است، که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانسته‌اند (صفحهٔ ۳۴ حافظ‌نامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اوّل.)ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری

    نمونه‌ای از اشعارپیش ازاینت بیش ازاین اندیشهٔ عشّاق بود مهرورزی تو با ما شهرهٔ آفاق بود
    یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین‌لبان بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود
    پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
    سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
    حسن مهرویان مجلس گرچه دل می‌برد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
    شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد دفتر نسرین و گل رازینت اوراق بود
    رباعیات

    رباعیات چندی به حافظ نسبت داده شده است هر چند این رباعیات از ارزش ادبی والایی هم‌سنگ عزل‌های حافظ برخوردار نیستند اما در انتساب برخی از آن‌ها تردید زیادی وجود ندارد. دکتر پرویز ناتل خانلری در تصحیحی که از دیوان حافظ ارائه داده است. تعدادی از این رباعیات را آورده است که ده رباعی در چند نسخهٔ مورد مطالعه خانلری بوده‌اند و بقیه فقط در یک نسخه ثبت شده‌اند. خانلری در باره رباعیات حافظ می‌نویسد:«هیچ یک از رباعیات منسوب به حافظ چه در لفظ و چه در معنی ارزش و اعتبار چندانی ندارد و بر قدر و شأن این غزلسرا نمی‌افزاید.»[۲]امشب ز غمت میان خون خواهم خفت و ز بستر عافیت برون خواهم خفت
    باور نکنی خیال خود را بفرست تا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت[۳]
    هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد هر پاک روی که بود تردامن شد
    گویند شب آبستن غیب است عجب چون مرد ندید از که آبستن شد
    حافظ و پیشینیان

    یکی از باب‌های عمده در حافظ‌شناسی مطالعهٔ کمی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و هم‌عصران بر هنر و سخن اوست. این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کرده‌اند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بی‌نظیری، و منحصربه‌فرد بودن حافظ، و اینکه در چه مواردی او اینگونه‌ است. دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندی‌های آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد.

    از نظر یکتا بودن، هر چند حافظ قالب‌های شعری استادان پیش از خودش و شاعران معاصرش همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیر خسرو، خواجوی کرمانی، و سلمان ساوجی را پیش چشم داشته، زبان شعری، سبک و شیوهٔ هنری، و نیز اوج و والایی پیام‌ها و اندیشه‌های بیان‌ گردیده با آن‌ها چنان بالا و ارفع است که او را نمی‌توان پیرو هیچ‌کس به ‌حساب ‌آورد (صفحهٔ ز، پیش‌گفتار در دیوان حافظ با ترجمه و شرح اردو توسط عبادالله اختر).کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند


    از منظر تأثیر آثار دیگران بر حافظ و اشعارش، پیش‌زمینهٔ بسیاری از افکار، مضامین، صنایع و نازک‌خیالی‌های هنری و شعری حافظ در آثار پیشینیان او هم وجود دارد[۵]


    تأثیر حافظ بر شعر دوره‌های بعد

    تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگر چه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظ پژوهان شعر او را پایه گذار سبک هندی می‌دانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است (حافظ نامه، خرمشاهی).


    در مقدمه نسخه قزوینی و ستایشگر آمده است:

    غزل سرایی حافظ بدان رسید که چرخ / نوای زهره و رامشگری بهشت از یاد

    بداد داد بیان در غزل بدان وجهی / که هیچ شاعر از این گونه داد نظم نداد

    چوشعر عذب روانش زبر کند گویی / هزار رحمت حق بر روان حافظ باد
    حافظ در جهان
    سروده‌های شاعران بزرگ به حافظ
    گوته

    گوته، نبوغ برین ادب آلمانی، «دیوان غربی - شرقی» خود را تحت تاثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظ‌نامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد که از جملهٔ آن‌ها می‌توان به دو شعر زیر اشاره کرد:

    حافظا، در غزل‌هایت می‌شنوم که شاعران را بزرگ داشته‌ای. بنگر که اینک پاسخی فراخورت می‌دهم: بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگ‌داشتِ اوست.[۶]

    خود را با تو برابر گرفتن، حافظا راستی که دیوانگی است!

