1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

چالش ادبی

شروع موضوع توسط ارغنون ‏31/1/23 در انجمن زمزمه های آشنا

  1. داره راه میوفته!

    تاریخ عضویت:
    ‏16/12/18
    ارسال ها:
    28
    تشکر شده:
    190
    امتیاز دستاورد:
    28
    با احترام
    موضوع :
    چالش یک بیت از اشعار مولانا :

    پس عدم گردم ، عدم ، چون ارغنون
    گویدم که انا الیه راجعون


    مدتهاست که این بیت ذهن بنده را شدیدا به خود مشغول داشته و متاسفانه منابع در دسترس نیز ، آنطور که شاید و باید ، تشنگی فهم این مطلب را برای بنده رفع نکرده .

    آقای *Sajjad*
    گرامی پیشنهاد فرمودند ، به صورت تاپیک جداگانه ای ، مطرح و جویای پاسخ همۀ عزیزان مشتاق اینگونه مباحث باشیم .
    که البته می تواند فقط پاسخ گویی محض نباشد و به حالت مناظرۀ مکتوب مطرح شود .

    آنچه در این تاپیک منظور است ،
    نه انحصاراً معنی بیت
    بلکه مفهوم نهفته در میان واژگان است .
    به غیر از دو واژۀ : عدم و ارغنون و قسمتی از یک آیۀ قرآن ، واژۀ پیچیده و مرموزی در بیت مشاهده نمی شود .
    حتی آیۀ قرآن هم در یک کلام ساده ، معنی بازگشت را می دهد .

    اما این تمام ماجرا نیست .
    و به نظرم آنچه مولانا در این بیت به عنوان یک معما مطرح نموده
    سخنی بیش از آنچه که در ظاهر می نماید ، می طلبد .

    چند سوال را بنده به عنوان ، پیش زمینۀ بحث مطرح میکنم خدمت عزیزان . ولی بسنده به همین یکی دو سوال نکنید . زیرا حتم دارم که سوالات بی پاسخ زیادی در این بیت هست که می تواند از نگاه و دید هر کدام از عزیزان ، منظری دیگر بگشاید .

    اول : از میان این همه ساز موسیقی ، چرا ارغنون ؟

    دوم : اگر واژۀ « عدم » و « راجعون » را در پیوندی نا گسستنی با هم بدانیم ، آیا منظور از راجعون ، بازگشت به عدم پیش از آفرینش است ؟

    سوم : منظور از راجعون ، در همان معنای : « زنده شدن پس از مرگ است ؟ یا رجعت به خود ، پیش از مرگ ؟

    چهارم : مولانا ! در ابیات پیش و پس از این بیت ، دور نمایی از یک راه طولانی طی شده را نشان میدهد که در مسیر این جاده ، تابلوهایی ( نشانه های راهنما ) نصب شده که هر کدام با علامت اختصاری بیان میشود و هیچ وضوح توضیجی در آن مشاهده نمی شود .

    گویی که مولانا ، عمدا برخی از حروف یا کلمات تابلو ها را بریده ، تا نامحرمان مسیر ، راه وصول به مقصد را نیابند .
    زیرا وی نیز همانند برخی عرفا معتقد بود که رمز گشایی اسرار ، کار هر ناپخته ای نیست و چه بسا در مسیر سیر و سلوک ، به ژرفای دره ای خوفناک سقوط کند .
    مثلا این بیت گمراه کننده :

    حملۀ دیگر بمیرم از بشر
    تا بر آرم از ملائک پرّ و سر

    و بسیار موارد دیگر ، که راستش من نمی خواهم با آوردن پیش ذهن خودم ، موجب تغییر مسیر ذهنی عزیزان دیگر شوم .
    زیرا هدف من از به چالش کشیدن این بیت
    سوار کردن دیگران بر قطار ذهنی خودم نیست

    در اصل منظور من این است که هر کس ، با قطار ذهنی خویش در این ریل سوار و به پیش براند . در آن صورت تعداد قطارهای موجود بر روی ریل اندیشه ، فزونی یافته و هر کس از پنجرۀ نگاه قطار خویش ، سفر در مسیر را پی میگیرد .

    با سرچ کردن همین بیت در گوگل ، فراوان منابع بیت مذکور در دسترس تان خواهد بود که برای حذر از تطویل کلام ، آن ابیات را در اینجا قرار نمیدهم .

