تو کجا نالی از این خار که در پای منست یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست سعدی
جز کوی تو جایی من آواره ندارم جولانگه برق است ولی چاره ندارم یک جلوه کند ماه در آیینه صد موج جز نقش تو بر سینه صد پاره ندارم رهی معیری
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم به قلم مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی
محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را به قلم خواجه جمال الدین سلمان ساوجی
ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟ منزلِ آن مَهِ عاشقکُشِ عیار کجاست؟ شبِ تار است و رَه وادیِ اِیمن در پیش آتش طور کجا؟ موعد دیدار کجاست ؟ حافظ
باز در دل شعلههای آفتاب افکندهایم طرح آبادی درین دیر خراب افکندهایم تا به دوزخمان کشد فردا به روز بازخواست مو به مو امروز دل را در عذاب افکندهایم به قلم میرزا فصیحالدین فصیحی هروی میرزا فصیحالدین فصیحی هروی زادهٔ بخارا به سال ۹۸۷ قمری، و درگذشت به سال ۱۰۴۹ قمری در هرات است. شاعری که از بزرگان سادات هرات بود و نسبش به خواجه عبدالله انصاری میرسد. وی را «ملکالشعراء خراسان» نامیدهاند. وی در سرودن شعر، بهویژه قصیده و غزل، توانا بود و شاعرانی چون ناظم هروی، درویش واله و میرزا جلال اسیر شهرستانی، از شاگردان و تربیت یافتگان او هستند.