    کشتی‌یی پُر شتاب و خروشان به پهنهٔ پُر موج دریا در می‌آید، و مغرور و دلیر به دلِ خیزاب‌ها می‌زند. آن و دمی است که اقیانوس درهم‌اش بشکند. ولی این تخته‌بند پوده هم‌چنان به پیش می‌راند.

    در غزل‌های سبک‌خیز و تندآهنگِ تو خنکای سیال دریا است، و فورانِ کوه‌وار آتش نیز. و گدازه‌ها مرا در خود غرق می‌کنند. با این همه خیالی نیز درونم را می‌آکند و شجاعت‌ام می‌بخشد. مگر نه آن‌که من نیز در سرزمینِ خورشید زیسته و عشق ورزیده‌ام![۶]
    نیچه
    یکی دیگر از شاعران و فیلسوفان به نام آلمان، نیچه، نیز در دیوان «اندرزها و حکمت‌ها»، یکی از شعرهای خود را با نام «به حافظ (آوای نوشانوش، پرسش یک آبنوش)» به او تقدیم کرده‌است:

    میخانه‌ای که تو برای خویش پی‌افکنده‌ای فراخ‌تر از هر خانه‌ای است جهان از سر کشیدن می‌یی که تو در اندرون آن می‌اندازی، ناتوان است. پرنده‌ای، که روزگاری ققنوس بود در ضیافت توست موشی که کوهی را بزاد خود گویا تویی

    تو همه‌ای، تو هیچی میخانه‌ای، می‌یی ققنوسی، کوهی و موشی، در خود فرو می‌روی ابدی، از خود می‌پروازی ابدی، رخشندگی همهٔ ژرفاها، و مستی همهٔ مستانی - تو و شراب؟
    ترجمه‌های دیوان حافظ

    تا کنون، شعر حافظ به ده‌ها زبان در تمامی دنیا ترجمه شده‌است. از جمله قدیمی‌ترین این ترجمه‌ها می‌توان موارد زیر را بر‌شمرد (Wilberforce Clarke, The Divan-I- Hafiz صفحه xviii):
    تاریخ: ۱۶۸۰ م، نویسنده: F. Meninski، نام و نوع اثر: Linguarum Orientalium اوّلین غزلدیوان حافظ - الا یا ایهاالسّاقی ... - به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: وین
    تاریخ: ۱۷۶۷ م، نویسنده: T. Hyde، نام و نوع اثر: Syntagma dissertationum اوّلین غزل دیوان حافظ - الا یا ایهاالسّاقی ... - به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: آکسفورد
    تاریخ: ۱۷۷۱ م، نویسنده: de Reviski، نام و نوع اثر: Specimen poeseos Persicae شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: ذکر نشده
    تاریخ: ۱۷۷۴ م، نویسنده: J. Richardson، نام و نوع اثر: Specimen, Persian Poetry شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به انگلیسی ترجمه شد، محل انتشار: لندن
    شارحان ترک
    سودی بسنوی (وفات: ۱۰۰۰ ه.ق.)، نویسندهٔ شرح چهار جلدی بر دیوان حافظ
    سروری (وفات: ۹۶۹ ه.ق.)
    شمعی (وفات: ۱۰۰۰ ه.ق.)
    سید محمد قونیوی متخلص به وهبی (وفات: ۱۲۴۴ ه.ق.)[۸]
    حافظ‌پژوهان شبه قاره

    این گروه بیشتر از دستهٔ پیشین به شعر حافظ و شرح‌نگاری برآن روی‌آورده‌اند. تنها از ربع نخست سدهٔ یازدهم هجری تا ربع اوّل سدهٔ دوازدهم (حدود ۱۰۰ سال) ۹ شرح کوچک و بزرگ در منطقهٔ پنجاب نوشته‌شده‌است. به‌عنوان نمونه می‌توان این دو را ذکرکرد:
    مرج‌البحرین توسّط ختمی لاهوری در سال ۱۰۲۶ ه.ق.
    مولانا عبدالله خویشگی قصوری که ۴ شرح بر دیوان خواجه نوشت (۱۱۰۶ ه.ق.)
    شرح حافظ

    بنا به ماهیّت و طبیعتش، شعر حافظ شرح‌طلب است. این امر، به هیچ وجه ناشی از دشواری یا دیریابی آن نیست، بلکه، در چندپهلویی، پرمعنایی، و فرهنگ‌مندی شعر حافظ نشان‌دارد (صفحهٔ یک، شرح عرفانی غزل‌های حافظ.)مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد زیر هر نغمه که زد، راه به جایی دارد


    همین ویژگی کم‌همانند، و نیز عالَم‌گیری و رواج بی‌مانند شعر اوست، که از دیرباز شرح‌نویسان زیادی را برآن داشته‌است که بر دیوان اشعار حافظ شرح بنویسند. بیشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبیّات فارسی، یعنی شبه قارّهٔ هند و امپراتوری عثمانی، به صورت زیر برخاسته‌اند.