    در ضمن : هیچ محدودیتی در هر نوع اظهار نظر نیست .
    هر کسی نظر و برداشت مفهومی خودش را بیان میکند . ممکن است حتی کاملا بی ربط با موضوع باشد . ولی هیچ ایرادی ندارد . چه بسا ممکنه همون منظر بی ربط ، مورد سوال دیگر دوستان قرار گیرد و از همان بی ربط ، به ربط برسیم .
    پس هر گونه برداشت و تفسیر و توضیح خود را دریغ نفرمائید .
    و هیچ از این نترسیم که سخنمان ساده و گویا نیست .
    هر قسمتی از سخن هر کدام از عزیزان ، گویا نبود ، زیر ذره بین می بریم و از خودش و یا دیگر دوستان می پرسیم .

    و یک اخطار : این یک مبحث ادبی است . اما چون در بیت مذکور ، مختصری از آیۀ قرآن هم هست ، پس ناگفته پیداست که این آیه نیز زیر ذره بین بینش و نقد و نظر خواهد رفت . و مورد بحث قرار خواهد گرفت . پس باز هم تاکید میکنم ، آنچه در متون این مبحث خواهد گذشت ، فقط و فقط از نگاه نقد و تحلیل و بررسی است .

    حنم دارم که در هر حال ، در همه جا ، برخی مغز فندقیهای ، نا آگاه و خشک فهم هستند که با ورود بیجا به بحث و اخلال در وزن مبحث ، سعی در پیش کشیدن چماق بی نظمی باشند .
    از دوستانی که در بحث شرکت میکنند ، تقاضا دارم تا آخر مبحث و دریافت نتیجۀ مطلوب ، اگر دیدند کسی عمدا ، قصد تخریب تاپیک را دارد ، به جای رودر رویی مستقیم با اون شخص ، و ایجاد جو تشنج ناخواسته ، موارد دخالت بیجا را ، به مدیران محترم ، گزارش و از ایشان کسب تکلیف کنند . هر چند که در میان مدیران ، مذهبی تندی مثل آقای نیزار هم تشریف دارند ، اما دو خصلت خوب ایشان را از سالها پیش می شناسم : اول در مقام مدیریت حس مسئولیت دارد و مدیریت را با عقایدش پیوند نمیزند . دوم تقریبا از حوصلۀ بالایی برخوردار است . و میدانم که در این زمینه دارای حس مدارا نیز هستند .

    پیشاپیش از همۀ عزیزانی که در این مبحث مشارکت میکنند ، لایک میکنند ، نظر میدهند و یا راهنمایی میکنند و حتی مشورت میدهند ، سپاسگزارم . و همچنین از مدیران محترم انجمن از بابت برقراری نظم و امنیت تاپیک و انجمن ، پیشاپیش تشکر میکنم .

    ارادتمند : سایه های بیداری

    سه شنبه 11 بهمن 401




     
    SiavashBaran، мσσηღ، asbesefid و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏31/10/22
    ارسال ها:
    1,037
    تشکر شده:
    3,454
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    با سلام و احترام هر چند بنده هیچ گونه تخصصی در ادبیات ندارم اما بنظرم معنای این شعر بسیار واضح است
    ارغنون سازی است که در کلیسا در مراسم مردگان می‌نواخته اند و نوعی ناقوس مرگ است
    و همچنین نام آن با راجعون هم قافیه است و الا بکار بردن نام ساز دیگری هم همان منظور را می‌رساند
    در بیت های قبلی می‌گوید از جماد به گیاه و از گیاه به حیوان و از حیوان به انسان تبدیل شدم و در این سیر تکاملی هر بار مرگ ( عدم ) را تجربه و به درجه بالاتری رسیدیم و حالا بعد از مرگ انسانی به فرشته تبدیل شده و پس از آنهم به روح خداوند ملحق و جزئی از خداوند خواهیم شد .
    البته داستان جالبی است ولی هیچ دلیلی و مدرکی بر صحت آن وجود ندارد نه دلایل مذهبی و نه دلایل علمی نه دلایل تجربی که کسی خبری از آن آورده باشد و هر کدام از موجودات مثل جماد و گیاه و حیوان و انسان موجودات متعدد جداگانه می‌باشند که بعد از مرگ تجزیه شده به طبیعت بر می‌گردند و سرانجام به قدرت خداوند کره زمین و خورشید و کهکشان منفجر شده و همه چیز بصورت گازی پراکنده و انرژی در فضا پخش می‌شود و بعد از میلیاردها سال مجددا ستارگان متولد شده و مجددا انسان‌ها پا به عرصه وجود خواهند گذاشت که شاید همین انسانهای فعلی باشیم و این برنامه تا ابد ادامه خواهد داشت بدون هیچ آغاز و پایانی
    با پوزش از اظهار نظر ناقص خود در حضور استادان بزرگ
     
    SiavashBaran و ارغنون از این پست تشکر کرده اند.
  3. داره راه میوفته!

