واست بی تابم و بیخوابم و میدونی دلتنگم واست میمیرم و درگیرم و با دنیا در جنگم منو تنها نزار از روزگار بااینکه د ل خستم واست دیوونم و میمونم و تا آخرش هستم داره میباره بارون و تونیستی شده این خونه زندون و تو نیستی چقدر حسِ بدیه حسِ تنهایی دارم میشکنم آسون و تو نیستی دارم از بین میرم توی این دلتنگی داره دل میگیره بی تو از بیرنگی دارم از بین میرم توی این خاموشی کاش میشد می بردی منو با آغوشی نمیشه با نبودت ساده سر کرد نمیشه سالم از این غم گذر کرد داره میباره بارون و تو نیستی شده این خونه زندون و تو نیستی چقدر حسِ بدیه حسِ تنهایی دارم میشکنم آسون و تو نیستی
پاسخ : حس تنهايي یه عاشق چیزی جز عشق تو سرش نیست یه عاشق فکر سود و ضررش نیست همه خوب و بد قصه شو میخواد یه عاشق نگرون آخرش نیست یه عاشق مثل من مبهوت یاره دلش تو سینه دایم بی قراره یه عاشق مثل من خوشبخته با عشق کنارت راضیه از هرچی داره از عشق تو بی تابم از عشق تو مجنونم ناشکری نکن عشقم ناشکری نکن جونم پیشت گم کرده قلبم دست و پاشو نمی تونم بگم حال و هواشو یه عاشق مثل من می میره بی تو دیگه از من نپرس چون و چراشو دیگه گم کرده قلبم دست و پاشو نمی تونم بگم حال و هواشو یه عاشق مثل من می میره بی تو دیگه از من نپرس چون و چراشو از عشق تو بی تابم از عشق تو مجنونم ناشکری نکن عشقم ناشکری نکن جونم
پاسخ : حس تنهايي يه روزی اگه آسمون گرفته اگه خورشید پشت ابراس اگه گریه سهم امروز اگه تردید رنگ فرداس اگه عشق تو دلا مرده اگه برقي تو چشا نيس اگه تو سکوتِ کش دار کسي تو فکر صدا نيس اگه یک نفس رهایی جرم هر روز ستارس اگه بوسیدن گلها ترس و تهدید دوبارس یه روزی که خیلی دور نیست میشه نوبت پریدن صف به صف قناری میشیم برای ستاره چیدن یه روزی دوباره خورشید رد میشه از بغض ابرا دوباره بوسه و لبخند میشه سرگرمیِ دنیا شعله ی بی وقفه ی عشق میزنه رو تن ظلمت تو همین روزای تو راه میشکنه شیشه ی وحشت یه روزی که خیلی دور نیست میرسه فصل شکفتن بی هراس از شب و تکرار از حضور خنده گفتن میشه فردای من و تو لب به لب شعر رسیدن رو تن دیوار کهنه نقش آزادی کشیدن
When i am with you it is as if آن گاه که با تـوام Everything that is beautiful surrounds us گویی هر آنچه که زیباست مـا را در بر گرفته است. This is just a very small part of how wonderful I feel when I am with you این ها تنها ذره ای ناچیز از احساس والای با تـو بودن است. Maybe the word love was invented to explain شاید واژه عشق را ساخته اند the deep all-encompassing feelings That I have for you تا احساس چنان عمیق و هزار سوی مـن به تـو را بیان کند. but somehow it is not strong enough اما باز هم این واژه کافی نیست. But since it Is the best word that there is با این همه چون هنوز بهترین است Let me tell you a thousand times that بگذار بگویمت هزاران بار که I love you more than Love بیش از عشق بر تـو عاشقم
in the morning صبحگاهان when the sun وقتی آفتاب is just starting to light the day در حال روشن کردن روز است i am awakened من بیدارم and my first thoughts are of you و اولین فکرم تویی at night شبانگاهان i stare at the dark trees در تاریکی به درختان خیره می شوم silhouetted against the quiet stars که چون سایه هایی در مقابل ستارگان خاموش قد کشیده اند i am entranced into a complete مجذوب این آرامش مطلق می شوم peacefulness and my last thoughts are of you و آخرین فکرم تویی
If you are the amber mare I am the road of blood If you are the first snow I am he who lights the hearth of dawn If you are the tower of night I am the spike burning in your mind If you are the morning tide I am the first bird's cry If you are the basket of oranges I am the knife of the sun If you are the stone altar I am the sacrilegious hand If you are the sleeping land I am the green cane If you are the wind's leap I am the buried fire If you are the water's mouth I am the mouth of moss If you are the forest of the clouds I am the axe that parts it If you are the profaned city I am the rain of consecration If you are the yellow mountain I am the red arms of lichen If you are the rising sun I am the road of blood اگر تو دریاچه ی کهربایی من جاده ی خون ام اگر تو اولین برفی من آن ام که قلب پگاه را روشن می کند اگر تو برج شبی من میخ سوزان ام در خاطر تو اگر تو جریان صبحدمانی من گریه ی اولین پرنده ام اگر تو سبد پرتقال هایی من تیغ آفتاب ام اگر تو سنگ مذبحی من دست های حرمت شکن ام اگر تو خاک خفته ای من ساقه نی سبز ام اگر تو خیزش بادی من آتش پنهان ام اگر دهانه آبی من دهان خزه ام اگر تو جنگل ابرهایی من آن تبرم که پراکنده اش می کند اگر تو شهر تکفیر شده ای من باران قداست ام اگر تو کوه زردرنگی من بازوان سرخ گلسنگ ام اگر تو طلوع آفتابی من جاده خون ام
هرآنکس عاشق است از دور پیداست لبش خشک و دوچشمش مست وشیداست بهترین چیز نگاهیست که از حادثه ی عشق توراست . عاشق باشید و دوستدار معشوق.. باشد که پایدار باشیدو ماندگار .
پاسخ : اشعار عاشقانه کوتاه ولی زیبا 2 سلام بهونه ي قشنگ براي زندگي آره بازم منم همون ديوونه ي هميشگي فداي مهربونيات چه ميكني با سرنوشت دلم واست تنگ شده بود اين نامه رو واست نوشت حال منو اگه بخواي رنگ گلاي قاليه جاي نگاهت بدجوري تو صحن چشمام خاليه ابرا هميشه پيش منن اينجا هوا پر از غمه از غصه هام هر چي بگم جون خودت بازم كمه رفتي و من تنها شدم با غصه هاي زندگي قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگي به خاطرت مونده يكي هميشه چشم به راهته يه قلب تنها و كبود هلاك يك نگاهته من مي دونم همين روزا عشق من از يادت ميره بعدش خبر ميدن بياكه داره دوستت مي ميره يه وقت منو گم نكني تو دود اون شهر غريب يه سرزمين غربته با صدتا نيرنگ و فريب اگه واست زحمتي نيست بر سر عهدمون بمون منم تورو مي سپارمت دست خداي مهربون
پاسخ : اشعار عاشقانه کوتاه ولی زیبا 2 چه سخته دلتنگ قاصدک بودن ، در جاده ای که هیچ بادی در آن نمی ورزد
پاسخ : اشعار عاشقانه کوتاه ولی زیبا 2 تقصیر آدم ها نیست که روی حرفهایشان نمی مانند،ما بر زمینی زندگی میکنیم که هر روز خودش را دور میزند