    فال حافظدیشب به‌سیل اشک ره خواب می‌زدم نقشی به‌یاد خطّ تو بر آب می‌زدم
    چشمم به‌روی ساقی و گوشم به‌قول چنگ فالی به چشم و گوش درین باب می‌زدم
    ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم
    خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام بر نام عمر و دولتِ احباب می‌زدم


    مشهور است که امروز در خانهٔ هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت می‌شود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، و یا شب یلدا، با کتاب حافظ فال می‌گیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال می‌گیرد ابتدا نیت می‌کند، یعنی در دل آرزویی می‌کند. سپس به طور تصادفی صفحه‌ای را از کتاب حافظ می‌گشاید و با صدای بلند شروع به خواندن می‌کند. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحه ای می‌خوانند و سپس کتاب حافظ را می‌بوسند، آنگاه با ذکر اورادی آن را می‌گشایند و فال خود را می‌خوانند.

    برخی حافظ را لسان غیب می‌گویند یعنی کسی که از غیب سخن می‌گوید و بر اساس بیتی از شعر حافظ او معتقد است که کسی زبان غیب نیست:ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان کدام محرم دل ره در این حرم دارد


    یکی از صنایع شعری ایهام است بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت می‌شود. ایهام در اشعار حافظ بصورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته. همچنین از مهم‌ترین خصوصیات شعر حافظ این است که غزلیات او گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل می‌باشد بگونه‌ای که در یک غزل از موضوعهای فراوانی حرف می‌زند. هر بیت شعر حافظ نیز بطور مستقل قابل تفسیر است. این خصوصیات شعر حافظ باعث شده که هر کس با هر نیتی دیوان حافظ را بگشاید و غزلی از آن بخواند در مورد نیت خود کلمه یا جمله‌ای در آن غزل می‌یابد و فرد فکر می‌کند که حافظ نیت او را خوانده و به وی جواب داده است. غافل از اینکه این خاصیت شعر حافظ است و در بقیه غزلیات او نیز کلمات یا جملاتی همخوان با نیت صاحب فال وجود دارد.

    حافظ زمانی که درمانده می‌شود به فال روی می‌آورد:از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می‌آید

    افکار حافظ

    آرامگاه حافظ در شب

    روزگار حافظ روزگار زهد فروشی و ریاورزی است و حافظ سرسخت و بی باک به مبارزه با این مرض پرداخته. حافظ رندانه در هوای پلشت زمان خود جهانی آرمانی و انسانی آرمانی آفریده. آشنایی حافظ با ادبیات فارسی و عرب بر آشنایی او از دین اسلام که کتاب اصلی آن (قرآن) به زبان عربی است افزود و او را تبدیل به یک رند آزاد اندیش کرد به گونه‌ای که بخش زیادی از دیوان حافظ به مبارزه با ریاکاران اختصاص دادهشده است:فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز
    به کوی می فروشانش ز جامی بر نمی‌گیرند زهی سجاده تقوی که یک ساغر نمی ارزد


    او تعصبات را کنار کذاشته و فارغ ازهرقید و بندی به مبارزه با کسانی برخاست که دین و قدرت خودرا به عنوان سنگر و سلاحی برای تجاوز به حقوق دیگران مورد استفاده قرار می‌دادند. حافظ در این مبارزه به کسی رحم نمی‌کند شیخ، مفتی، قاضی و محتسب همه ازکنایات واشعار اوآسیب می بینند.می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند
    حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را


    او باده نوشی را برتر از زهدفروشی ریاکاران می‌داند:.باده نوشی که دراو روی و ریایی نبود بهتراز زهد فروشی که در او روی و ریاست
    می خورکه صد گناه زاغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که ز روی ریا کنند


    برخی حافظ رامانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان می‌دانند که آزاداندیش است و دروغ ستیز و خرافات ستی
    مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
    آرامگاه حافظ