    تاریخ عضویت:
    ‏16/12/18
    ارسال ها:
    28
    تشکر شده:
    190
    امتیاز دستاورد:
    28
    پیش از هر سخنی ، این نکته را یادآوری کنم که بنده فقط ایجاد کنندۀ این تاپیک چالش هستم و صاحبان اصلی تاپیک ، مشارکت کنندگان محترم و بزرگوار هستند . پس با این حساب هر متن و مطلب و نظری که در این تاپیک بیان می شود ، در حقیقت مخاطبش خود شما عزیزان هستید و اظهار نظر در مورد هر متن و نظر ارائه شده در این چالش نیز به عهدۀ « همۀ » گرامیان است . و بنده هم عضوکوچکی از این ( همه ) .
    .
    .
    موضوع کلی سخن مولانا را بیان فرمودید . و معنا را نیز رسا و به خوبی .
    اما تلاش من برای درک معانی نهفته در بیت و کل داستان است . خصوصا خود بیت مورد نظر .
    مثلا همانجا که خود شما هم به تاکید فرمودید و مولانا نیز به روشنی گفته ، همان قسمتی که آدمی در این سیر تکاملی ، به جایگاه فرشته برسد .
    آیا این مغایر با آیات قرآن در مورد جایگاه فرشته و انسان نیست ؟ ( داخل پارانتز این را عرض کنم که استناد من در موارد دینی ، فقط و فقط قرآن خواهد بود در این گفتار و هیچ سند دیگری غیر از آن برای من معتبر نیست - مثل احادیث و روایات و غیره ... )
    از این سو ، مولانا با آوردن واژۀ « راجعون » آیا دیدگاهش رجوع و بازگشت به نماد انسانی است ، یا رجوع و بازگشت به اصل ؟
    مثلا در همان « نی نامۀ » اول مثنوی می گوید :
    هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
    باز جوید روزگار وصل خویش
    اگر رجوع را در بیت چالش ، از منظر همین بیت نی نامه ببینیم
    منظور مولانا بازگشت به عدم نیست ، بلکه بازگشت به اصل است
    در صورتی که واژۀ رجوع در بیت چالش ، به چیزی فراتر از « اصل » اشاره دارد .
    ممنون می شوم اگر در این مورد هم توضیح بیشتری مرقوم بفرمائید .
    سپاس از شما .
     
    SiavashBaran، мσσηღ، M @ H @ K و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. داره راه میوفته!

    تاریخ عضویت:
    ‏16/12/18
    ارسال ها:
    28
    تشکر شده:
    190
    امتیاز دستاورد:
    28
    اشاره ای هم فرمودید به مرگ ( عدم ) :
    « و در این سیر تکاملی ، هر بار مرگ ( عدم ) را تجربه و به مراحل بالاتری رسیدیم .... »

    ولی مولانا ، مرگ را مترادف با عدم و نابودی مطلق نمیداند .
    همانطور که خودتان اشاره فرمودید ، مولانا مرگ را جزوی از مراحل تکامل میداند .
    مثلا با مرگ جماد ، متوقف نمی شویم و در مرگ گیاه و حیوان نیز همینطور .
    مولانا می گوید ما با هر مرگی ، گامی فراتر به سوی تکامل جهان هستی بر میداریم .
    منظورش از این تکامل هم ، فقط تکامل انسان نیست
    بلکه تکاملی فراتر و در سطح کل کائنات است و انسان را نیز جزو کوچکی از آن می شمارد .
    مولانا مرگ را همانند پله های یک نردبام می بیند که فاصلۀ میان پله ها را ، زندگی و زیست ،
    و هر پله را « مرگ » می نامد
    و بعد اینگونه نتیجه می گیرد که ما وقتی می توانیم به پشت بام برسیم که
    هر کدام از این پله ها را تجربه کرده باشیم
    یعنی همان مرگ را .
    همانطور که تمام اجزای یک نردبام ، حتی با توجه به فضای خالی پله ها ، کاملا به هم مرتبط و متصل است
    جهان هستی را نیز در هر شکل آن ، به هم مرتبط و متصل میداند
    برای همین ، به نظر نمیرسد که منظور مولانا از مرگ ؛ « عدم » یا نابودی مطلق باشد .
    .
    .
    مورد دیگری که اشاره فرمودید :
    دور تسلسل نابودی و شکل گیری دوبارۀ جهان هستی می باشد .
    این جمله :

