1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

●○دنیای تجربه !●○

شروع موضوع توسط Mim_alef ‏20/7/22 در انجمن محفل تاپ فرومی ها

  1. کاربر حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏28/11/21
    ارسال ها:
    1,753
    تشکر شده:
    18,824
    امتیاز دستاورد:
    113
    سلام
    ......
    توی این تایپک از تجربه هایی که واقعا تاثیر داشت در زندگی پست گذاری میشه
    حقیقتا من دوست دارم از تجربه های دیگران هم درس بگیرم برای زندگیم!^^)
    از جایی که تاپفروم یه مکان مجازی اما عمومیه پس دوست دارم تجربه ای که در زندگیتون تاثیر داشت رو اینجا تعریف کنید!
    هر تجربه ای! در هر چیزی هرتصمیمی هر شکستی هر موفقیتی!
    قوانین خاصی هم داره
    1_به هیچ وجه اسپم و پست نامربوطی در این تایپک گذاشته نمیشه !
    2_ از توهین به شخص ِ خاصی خودداری کنید.
    3_از گذاشتن پست های حاشیه دار خودداری کنید.
    در غیر این صورت پست هاتون گزارش خواهد خورد.
    دوستانی که ازنظر خودم تجربه هاشون بیشتر هست(طبق مطالعه، سن ، رفتارها) رو هم تگ میکنم .
    :
    @m naizar
    @Milaad
    @n@der
    @N@vid
    @leo.antique
    @traffic
    @رهگذر
    @sadaf
    @....و دیگر دوستان
    اگر تمایل دارید شرکت کنید!
    :گل سرخ:
     
    M @ H @ K، اُت، N@vid و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,140
    تشکر شده:
    14,710
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    باید یاد بگیری تا زمانی که از عشق کسی مطمئن نشدی
    باهاش خاطره نسازی
    چون تاوان خاطرات باعث جنون میشه
     
    sarabala، M @ H @ K، N@vid و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏12/6/20
    ارسال ها:
    487
    تشکر شده:
    4,742
    امتیاز دستاورد:
    113
    من میرم نونوایی همیشه بعد نون گرفتن نون پولش میدم ، چند روز پیش ساعت 16.00 رفته بودم نونوایی بعد جو گیر شدم پول دو تا سنگگ دادم ، بعد یهووسط کار نونوا دستگاه خاموش کرد ، گفت خمیر تموم شد ، خلاصه تا خمیر درست شد ، رفتن چایی خوردن ، یکم استراحت کردن ، یه دوشی گرفتن ، نیم ساعت پیاده روی کردن ، عصرونه خوردن ، نوبت من شد ساعت شده بود 11 شب ، خلاصه صبح رسیدم خونه صبحانه خوردم ...:یس:
     
    M @ H @ K و Mim_alef از این پست تشکر کرده اند.
  4. کاربر حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏28/11/21
    ارسال ها:
    1,753
    تشکر شده:
    18,824
    امتیاز دستاورد:
    113
    جایی خوندم که میگفت:《تمام باورهای ما تماما اشتباست》
    شده وقتی انتظار نداشتید ، به چیزی یقین داشتید، کاملا برعکس شه؟
    متوجه میشید که تمام راه رو اشتباه رفتید! تماما اشتباه متوجه شدید؛
    ما با بدست اوردن تجربه، چندپله به سمت اشتباه کمتر از قبل میریم.
    [​IMG]
    :)
     
    leo.antique و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  5. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,568
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    شونزده ساله بودم. کلاس زبان انگلیسی شکوه میرفتم . معلم کلاس زبانم رو خیلی دوست داشتم. اسمش آقای عظیمی بود. دو تا حرف بهم زده بود که امروز بعد از سال ها هنوز خوندنش برام شیرین بود و پر امید.

    گفته بود حرفت رو بزن حتی اگه هیچ کس گوش نکنه. و گفته بود تو از پس هر کاری و هر تصمیمی بر میایی. فقط تصمیم بگیر.

    گاهی یک جمله ی کوتاه از کسی که بهش اعتماد داری می تونه زندگیت رو ازت بگیره یا بهت بده.

    نمی دونم کجای دنیاست. نمی دونم هست یا نیست. من به یادش هستم اما. اگه اینجا بود بهش می گفتم دو جمله ی سالها پیش اش رو این هفته بعد از سال ها در دفتر خاطراتم خوندم و لحظه هایی رو که فراموش کرده بودم به خاطر آوردم.
    مهم تر از همه این که یقین دارم که درست می گفت.
     
    Mim_alef از این پست تشکر کرده است.