    آرامگاه حافظ در شیراز

    آرامگاه حافظ در منطقهٔ حافظیّه و در فضایی آکنده از عطر و زیبایی جان‌پرور گل‌های شیراز، درهم‌آمیخته با شور اشعار خواجه، واقع شده‌است. این مکان یکی از جاذبه‌های مهمّ توریستی هم به‌شمار می‌رود، و در زبان عامیانهٔ خود اهالی شیراز، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیده‌است. اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدّسی نظیر کعبه و بارگاه حسین‌بن علی، امام سوّم شیعیان به‌کار می‌رود، به‌خوبی نشان‌گر آن‌ است که حافظ چه چهرهٔ مقدّسی نزد ایرانیان دارد. معتقدان به حافظ رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسومی آیینی همراه می‌کنند، از جمله با وضو به آنجا می‌روند، و در کنار آرامگاه حافظ کفش خود را از پای بیرون می‌آورند، که در فرهنگ مذهبی ایران نشانهٔ احترام و قدسی بودن مکان است.

    آرامگاه حافظ هم‌چنین مکانی فرهنگی‌ است. به‌عنوان مثال، برنامه‌های مختلف شعرخوانی شاعران مشهور یا کنسرت خوانندگان بخصوص سبک موسیقی ایرانی و عرفانی در کنار آن برگزار می‌شود.

    حافظ شیرازی در شعری پیش‌بینی کرده‌ است که مرقدش، پس از او، زیارت‌گاه خواهد شد:بر سر تربت ما چون گذری، همّت خواه که زیارت‌گه رندان جهان خواهد بود
     
  3. کاربر پیشرفته

    تاریخ عضویت:
    ‏30/11/11
    ارسال ها:
    15,734
    تشکر شده:
    8,310
    امتیاز دستاورد:
    113
    شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.
    با وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی در حدود سال 726 ه.ق در شهر شیراز به دنیا آمد است.
    اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا... بهره ها گرفت.
    خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت.
    او هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدل شد. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد.
    دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.
    دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.
    حافظ از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود و در اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت.
    پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت.
    امیر مبارز الدین شاهی تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند:
    راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
    دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ ----- که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود
    لازم به ذکر است حافظ در معدود مدایحی که گفته است نه تنها متانت خود را از دست نداده است بلکه همچون سعدی ممدوحان خود را پند داده و کیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد کرده است.
    اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست.
    سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند. اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.
    مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.
    نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.
    در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:
    قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ ----- که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت
    حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود.
    وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت.
    نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت شد.
    شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزل های بسیار زیباست.
     
  4. عضو جدید

    تاریخ عضویت:
    ‏21/6/12
    ارسال ها:
    17
    تشکر شده:
    12
    امتیاز دستاورد:
    0
    [TABLE="class: contentpaneopenshort"]
    [TR]
    [TD]



    زندگینامه حافظ
    زندگینامه حافظشمس الدین محمد ملقب به لسان الغیب غزلسرای بزرگ و نامی ایران در قرن 8 میزیست. تاریخ دقیق ولادت حافظ مشخص نیست شاید حدود سال 727 . گویند پدر حافظ بهاالدین بازرگانی اصفهانی بوده كه در كازرون با زنی از آن محل ازدواج كرده و خیلی زود در ایام كودكی شمس الدین محمد از دنیا رفت. پس از آن حافظ با مادرش زندگی سختی را در پیش گرفت و برای كسب نان به كارهای سخت و توانفرسا پرداخت و به سختی به تحصیل علوم پرداخت و در مجالس درس علما و بزرگان زمان خود حضور یافت.و چون در ایام جوانی حافظ قرآن بود حافظ تلخص كرد.دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.حافظ از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود و در اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت.پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت.امیر مبارز الدین شاهی تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند:
    راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بوددیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ ----- که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود
    لازم به ذکر است حافظ در معدود مدایحی که گفته است نه تنها متانت خود را از دست نداده است بلکه همچون سعدی ممدوحان خود را پند داده و کیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد کرده است.اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و حافظ با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست.سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش یعنی حافظ را مورد حمایت خاص خود قرار دادند.اواخر زندگی حافظ شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.
    زندگینامه حافظ

    مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه حافظ خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.در مشاجره ای که بین دوستداران حافظ و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان حافظ زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:
    قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ ----- که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت
    حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود.حافظ در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت.نقل شده است که حافظ مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی حافظ را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت شد.شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزل های بسیار زیباست.
    ویژگی های شعر حافظبرخی از مهم ترین ابعاد هنری در شعر حافظ عبارتند از:1- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنیرمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر حافظ بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است.چنان که در بیت زیر "شب تاریک" و "گرداب هایل" و . . . را می توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد:شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایلکجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
    2-رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیاتاین تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) "مراعات النظیر" نامیده می شد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید:ز شوق نرگس مست بلند بالاییچو لاله با قدح افتاده بر لب جویمشدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوستکشیده در خم چوگان خویش، چون گویم 3-لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز شعرهاادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، حافظ شاعر بزرگ لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و اندوهگین.بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیمفلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم***من و انکار شراب این چه حکابت باشدغالباً این قدرم عقل و کفایت باشد***ما آزموده ایم در این شهر بخت خویشباید برون کشید از این ورطه رخت خویش
    4- طنززبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است.پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا دادکه می حرام، ولی به ز مال او قافستباده با محتسب شهر ننوشی زنهاربخورد باده ات و سنگ به جام اندازد 5- ایهام و ابهامشعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است.نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد:اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است.دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت.سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد:دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آرگفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیستایهام در کلمه "عهد" به معنای "زمانه" و "پیمان"دل دادمش به مژده و خجلت همی برمزبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوستایهام در ترکیب "نقد قلب" به معنای "نقد دل" و "سکه قلابی"عمرتان باد و مرادهای ساقیان بزم جمگر چه جام ما نشد پر می به دوران شماایهام در کلمه "دوران" به معنای "عهد و دوره" و "دورگردانی ساغر"تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.


    جهان بینی حافظاز مهمترین وجوه تفکر حافظ را می توان به موارد زیر اشاره کرد:1- نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند.حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنجفکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هستکه از آن دست که او می کشدم می رویم 2- عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره ای نیست.در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زدعشق پیدا شد و آتش به همه عالم زدعقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزددست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد 3- تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل می دهد.آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیماگر از خمر بهشت است و اگر باده مستتکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریستراهرو گر صد هنر داد توکل بایدش 4- فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگیبه مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمرکه در کمینگه عمرند قاطعان طریقفرصت شما و صحبت کز این دو راهه منزلچون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن 5- انتظار و طلب موعود،انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است: مژده ای دل که مسیحا نفسی می آیدکه از انفاس خوشش بوی کسی می آید***ای پادشه خوبان، داد از غم تنهاییدل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی***یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخورکلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور***رسید مژده که ایام غم نخواهد ماندچنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند[/TD]
    [/TR]
    [/TABLE]
     
  5. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/6/15
    ارسال ها:
    4,491
    تشکر شده:
    6,069
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    حرفه:
    Engineering Management
    [​IMG]

    خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ هجری قمری – ۷۲۹ هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر اشعار او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او به گونه‌ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

    زندگی‌نامه

    اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرون بوده‌است. در اشعار او که می‌تواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد ، اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت می‌شود. با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است ، آن است که او از نظر مالی در خانواده‌ای در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شده‌است (با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانواده‌های مرفه و بعضاً متوسط جامعه بوده‌است). در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشته‌است. در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کرده‌است. شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیگر (احتمالاً دیوانی) تأمین می‌شده‌است.

    دیوان حافظ

    دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل ، چند قصیده ، دو مثنوی ، چندین قطعه و تعدادی رباعی است ؛ تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوه‌های گوناگون به زبان فارسی و دیگر زبان‌های جهان به‌چاپ رسیده‌است. شاید تعداد نسخه‌های خطّی ساده یا تذهیب شده آن در کتابخانه‌های ایران ، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد.

