شروع موضوع توسط minaaa 10/12/10 در انجمن اشعار
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
در پیچ و تاب موی تو گم گشته ام مدام آری ، تمام عمر در این جاده زیستم
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
در شیشه کرد خون مرا آن که پیش از این آورده بود قلب مرا با زبان به دست...
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمت
تا تـو را دارم، چه غــم دارم، هوا خـواه تـوام من هم آغوش غمت، مشتاق و جان خواه توام
مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صدق نباشد نظر به لاله و سنبل
لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است که مدعا طلبیدن ز یار،بیادبی است
تو خود ای گوهر یکدانه کجائی آخر کز غمت دیدۀ مردم همه دریا باشد
در نماز و در رکوع و در سجود سر بجنبد دل نجنبد این چه سود
نام های کاربری را با استفاده از کاما (،) از هم جدا کنید.