پوووووووووووووف ,, به شدت حالم گرفتس ,, دیروز استقلال از تیمی باخت که کل 120 دقیقه همون یه شوت که خورد به تیرک رو زدن فقط و کل بازی دست استقلال بود از داوری که بگذرم , یه عالمه موقعیت داشت , تک به تک , موقعیت های مختلف گل و از هیچکدوم استفاده نکرد و در اخر حذف شد ,, و امشب چلسی ,, بازی رفت خراب کرده بودن ولی برگشت با قدرت اومدن , سه تا گل زدن, در مرز صعود بود ولی امان از تعویض نکردن های توخل که تیمو به باد داد و چهارمین گلی که از بنزما خوردیم سه تا هد و سه تا دقیق مثه هم ,, بدون مدافع به راحتی پاشد هد رو زد ---_____--- دو روز نکبت بار............
خوب نیستم فقط خود خدا میتونه نجاتم بده کاش درست شه همه چی ... می ترسم ... با تک تک سلول های بدنم نگرانم
دل آشوب ترین حالت ممکن انقدر که نمیدونم چی میتونه آرومم کنه .. نوشتن اینجا بر حسب عادت یا پیدا کردن گمشده هام یا حرف زدن باهاش یا ... انقدر به لحاظ روحی بهم ریخته شدم که فکر کنم مشکلات هم حل بشه باز آشوب با من هست ..
اول فروردین بود که دیدم لابستر هام بعد از چن ماه بالاخره جفت شدن همو بغل گرفتن ,, انقدر صحنه ی قشنگی بود , منم سعی کردم تنهاشون بزارم که راحت باشن :) , بعد از سفر که اومدم , دیدم لابستر ماده ام تخم داره :) حامله اس :) به خانواده گفتم که باید جداش کنم چون تو اکواریوم ماهی هست ,قبول نکردن,, برای مراقبت از تخم هاش , یه جا رفته بود, بیرون نمیومد حتی برا غذا خوردن , من با بدبختی بعضی روزا بهش یه جوری غذا میدادم , پریروز دیدم تخم هارو مثه که خوردن ماهی ها , خودشم پوست انداخته بود و خیلی خیلی ضعیف شده بود بخاطر غذا نخوردن , پوست انداختن و تخم ها , به شب نرسید مُرد , در کمال تعجب دیشب دیدم لابستر نرم هم برعکس افتاده و انگار مُرده, اوردمش بیرون , اونم چن ساعت بعد مُرد ,دق کرد یعنی!!؟!....... ماهی ها همشون زنده ان, احتمالا همشونو رد کنم یه مدت اکواریوم نداشته باشم, ناراحتم , یه ماه پیش داشتم بچه هاشونو تصور میکردم چه رنگی میشن, دو روز پشت هم جنازه های بی جونشونو از اکواریوم اوردم بیرون..... پووووف لپمو گاز گرفتم دردش تو مغزم رفته , همش درد درد درد