1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

زندگینامه سیمین بهبهانی + اشعار

شروع موضوع توسط Zarirr ‏27/11/10 در انجمن معرفی شخصیتها، زندگینامه و کتاب

  1. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏8/8/11
    ارسال ها:
    4,021
    تشکر شده:
    404
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    بماند
    سیمین بهبهانی(زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران) نویسنده و غزل‌سرای معاصر ایرانی است. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است. سیمین خلیلی معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس خلیلی (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) و حاج میرزا حسین حاج میرزاخلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه بود عموی پدر او و علامه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی پدربزرگ اوست. است. پدرش عباس خلیلی (۱۲۷۲ نجف - ۱۳۵۰ تهران) به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌گفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمان‌های متعددی را هم به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند. مادر او فخرعظما ارغون (۱۳۱۶ ه.ق - ۱۳۴۵ ه.ش) دختر مرتضی قلی ارغون (مکرم السلطان خلعتبری) از بطن قمر خانم عظمت السلطنه (فرزند میرزا محمد خان امیرتومان و نبیره امیر هدایت الله خان فومنی) بود. فخر عظما ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطن‌خواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت می‌کرد. پدر و مادر سیمین که در سال ۱۳۰۳ ازدواج کرده بودند، در سال ۱۳۰۹ از هم جدا شدند و مادرش با عادل خلعتبری (مدیر روزنامه آینده ایران) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دیگر شد. سیمین بهبهانی ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از وی با منوچهر کوشیار ازدواج نمود. او سال‌ها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد. او در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق شد، حال آنکه در رشته ادبیات نیز قبول شده بود. در همان دوران دانشجویی بود که با منوچهر کوشیار آشنا شد و با او ازدواج کرد. سیمین بهبهانی سی سال-از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۶۰- تنها به تدریس اشتغال داشت و حتی شغلی مرتبط با رشتهٔ حقوق را قبول نکرد. در ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمد . سیمین بهبهانی ، هوشنگ ابتهاج ، نادر نادرپور ، یدالله رویایی ، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره می‌کردند . در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت . در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد . در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را سازمان نظارت بر حقوق بشر (HRW


    ) به وی اعطا کرد.
    بهبهانی، در روز دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ هنگامی که قرار بود برای سخنرانی درباره درباره فمینیسم در روز جهانی زن به پاریس برود، با ممانعت ماموران امنیتی روبرو شد. ماموران با توقیف گذرنامه بهبهانی، به او اعلام کردند که ممنوع الخروج است. آثار: سه‌تار شکسته (۱۳۳۰/۱۹۵۱) جای پا (۱۳۳۵/۱۹۵۴) چلچراغ (۱۳۳۶/۱۹۵۵) مرمر (۱۳۴1/۱۹۶۱) رستاخیز (۱۳۵۲/۱۹۷۱) خطی ز سرعت و از آتش (۱۳۶۰/۱۹۸۰) دشت ارژن (۱۳۶۲/۱۹۸۳) گزینه اشعار (۱۳۶۷) درباره هنر و ادبیات (۱۳۶۸) آن مرد، مرد همراهم (۱۳۶۹) کاغذین‌جامه (۱۳۷۱/۱۹۹۲) کولی و نامه و عشق (۱۳۷۳) عاشق‌تر از همیشه بخوان (۱۳۷۳) شاعران امروز فرانسه (۱۳۷۳) [ترجمه فارسی از اثر پیر دوبوادفر ، چاپ دوم :۱۳۸۲] با قلب خود چه خریدم؟ (۱۳۷۵/۱۹۹۶) یک دریچه آزادی (۱۳۷۴/۱۹۹۵) مجموعه اشعار (۲۰۰۳) یکی مثلا این که(۲۰۰۵)
     
  2. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,475
    تشکر شده:
    75,097
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن

    [​IMG]
    زندگی نامه زنده یاد سیمین بهبهانی

    سیمین خلیلی معروف به "سیمین بهبهانی" شاعر سرشناس ،روز ۲۸ تیر ۱۳۰۶ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. او فرزند عباس خلیلی (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) و نبیره حاج ملا علی خلیلی تهرانی است.


    پدرش عباس خلیلی (۱۲۷۲ نجف - ۱۳۵۰ تهران) به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌‌گفت و ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و رمان‌ نویس هم بود.
    مادر او فخرعظمی ارغون ( 1316 ه.ق - 1345 ه.ش ) دختر مرتضی قلی ارغون (مکرم السلطان خلعتبری) از بطن قمر خانم عظمت السلطنه (فرزند میرزا محمد خان امیرتومان و نبیره امیر هدایت الله خان فومنی) بود. فخر عظمی ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم ونثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوییسی آموخت.