    غزلیات

    حافظ را چیره‌دست‌ترین غزل سرای زبان فارسی دانسته‌اند. موضوع غزل ، وصف معشوق ، می و مغازله ‌است و غزل‌سرایی را باید هنری ادبی دانست که درخور سرود و غنا و ترانه‌پردازی است.با آن‌که حافظ غزل عارفانه مولانا و غزل عاشقانه سعدی را پیوند زده ، نوآوری اصلی او در تک بیت‌های درخشان ، مستقل ، و خوش‌مضمون فراوانی است که سروده‌است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره‌های قرآن تأثیر گرفته‌است که آن را انقلابی در آفرینش این‌گونه شعر دانسته‌اند.

    ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ / به قرآنی که اندر سینه داری

    واژه‌های کلیدی در اشعار حافظ

    در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت می‌شود که هر یک نقش اساسی و عمده‌ای را در بیان و انتقال پیام‌ها و اندیشه‌های عمیق برعهده دارد. به عنوان نقطه شروع برای آشکار شدن و درک این مفاهیم ، ابتدا باید با سیر ورود تدریجی آن‌ها در ادبیات عرفانی که از سده ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آغاز گردیده آشنا شد. از جمله مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به واژگانی چون "رند" ، "صوفی" و "می" اشاره کرد:

    خدا را کم نشین با خرقه‌پوشان / رخ از «رند»ان بی‌سامان مپوشان
    در این خرقه بسی آلودگی هست / خوشا وقت قبای «می»فروشان
    در این «صوفی»وشان دَردی ندیدم / که صافی باد عیش دُردنوشان

    رند

    شاید کلمه‌ای دشواریاب‌تر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. کتاب‌های لغت آن ‌را به عنوان زیرک ، بی‌باک ، لاابالی ، و منکر شرح می‌دهند ولی حافظ از همین کلمه بدمعنی ، واژه پربار و شگرفی آفریده‌است که شاید در دیگر فرهنگ‌ها و در زبان‌های کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد.

    اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست / رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی
    آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست / عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

    صوفی


    حافظ همواره صوفی را به‌بدی یاد کرده و این به سبب ظاهرسازی و ریاکاری صوفیان زمان او می باشد.
    نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد / ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

    فال حافظ

    مشهور است که امروز در خانه هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت می‌شود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین و یا شب یلدا ، با کتاب حافظ فال می‌گیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند و یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال می‌گیرد ؛ ابتدا نیت می‌کند ، یعنی در دل آرزویی می‌کند ، سپس به طور تصادفی صفحه‌ای را از کتاب حافظ می‌گشاید و با صدای بلند شروع به خواندن می‌کند. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند ، هنگام فال گرفتن فاتحه ای می‌خوانند و سپس کتاب حافظ را می‌بوسند ، آنگاه با ذکر اورادی آن را می‌گشایند و فال خود را می‌خوانند.

    دیشب به‌سیل اشک ره خواب می‌زدم / نقشی به‌یاد خطّ تو بر آب می‌زدم
    چشمم به‌روی ساقی و گوشم به‌قول چنگ / فالی به چشم و گوش درین باب می‌زدم
    ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت / می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم
    خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام / بر نام عمر و دولتِ احباب می‌زدم

    برخی حافظ را «لسان الغیب» می‌گویند. یعنی کسی که از غیب سخن می‌گوید و بر اساس بیتی از شعر حافظ ، او معتقد است که هیچ‌کس زبان غیب نیست:

    ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان / کدام محرم دل ره در این حرم دارد

    یکی از صنایع شعری ایهام است. بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت می‌شود. ایهام در اشعار حافظ به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. همچنین از مهم‌ترین خصوصیات شعر حافظ گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل اوست ؛ به گونه‌ای که در یک غزل از موضوع‌های فراوانی حرف می‌زند. از طرفی هر بیت شعر حافظ نیز به طور مستقل قابل تفسیر است. این ویژگی‌های شعر حافظ باعث شده که هرکس با هر نیتی که دیوان حافظ را بگشاید و غزلی از آن را بخواند در مورد نیت خود کلمه یا جمله‌ای در آن می‌یابد و فرد فکر می‌کند که حافظ نیت او را خوانده و به وی جواب داده‌است ، غافل از اینکه این ویژگی شعر حافظ است و در بقیه غزلیات او نیز کلمات یا جملاتی همخوان با نیت صاحب فال وجود دارد.
    حافظ زمانی که درمانده می‌شود به فال روی می‌آورد:

    از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش / زده‌ام فالی و فریاد رسی می‌آید

    افکار حافظ

    روزگار حافظ ، روزگار زهد فروشی و ریاورزی بوده‌است. آنان به‌جای آن‌که به‌راستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت ، اغلب خرقه‌داران و پشمینه‌پوشانی بودند که بویی از عشق نبرده ، به تندخویی شهرت داشتند و پای از سرای طبیعت بیرون نمی‌نهادند. در برابر صوفی، حافظ از عارف با نیکویی و احترام یادکرده است. او باده نوشی را برتر از زهدفروشی ریاکاران می‌داند. برخی حافظ را مانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان می‌دانند که آزاداندیش ، دروغ ستیز و ضدخرافات است.

