. املای صحیح کلمات پرکاربرد فارسی غلط .................. صحیح تائید .................. تأیید استثناً.................. استثنائاً اطاق .................. اتاق طوس ..................توس (شهر) توسی.................. طوسی (رنگ) طوفان.................. توفان طپانچه.................. تپانچه گفتگو.................. گفتوگو مسأله.................. مسئله فارقالتحصیل.................. فارغالتحصیل تلوزیون.................. تلویزیون رو به رو ..................روبرو بهاء.................. بها نهار.................. ناهار (وعده غذایی) سوقات.................. سوغات پائیز ..................پاییز ذغال ..................زغال حتا.................. حتی قانونگزار.................. قانونگذار سپاسگذار.................. سپاسگزار فلاکس.................. فلاسک موزی ..................موذی (اذیت کننده) به سزا.................. بسزا املاء ..................املا تآتر.................. تئاتر ذق ذق زق.................. زق غورغور قور.................. قور نغ نغ.................. نق نق بیافزود.................. بیفزود مزمون.................. مضمون زمیمه ..................ضمیمه ضمینه.................. زمینه صِمَت ..................سِمَت چشم قره.................. چشمغرّه مسوول.................. مسئول راجب.................. راجع به مضخرف.................. مزخرف انحتاط / انحطات.................. انحطاط اسطکاک / اصتکاک.................. اصطکاک احتزاز / احتذاذ.................. اهتزاز قوس و قزح ..................قوس قزح سئال / سئوال / سوئال.................. سؤال مطمعن / مطمین ..................مطمئن هزم غذا / هذم غذا ..................هضم غذا غدغن / قدقن / غدقن.................. قدغن قورباقه / غورباقه.................. قورباغه بهبوحه / بهبوهه ..................بحبوحه ذوذنقه / زوذنقه / زوزنقه.................. ذوزنقه
کلمات پرکاربرد مشتق، مرکب، دوبخشی و چندبخشی غلط .............................. صحیح ستاره گان.............................. ستارگان بنا بر این.............................. بنابراین بزرگداشتن.............................. بزرگ داشتن بکاربردن .............................. به کار بردن کار برد .............................. کاربرد بیدرنگ.............................. بیدرنگ یک رنگی.............................. یکرنگی پیشنهادات.............................. پیشنهادها میوهجات .............................. میوهها خوش آمد گویی.............................. خوشامدگویی خوش دل.............................. خوشدل پیش گو.............................. پیشگو ورغُلُمبیدن/ ور قُلُمبیدن.............................. ورقُلُمبیدن آرایش گاه.............................. آرایشگاه بوسیله.............................. به وسیله کتابه من .............................. کتاب من وقتیکه.............................. وقتی که خانوادم .............................. خانوادهام
املای کلمات متشابه هیچکدام از صورتهای کلماتی که در ادامه میآیند غلط نیستند، بلکه در املای این کلمات باید به معنای آنها دقت کنید و با توجه به معنایی که در نظر دارید، املای صحیح را انتخاب کنید. عاج (دندان فیل) .................... آج (برجستگی منظم تایر و…) سفر (رفتن به محلی دور).................... صفر (ماه قمری) مَتاع (کالا، مال).................... مُطاع (فرمانروا) زجر (سختی ، آزار).................... ضجر (دلتنگی، بی قراری) زرع (کاشتن) .................... ذرع (واحد طول) شصت (عدد).................... شست (انگشت) فراق (جدایی – دوری).................... فراغ (آسودگی) طی (پیمودن).................... تی (وسیله نظافت) زلت (خطا کردن) .................... ذلت (خوار شدن) مطبوع (خوشایند طبع).................... متبوع (مورد اطاعت) شَبَح (موجود سیاهی).................... شَبَه (شبیه و مانند) عمل (کار).................... امل (آرزو) لوت (کویر).................... لوط (پیامبر) اثاث (لوازم خانه).................... اساس (پایه و بنیاد) پرتقال (میوه) .................... پرتغال (کشور) ثواب (پاداش کار) صواب.................... (درست و صحیح) مأمور (آنکه از طرف دیگری کاری انجام دهد)................ معمور (آباد) امارت (فرمانروایی).................... عمارت (آباد کردن) تألم (رنج بردن).................... تعلم (آموزش دادن) آجل (آینده).................... عاجل (فوری) ذکی (تیزهوش).................... زکی (پاک) انتصاب (گماشتن به کاری).................... انتساب (نسبت داشتن با کسی) تحلیل (تجزیه و حل کردن).................... تهلیل (لا إله إلَّا الله گفتن) امیدواریم املای کلمات پرکاربرد برای شما مفید بوده باشد
سلام البته در زبان اصیل فارسی حرف (ط) در کلمات استفاده نمیشود. اما چون استفاده از حروف عربی در کلمات فارسی جا افتاده است هر دو کلمه (باتری) و (باطری) صحیح بوده ولی بهتر است که در املای فارسی از کلمه باتری از (ت) استفاده شود. اطاق ... اتاق طوس ... توس طوفان ... توفان باتری ... باطری با هر دو نوع ط ت صحیح هستند
تئاتر یا تاتر؟ املای کدام کلمه درسته؟ تآتر یا تئاتر ؟ تاآتر یا تآتر یا تئاتر یا تاٌتر یا طاعاتر یا تاعاتر یا تعاتر ؟ از آنجائیکه این واژه فرانسوی بوده و از [ theater ] گرفته شده، نوشتن آن به هر دو شکل تآتر و تئاتر - صحیح - است. برای مثال: - نگارش باتری و باطری - پُرُوفسور، پرفسور یا پروفسر - دموکراسی و دمکراسی - اتومبیل و اتوموبیل یا اتمبیل
زغال یا ذغال؟ از کلمات و واژگان مورد بحث در زبان فارسی این واژه است. « ذغال » صحیح است یا « زغال » ؟ چرا که در این باب اختلافی بین آقایان معین و دهخدا، دوتن از بزرگترین فرهنگلغت نویسان وجود دارد. ذغال، زغال، زگال، ژگال، ژکال، شگال و شگار و … املاهای مختلف این واژهاند. (در همهشان حرف نخست، حرکت پیش دارد) بر اساس نظر دکتر معین: اصولاً هیچ واژهٔ فارسی با ذال آغاز نمیشود. لذا ایشان اصولاً املای زغال با ذال را غلط میداند. اما آقای دهخدا: این املا را با ذال مینویسد و ذغال را صحیح می داند و چنین استدلال میکند که «…ظاهراً چنانکه معمول نیز همان است، با ذال صحیح باشد چه «دغل» با دال مهمله نیز به معنی خس و خاشاکی است که در حمامها سوزند». پیشنهاد من اینه که با ز بنوسید چرا که ظاهر بهتری داره :)
داستان املای ه و ح؛ هجران یا حجران، هلیم یا حلیم، حمزه یا همزه تعدادی از فارسیزبانان ممکن است برای نوشتن کلماتی که در آنها ه یا ح به کار رفته، دچار تردید شوند. مثلا کلمات هجران، هلیم و هوله از کلماتی هستند که معمولا به صورت نادرست و یا به جای همدیگر به کار میروند. باید بدانید که کلمه هجران به معنای دوری است و کلمه حَجران به معنای بازداشت و منع است. در این مقاله به تعدادی از کلماتی که در آنها ه یا ح به کار رفته است اشاره میکنیم تا بتوانید معانی و املای صحیح آنها را به خاطر بسپارید مهاجر: کسی که وطنش را ترک میکند. مهاجرت: ترک وطن مهجور: کسی که به هجران و جدایی مبتلا است. محجور: ممنوع از تصرف در مال خود هجران: دوری، جدایی حَجران: منع، بازداشت هجر: دوری، جدایی حَجَر: واژهای عربی و به معنای سنگ به یاد داشته باشید که در واژه حجرالاسود، حجر به معنی سنگ به کار رفته است؛ در نتیجه، سنگِ حجرالاسود حشو است. هجرت: سفر، کوچ هجری: سال عربها هلیم: نوعی غذا که با گوشت، گندم و حبوبات میپزند. حلیم: از ریشه حلم و به معنای صبوری همزه: یکی از حروف الفبا حمزه: اسم خاص برای پسر و به معنای شیر، حیدر و هژبر هوله: دستمال حوله: پارچهای پرزدار برای خشک کردن صورت و بدن
اعلام یک معادل جالب دیگر توسط فرهنگستان زبان فارسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی واژه «بازفرست» را معادل واژه فرنگی «فوروارد» تصویب کرد. اظهارات نسرین پرویزی معاون گروه واژهگزینی را میبینید و میشنوید
بعضی واژه های مصوب فرهنگستان زبان فارسی تبلت: "رایانک مالشی" چتروم: «گپسرا» Bluetooth: «دندان آبی» Online Training: «آموزش برخط» کاپیتان (captain): «سریار» چیپس: «برگک» هدفون: «دوگوشی» دسر: «پِیغذا» تلهپاتی (Telepathy): «دورآگاهی» فلاسک: «دمابان» Input/Output: «درونداد، بیرونداد» لازانیا (lasagna): «خمیربرگ» «آرامه: بادی با سرعت کمتر از ۵ /۰ متر بر ثانیه» همان نسیم آکنه: رخجوش سلفسرویس : «رستوران خویشیار»