    زنی که از شاعران موفق زمان خود بود، در انجمن نسوان وطن خواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. به عضویت کانون بانوان و حزب دموکرات هم درآمد و به عنوان معلم زبان فرانسه در وزارت فرهنگ آن زمان (آموزش و پرورش) خدمت می کرد.
    پدر و مادر سیمین که در سال 1303 ازدواج کرده بودند، در سال 1310 از هم جدا شدند و مادرش با عادل خلعتبری (مدیر روزنامه آینده ایران) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دیگر شد.



    [​IMG]


    سیمین هم خود ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و با نام فامیلی همسر خود نام بردار شد و هر چند بعدتر با منوچهر کوشیار ازدواج کرد اما شهرت هنری خود را بر اساس نام خانوادگی همسر اول حفظ کرد. منوچهر کوشیار در سال 1363 درگذشت و در نزدیکی نوه اش در امام زاده طاهر به خاک سپرده شد. خانم بهبهانی همچنین سال ها دبیر آموزش و پرورش بوده و شاگردان او خاطرات نیکی از او دارند.


    سیمین بهبهانی از کودکی و جوانی سری پر شور داشت. چندان که هم سابقه تحصیل در مدرسه عالی مامایی را داشت و هم در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و نیز همکاری با شماری از مطبوعات را. او که سه فرزند (علی، حسین و امید) را در دامان خود پروراند، نگاه مادرانه به دیگران را در اشعار خود نیز بازمی تاباند. وی جوایز متعدد ادبی و حقوق بشری نیز دریافت کرده است.


    در سال 1382 موسسه انتشاراتی نگاه مجموعه اشعار او تا آن زمان را در یک مجلد نفیس در 1200 صفحه به چاپ رساند که بسیار مورد استقبال قرار گرفته و به چاپ های متعدد رسیده است.
    سیمین بهبهانی به بانوی غزل شهرت دارد و برخی از اشعار او به اندازه آثار کلاسیک شعر فارسی مشهور و محبوب اند و به خاطر تسلطی که بر اوزان شعر فارسی داشت و وزن های جدیدی که خود ایجاد کرده بود مورد استقبال سازندگان آثار موسیقایی قرار گرفت. تازه ترین مورد، سروده «چرا رفتی» با صدای همایون شجریان است.


    مهم ترین تخصص شاعرانه سیمین بهبهانی که موجب حیرت و تحسین می شد کشف، به کارگیری یا ابداع اوزان تازه و نیز سرودن اشعار در مصراع های طولانی بود در حالی که وزن را با دقت رعایت کرده بود و با مهارتی خیره کننده قالب های کهن را در شکل تازه و با مضامین مدرن عرضه می کرد و چندان در این کار و خلاقیت های نوآورانه در عرصه غزل چیره دست بود که «نیمای غزل» لقب گرفت.



    [​IMG]



    آثار سیمین بهبهانی:
    - سه تار شکسته (۱۳۳۰/۱۹۵۱)
    - جای پا (۱۳۳۵/۱۹۵۴)
    - چلچراغ (۱۳۳۶/۱۹۵۵)
    - مرمر (۱۳۴۱/۱۹۶۱)
    - رستاخیز (۱۳۵۲/۱۹۷۱)
    - خطی ز سرعت و از آتش (۱۳۶۰/۱۹۸۰)
    - دشت ارژن (۱۳۶۲/۱۹۸۳)
    - گزینه اشعار (۱۳۶۷)
    - درباره هنر و ادبیات (۱۳۶۸)
    - آن مرد، مرد همراهم (۱۳۶۹)
    - کاغذین جامه (۱۳۷۱/۱۹۹۲)
    - کولی و نامه و عشق (۱۳۷۳)
    - عاشق تر از همیشه بخوان (۱۳۷۳)
    - شاعران امروز فرانسه (۱۳۷۳) [ترجمه فارسی از اثر پیر دوبوادفر ، چاپ دوم :۱۳۸۲]
    - با قلب خود چه خریدم؟ (۱۳۷۵/۱۹۹۶)
    - یک دریچه آزادی (۱۳۷۴/۱۹۹۵)
    - مجموعه اشعار (۲۰۰۳)
    - یکی مثلا این که(۲۰۰۵)



    درگذشت سیمین بهبهانی

    سیمین بهبهانی بانوی غزل ایران در 15 مرداد ماه به کما رفت و در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری شد و در نهایت بامداد سه شنبه 28 مرداد ماه 1393 به علت ایست قلبی و تنفسی درگذشت.

