خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام … نمیدانم اما، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغوله که میبینه مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند خدایابه کودکی ام بنگر… هرچند خودم تو را گم میکنم اما تو پیدام کن
ستایش به ایزد کائنات نگارش به زینت حسنات هستی کننده خلق از عدم و نیستی برپا دارنده حشر از آدم و کاستی
✍آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند ... آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند ... آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند ... آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند ... پس خدایا! به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما .
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بیعنایات خدا هیچیم هیچ بیعنایات حق و خاصان حق گر ملک باشد سیاهستش ورق ای خدا ای فضل تو حاجت روا با تو یاد هیچ کس نبود روا… قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت از خزینه قدرت تو کی گریخت گر در آید در عدم یا صد عدم چون بخوانیش او کند از سر قدم صد هزاران ضد ضد را میکشد بازشان حکم تو بیرون میکشد از عدمها سوی هستی هر زمان هست یا رب کاروان در کاروان خاصه هر شب جمله افکار و عقول نیست گردد غرق در بحر نغول _مولانا
من به قربون خدایی که هر وقت ناامید شدم یه اتفاق خوشگل گذاشت جلوم و گفت: ببین هواتو دارم