    عشق حافظ

    حافظ درباره عشق الهی که موضوع غزل‌های عرفانی اوست ، صحبت می‌کند. در مورد عشق انسانی هم وقتی از معشوقان جسمانی و مادی صحبت می‌کند ، خاطر نشان می‌کند که عشق وی همچون امری است که به یک سابقه ازلی ارتباط دارد. در غزل‌های عرفانی حافظ ، عشق مجازی همچون پرده‌ای به نظر می‌آید که عشق الهی در ورای آن پنهان است.

    علاقه به شیراز

    علاقه و دید حافظ به شیراز از منظر دیوان او و غزلیاتش به خوبی مشهود است و این اشارات با رویدادهای تاریخی زمان حافظ تطابق دارد. بنابراین در دیوان حافظ اگر غزلی شیوا و دلپسند خوانده می‌شود ، یقین در خلال ابیات آن رمزآسا و یا آشکارا واقعه‌ای در روانش و در اندیشه اش سیر می‌کند. چرا که حافظ را نباید یک شاعر ساده اندیش و مبالغه گو به شمار آورد ؛ زیرا وی پیش از اینکه حتی شاعر باشد ، به مسائل دینی و فلسفی و عرفانی کاملاً آشنایی داشته و بینش وی در منتهای دریافت تأملات و دقایق اجتماعی است. لذا دید و دلبستگی حافظ به شیراز از دو منظر قابل بررسی است: یکی مطابقت سروده‌هایش با رخدادهای جامعه که گاهی بر وفق مراد وی است و دیگر طبیعت متنوع و چهارفصل شیراز در آن برهه از زندگی حافظ.
    حافظ بعد از تحصیلات و کنجکاوی اش در فراگیری علوم زمان به عنفوان جوانی می‌رسد. شهر شیراز به یُمن دولت شیخ ابواسحاق اینجو ، حکمران فارس ، از امنیت و آرامش کاملی برخوردار بود و مردم از جمله حافظ جوان با کمال آسایش و راحتی روزگار می‌گذرانیدند. اماکن خیر در شهر ، مساجد ، مدارس و خانقاه ها و املاک فراوانی که بر آن ها وقف کرده بودند به‌وفور یافت می‌شد. شیخ ابواسحاق پادشاهی آزادی خواه بود که مردم را در آزادی های احتماعی مخیر می‌داشت. شیراز در یک زمینی هموار بنا شده بود که دور شهر بارویی از زمان آل بویه برجا مانده بود. بدین ترتیب حافظ جوان نیز در این جامعه آزاد ، با شعف و مصلحت جویی زندگی می‌کرد و مسائل سیاسی زمان را به دقت زیر نظر داشت. شیراز که به گفته ابن بطوطه ، بهشت روی زمین به شمار می‌آمد و از هر سو طرب و شادمانی بر آن بارز ، در این روزها شاهد جنب و جوش حافظ جوان بود که هم از ثروت بهره داشت و هم از دانش. او از حافظان قرآن بود و در همین زمان قاریان در شهر بودند که به آواز خوش قرآن می‌خواندند.
    با یورش محمد مبارزالدین ، حکمران کرمان و یزد ، به شهر شیراز ، سلطنت ابو اسحاق در هم پیچیده شد و این واقعه در شعر حافظ بازتابی تأسف انگیز دارد.دوران بعد از ابو اسحاق ، زمان استبداد مبارزالدین بود که اشعاری حاکی از خشم حافظ را به دنبال دارد. او پادشاهی تندخو ، ستمکار و متعصب بود ؛ به طوری که حافظ اغلب او را «محتسب» می‌نامد و از این که آزادی و امنیت مردم را ضایع کرده ، حافظ در اندیشه آزاردادن اوست. از این جهت برخلاف عقیده محتسب به سرودن اشعاری تند به الفاظی از می، میخانه ، باده و مغ می‌پردازد.
    حافظ ستم بر همشهریان را برنمی تافت و رندانه در احقاق حق مردم تلاش می‌کرد تا اینکه شاه شجاع ، پدر ریاکارش را کور کرد و خود به جای او نشست. دوران حکومت شاه شجاع دوباره آزادی و شادمانی مردم را به دنبال داشت و حافظ نیز به مراد دیرینه خود رسید.نکته دوم راجع به علاقه و دید حافظ به شیراز ، طبیعت سرسبز و مناظر بدیع و باغات دلگشای شیراز بود. بهار شیراز و عطر دل انگیز بهار نارنج آن لطف خاصی داشت و درختان سرو که باغ ها را پوشانده بودند و انواع میوه ها که در خاک شیراز پرورش می‌یافت ، دل از بیننده می‌ربود. گردشگاه‌های فراوان که از زمان سعدی نیز باقی مانده بود ، مردم را به طرف خود می‌کشانید. شاعر آرمان طلب شیراز با نگاه تیزبین خود به بهار باصفای شهرش «نسیم روضه» شیراز را بدرقه راه مسافران می‌کند.

    دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس / نسیم روضه شیراز پیک راهت بس


    حافظ شیراز بر خلاف سعدی بزرگوار ، دل از شیراز بر نکند و به سفر طولانی نپرداخت و یا اگر به سفری رفت ، یقین طولانی نبوده‌است. در مقام مقایسه نیز شیراز را بر شهر اصفهان رجحان می‌دهد.
    حافظ عمر خود را در شیراز که از صفا و زیبایی آن شهر و همچنین گلگشت مصلی و آب رکناباد خوشدل بود ، صرف نمود. زیبایی طبیعت و روانی طبع شاعر ، نگرش عمیق او را در محیط پیرامون خود عجین کرده بود. لذا با نگاهی دقیق به مجموع غیب‌گویی نکرده ، ولی از آن‌جا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته‌است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته ، کار بزرگ هنری او آینه‌دار طلعت و طینت فارسی‌زبانان گردیده‌است.

    مرا تا عشق تعلیم سخن کرد / حدیثم نکته هر محفلی بود
    مگو دیگر که حافظ نکته‌دان‌ست / که ما دیدیم و محکم جاهلی بود

    وفات
    حافظ در سال ۷۹۲ هجری قمری در شیراز درگذشت.
     
    M @ H @ K، *SAma*، m naizar و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. Red Sparrow مدیر بازنشسته☕ کاربر ارزشمند❤

    تاریخ عضویت:
    ‏30/1/15
    ارسال ها:
    3,282
    تشکر شده:
    27,938
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    من نه ان رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
    محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
    @};-@};-
     
    Vida، سایه، koohestane-sard و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪

    تاریخ عضویت:
    ‏29/7/15
    ارسال ها:
    21,265
    تشکر شده:
    98,877
    امتیاز دستاورد:
    148
    جنسیت:
    مرد
    حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
    با تو باشد دعا و درس و قرآن غم مخور
     
    وضعیت سفید، سایه و Vida از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏18/6/15
    ارسال ها:
    421
    تشکر شده:
    3,565
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    اگر آن تُرکِ شیرازی، به دست آرد دل ما را به خالِ

    هندویش بخشم، سمرقند و بُخارا را


    بده ساقی میِ باقی که در جنّت نخواهی یافت

    کنارِ آبِ رکن آباد و گُلگَشتِ مُصلّا را
     
    وضعیت سفید، سایه و m naizar از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪

    تاریخ عضویت:
    ‏29/7/15
    ارسال ها:
    21,265
    تشکر شده:
    98,877
    امتیاز دستاورد:
    148
    جنسیت:
    مرد
    حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت
    تعویض کرد شعر تو را و به زر گرفت
     
    *SAma*، وضعیت سفید، سایه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏18/6/15
    ارسال ها:
    421
    تشکر شده:
    3,565
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    حال دل با تو گفتنم هوس است

    خبر دل شنفتنم هوس است

    طمع خام بین که قصه فاش

    از رقیبان نهفتنم هوس است
     
    وضعیت سفید، m naizar و سایه از این ارسال تشکر کرده اند.