اهل كاشانم روزگارم بد نیست تكه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی مادری دارم، بهتر از برگ درخت دوستانی، بهتر از آب روان و خدایی كه در این نزدیكی است: لای این شب بوها، پای آن كاج بلند روی آگاهی آب، روی قانون گیاه من مسلمانم قبله ام یك گل سرخ جانمازم چشمه، مهرم نور دشت سجاده من من وضو با تپش پنجرهها میگیرم در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف سنگ از پشت نمازم پیداست همه ذرات نمازم متبلور شده است من نمازم را وقتی میخوانم كه اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرو من نمازم را پی «تكبیره الاحرام» علف میخوانم پی «قد قامت» موج كعبهام بر لب آب كعبهام زیر اقاقیهاست كعبهام مثل نسیم، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر «حجر الاسود» من روشنی باغچه است به قلم سهراب سپهری