دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد امشبم حسرت او دیده چو دریایی کرد ز چنان غمزه، که او دارد و ابرو عجبست که التفاتی به چو من بی سر و بیپایی کرد اوحدی
درد عشق از هر که میپرسم جوابم میدهد از که میپرسی که من خود عاجزم در کار خویش صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ عشق ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار خویش به قلم مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی
شب سردیست، هوا منتظر باران است وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من ماه پیشانی من، دلبر بارانی من