    « همه چیز بصورت گازی پراکنده و انرژی در فضا پخش می‌شود و بعد از میلیاردها سال مجددا ستارگان متولد شده و مجددا انسان‌ها پا به عرصه وجود خواهند گذاشت که شاید همین انسانهای فعلی باشیم و این برنامه تا ابد ادامه خواهد داشت بدون هیچ آغاز و پایانی »
    در این جمله ، بیشتر از جملۀ پیشین به سخن مولانا نزدیک هستید . با این تفاوت که از نظرشما با یک عدم و نابودی کامل ، دوباره به سیر هستی بر می گردید .
    و این دیدگاه کمی نزدیکتر به بیت چالش می باشد . ولی نظر من این است که مولانا ، در همین بیت چالش نیز ، منظورش از « عدم » اون عدم مورد نظر شما در این جمله نیست . چون موضوع عدم را ، تمثیلا به « ارغنون « ارجاع میدهد
    که راستش همین ارغنون را نمی فهمم که منظورش چیست .
     
    SiavashBaran، мσσηღ و asbesefid از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏31/10/22
    ارسال ها:
    1,037
    تشکر شده:
    3,454
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد


    مرگ انسان از نظر مولوی عدم میباشد و آنرا به نواختن سازی تشبیه می‌کند که در گوش انسان انا الیه راجعون مینوازد و چون ساز ارغنون در کلیساها برای مراسم مذهبی مردگان نواخته می‌شده ارغنون و موسیقی آنرا را یاد آور موسیقی بهشتی که آدم از آن رانده شده و الهام بخش انا الیه راجعون می‌داند

    مولانا عدم را جا نشین مردن می‌داند و مقصود او از عدم گشتن همان فنا و خروج از حالت بشری و مادی و رسیدن به وجود واحد حق است نه هلاک و نیستی و نابودی ذات.
    مرگ دان آنک اتفاق امت است
    کاب حیوانی درون ظلمت است
     
    SiavashBaran و ارغنون از این پست تشکر کرده اند.
  6. مدیر تالار شعر و ادب عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂

    تاریخ عضویت:
    ‏19/10/20
    ارسال ها:
    2,173
    تشکر شده:
    8,944
    امتیاز دستاورد:
    126
    جنسیت:
    مرد
    با توجه به اطلاعات محدود بنده می شود این گونه برداشت کرد،
    از جمادی مردم و نامی شدم
    وز نما مردم به حیوان برزدم
    مردم از حیوانی و آدم شدم
    پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
    حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
    تا بر آرم از ملایک پر و سر
    وز ملک هم بایدم جستن ز جو
    کل شیء هالک الا وجهه
    بار دیگر از ملک قربان شوم
    آنچ اندر وهم ناید آن شوم

    (شرح سیر تکاملی است که از مرحله پیدایش جمادات و پیدایش نباتات و پیدایش حیوانات و آن گاه آفرینش انسان)


    پس عدم گردم عدم چون ارغنون
    گویدم که انا الیه راجعون


    در ابتدا باید گفت،
    ارغنون، سازی مانند چنگ بوده
    که صدای تارهای چنگ
    همان صدایی هستند که به گفته مولانا پرده هایش در نی پرده های انسان را میدرد
    ارغنون، در گذشته سازی بادی بوده که هم چون چنگ نواخته می شده
    ارغنون (ارگانون است که همان ارگ امروزی است که به مرور زمان تغییراتی داشته)


    عدم گشتن همون نیستی هست که از قبل انسان داشته
    انسانی که از خاک آفریده شده
    و با دمیدن روح در او زنده شده و معنا پیدا کرده
    و این استعاره را دارد که از نواختن ساز ارغنون است که تار و پود انسان دریده می شود

    و او را به سوی عدم می برند
    گویدم که همانا ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم

    و اینکه این بازگشت
    به معنای رجعت یا بازگشت نیست
    بلکه به معنای ارجاع دادن هر معلولی به علت اصلی آن
    علت اصلی انسان هم خداست

    الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ


    مولانا در جایی دیگه میگه،
    از عشق تو گشتم ارغنون عالم
    وز زخمهٔ تو فاش شده احوالم
    ماننده چنگ شده همه اشکالم
    هر پرده که می‌زنی مرا مینالم


    مولانا در اشعار دیگرش،
    تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون
    نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون

    نک=اکنون، اینک

    با سپاس
     
    M @ H @ K از این پست تشکر کرده است.