نیلگون شد فلک از تیرگی اختر ما گردد آئینه سیه تاب ز خاکستر ما بیکسانیم، گذاری بسر ما که کند مگر از گریه گهی بگذرد آب از سر ما به قلم ابوطالب کلیم همدانی(کلیم کاشانی، قرن۱۱)
ای دل شکایت ها مکن تا نشنود دلدار من ای دل نمی ترسی مگر از یار بی زنهار من ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من نشنیده ای شب تا سحر ام ناله های زار من
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل توان بریدن به قلم خواجه شمسالدین محمد شیرازی
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است ! اکسیر من ! نه این که مرا شعرِ تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است محمدعلی بهمنی