    [​IMG]



    سیمین بـِهْبَهانی
    [​IMG]
    نام اصلی سیمین خلیلی
    زمینهٔ کاری غزل‌سرا
    زادروز ۲۸ تیر ۱۳۰۶
    تهران
    پدر و مادر عباس خلیلی
    فخرعظمی ارغون
    مرگ ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ (۸۷ سال)
    ملیت [​IMG] ایران
    محل زندگی تهران
    جایگاه خاکسپاری گورستان بهشت زهرا
    لقب «بانوی غزل»
    «نیمای غزل»
    «شاعر ملی»
    «شیرزن ایران»
    بنیانگذار از مؤسسان کانون نویسندگان ایران.
    پیشه نویسنده و شاعر
    سال‌های نویسندگی ۱۳۱۸ تا ۱۳۹۳
    همسر(ها) حسن بهبهانی ،منوچهر کوشیار
    فرزندان علی
    حسین
    امید (دختر)
    دلیل سرشناسی شاعر، غزل‌سرا و فعال حقوق بشر و جنبش زنان.
    اثرپذیرفته از نیما یوشیج

    جوایز

    گفتاورد: دوباره می‌سازمت وطن
    اگرچه با خشت جان خویش

    جایزه انجمن بین‌المللی قلم مجارستان

    جایزه سیمون دوبوار برای آزادی زنان​


     
    n@der، m naizar و سایه از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,475
    تشکر شده:
    75,097
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    چرا


    چرا رفتی، چرا؟- من بی قرارم،
    به سر، سودای آغوش تو دارم.-

    نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
    ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟

    نه هنگام گل و فصل بهارست؟
    نه عاشق در بهاران بیقرارست؟

    نگفتم با لبان بسته ی خویش
    به تو راز درون خسته ی خویش؟

    خروش از چشم من نشنید گوشت؟
    نیاورد از خروشم در خروشت؟

    اگر جانت ز جانم آگهی داشت
    چرا بی تابیم را سهل انگاشت؟

    کنار خانه ی ما کوهسارست:
    ز دیدار رقیبان برکنارست.

    چو شمع مهر خاموشی گزیند،
    شب اندر وی به آرامی نشیند.

    ز ماه و پرتو سیمینه ی او
    حریری اوفتد بر سینه ی او.

    نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست،
    پر از عطر شقایق های خودروست.

    بیا با هم شبی آنجا سرآریم،
    دمار از جان دوری ها برآریم!

    خیالت گرچه عمری یار من بود،
    امیدت گرچه در پندار من بود،

    بیا امشب شرابی دیگرم ده!
    ز مینای حقیقت ساغرم ده!

    دل دیوانه را دیوانه تر کن.
    مرا از هر دو عالم بی خبر کن.

    بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست؛
    پی ِ فرداش فردای دگر نیست.

    بیا... اما نه، خوبان خود پرستند:
    به بندِ مهر، کمتر پای بستند.

    اگر یک دم شرابی می چشانند،
    خمارآلوده عمری می نشانند.

    درین شهر آزمودم من بسی را:
    ندیدم باوفا زانان کسی را.

    تو هم هر چند مهر بی غروبی،
    به بی مهری گواهت این که خوبی.

    گذشتم من ز سودای وصالت،
    مرا تنها رها کن با خیالت!
     
    n@der، m naizar و سایه از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,475
    تشکر شده:
    75,097
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    Screenshot_20230113_195852.jpg
     
    n@der و m naizar از این پست تشکر کرده اند.
  5. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,475
    تشکر شده:
    75,097
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    وه !‌ که یک اهل دل نمی یابم
    که به او شرح حال خود گویم
    محرمی کو که ،‌ یک نفس ، با او
    قصه ی پر ملال خود گویم ؟
    هر چه سوی گذشته می نگرم
    جز غم و رنج حاصلم نبود
    چون به اینده چشم می دوزم
    جز سیاهی مقابلم نبود
    غمگساران محبتی !‌ که دگر
    غم ز تن طاقت و توانم برد
    طاقت و تاب و صبر و آرامش
    همگی هیچ نیمه جانم برد
    گاه گویم که : سر به کوه نهم
    سیل آسا خروش بردارم
    رشده ی عمر و زندگی ببرم
    بار محنت ز دوش بردارم
    کودکانم میان خاطره ها
    پیش ایند و در برم گیرند
    دست القت به گردنم بندند
    بوسه ی مهر از سرم گیرند
    پسرانم شکسته دل ،‌پرسند
    کیست آخر ، پس از تو ، مادر ما ؟
    که ز پستان مهر ، شیر نهد
    بر لب شیرخوار خواهر ما ؟
    کودکان عزیز و دلبندم
    زندگانی مراست بار گران
    لیک با منتش به دوش کشم
    که نیفتد به شانه ی دگران
     
    n@der، m naizar و سایه از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,475
    تشکر شده:
    75,097
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    خیال منی

    چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی

    چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی

    چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر

    گمان برم که غم‌انگیز ماه وسال منی

    خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام

    لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی

    ز چند و چون شب دوریت چه می‌پرسم

    سیاه‌چشمی و خود پاسخ سؤال منی

    چو آرزو به دلم خفته‌ای همیشه و حیف

    که آرزوی فریبنده‌ی محال منی

    هوای سرکشی‌ای طبع من، ‌مکن! که دگر

    اسیر عشقی و مرغ شکسته‌بال منی

    ازین غمی که چنین سینه‌سوز سیمین است

    چه گویمت؟ که تو خود باخبر ز حال منی
     
    n@der و m naizar از این پست تشکر کرده اند.
  7. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,475
    تشکر شده:
    75,097
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    ای سایه ی او ز من چه خواهی؟
    دست از من رنجدیده بردار
    بر خاطر خسته ام ببخشای
    بگذار مرا به خویش ، بگذار

    هر جا نگرم ، به پیش چشمم
    آن چشم چو شب سیاه اید
    وانگه به نظر در آن سیاهی
    آن چهره ی بی گناه اید

    برقی جهد از دو دیده ی او
    سوزد دل رنجدیده ام را
    چشمک زند و زود ، چو بیند
    این اشک به رخ دویده ام را

    گاهی ، به شتاب پیشم اید
    بر سینه ی من نهد سر خویش
    بر آتش سینه ام زند آب
    با اشک دو دیده ی تر خویش

    گه بوسه رباید از لب من
    آن سایه ی دلکش خیالی
    بیخود شوم و به خود چو ایم
    او رفته و جای اوست خالی

    آنگه دود از پیش خیالم
    تادامن او به دست گیرد
    اصرار کند که اعترافی
    زان دیده ی نیمه مست گیرد

    خواهد که در آن دو چشم ،‌ بیند
    اقرار به عشق و بی قراری
    وانگه فکند به گردنش دست
    از شادی و از امیدواری

    این سایه که هرکجاست با من
    جز جلوه ی او در آرزو نیست
    با من شب و روز و گاه و بیگاه
    او هست و هزار حیف ، او نیست

    دانی که چه نغز و دلپذیرست
    آنگه که سه تار نغمه ریزد ؟
    یک روز دل من آن چنان بود
    یعنی که هزار نغمه می زد

    یک شب ،‌ بر جمع نکته سنجان
    جانم به نگاهی آشنا شد
    غم آمد و در دلم درآویخت
    شادی ز روان من جدا شد

    یکباره چه شد ؟ دلم فرو ریخت
    از دیدن آن دو نرگس مست
    گفتی که سه تار نغمه پرداز
    بر خاک ره اوفتاد و بشکست
     
    n@der، m naizar و سایه از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,475
    تشکر شده:
    75,097
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    دلم گرفته ای دوست

    دلم گرفته ، ای دوست! هوای گریه با من
    گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟
    کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
    که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
    نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
    چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
    ز من هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک
    به من هر ان که نزدیک از او جدا جدا من
    نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
    که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
    زبودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد؟
    که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من
    ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
    دلم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من
     
    n@der، m naizar و سایه از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,475
    تشکر شده:
    75,097
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    یک دریچه آزادی باز کن به زندانم
    یک سبو پر از شادی خرج کن که مهمانم
    ابر نقره افشان شو تا چو تاک بار آور
    پیش دست و دل بازان دست و دل بیفشانم
    یک چمن صفا داری ، بازکن به رویم در
    بر بساط گل بنشین در کنار بنشانم
    لحظه های امروزم شاد باد و رنگین باد
    وعده های فردا را اعتماد نتوانم
    فرّ با مدادم کو ؟ نیمروز شادم کو؟
    آفتاب بی رنگی بر فراز ایوانم
    مرگ راه می بندد لحظه های غلتان را
    کو مجال پوییدن ؟ گوی تنگ میدانم
    عشق ، خیز و توفان کن ، آنچه مانده ویران کن!
    از تو باد خاشا کش ، لانه پریشانم
    رنگ و بوی خون دارد نکته ها که می دانم
    عشق می رسد از راه پیش او سخن کوتاه
    در نماز خون شعری با حضور می خوانم
     
    n@der، m naizar و سایه از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,475
    تشکر شده:
    75,097
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    [​IMG]
     
    آخرین ویرایش: ‏4/1/20
    n@der و سایه از این پست تشکر کرده اند.