1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

عجیب است اما باور کنید....

شروع موضوع توسط NILAY ‏8/6/22 در انجمن دیدنی و شنیدنی

  1. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,569
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    در سپتامبر سال ۱۹۵۵ جیمز دین هنر پیشه جوان هاایوودی بر اثر تصادف با ماشین پورشه اش دارفانی را وداع گفت. آقای هنر پیشه مرد و کارش تمام شد اما اتومبیل همچنان ماجراهای مرگ آورش را ادامه میدهد خودرو را که به دره سقوط کرده بود بسختی بیرون اورده و به تعمیرگاه منتقل کردند. اما در آنجا ماشین از روی جک لیز خورده و بر روی دو پای یک مکانیک افتاد. این ماشین توسط یک دکتر خریداری شد که از ان برای شرکت در مسابقات اتومبیل رانی استفاده کرد. در یکی از مسابقات خودرو تصادف کرده و صاحب جدیدش نیز کشته شد. ماشین را تعمیر کرده و دوباره از آن در مسابقات اتومبیل رانی استفاده کردند . اما راننده بعدی هم در یک تصادف کشته شد این بار وقتی خودرورا به گاراژ منتقل کردند فردای آنروز مشاهده نمودند که گاراژ بطور کامل در آتش سوخته است. سرانجام در اکتبر ۱۹۵۹ برای اینکه جلوی فاجعه را بگیرند آن را به ۱۱ قسمت تکه کرده و فلزش را نیز آب کردند.

    **********
     
    Walse از این پست تشکر کرده است.
  2. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,569
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    در سال ۱۹۳۲ به دلیل کم توجهی مادر یک بچه کودک به نام کارلوس از پنجره به داخل کوچه سقوط کرد . شگفت انگیز آنکه در همان لحظه آقای جوزف فیکلاک از آنجا عبور می کرد و کودک بر روی او سرنگون شد. بر اثر سقوط دست مرد عابر شکست اما بچه سالم بود. اما مادر بچه عبرت نگرفت یک سال بعد دوباره از همان پنجره کارلوس سقوط کرد و حادثه غیر قابل باور انکه دوباره بر سر یک مرد عابر افتاد. اما برخلاف دفعه قبل هم کودک و هم مرد سالم ماندند و جالب آنکه این بار هم بچه بر روی سر آقای جوزف سقوط کرده بود.
     
    Walse از این پست تشکر کرده است.
  3. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,569
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    سرنوشت اغلب دوقلوها بسیار شگفت انگیز است . اما سرنوشت دوقلوهای اهل اوهایو دارای بیشترین شگفتی است. دوبرادر دوقلو بعد از تولد از هم جداشده و به خانواده های جدا سپرده شده اند. هر دو خانواده نیز نام جمیز را بر انها گذاشتند و از اینجا سرنوشت شگفت انگیز انها شکل میگیرد. هر دو جمیز به یادگیری علم حقوق علاقه داشتند. هر دو دنبال نجاری و مکانیکی بودند. هر دو با زنی به نام لیندا ازدواج کردند. هر دو نیز اسم بچه هایشان را جمیز آلن گذاشتند. این بچه ها نیز ازدواج کردند. نام زن هر دو هم بنی بود هر دو مرد نیز زنانشان را طلاق دادند. تا اینکه این دو بچه بعد از ۴۰ سال همدیگر را یافته و بعنوان شریک تجاری با هم مشغول به کار شدند.
     
    Walse از این پست تشکر کرده است.
  4. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,569
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    در ابتدای قرن ۱۹ داستان نویسی که بیشتر داستانهای ترسناک مینوشت . به نام ادگار آلن پو داستانی به این مضمون نوشت : یک کشتی در دریا غرق میشود. فقط ۴ نفر از میان مسافرانش زنده می مانند. به سبب طی شدن روزهای متوالی ۳ نفر دیگر تصمیم میگیرند فرد جوانتر که نامش ریچارد پارکر بود را کشته و بخورند. در عالم واقع و در سال ۱۸۸۴ کشتی باری به نام فوندرد میگوبینتا در دریا غرق شد و تنها ۴ نفر از مسافران زنده ماندند. ۳ نفر از مسافران اقدام به قتل عضو جوانتر گروه نموده و اسم آن جوان ریچارد پارکر بود.
     
    Walse از این پست تشکر کرده است.
  5. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,569
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    در سال ۲۰۰۲ دو برادر دوقلو به فاصله تنها ۱ ساعت طی تصادف در جاده به نحوی مشابه کشته شدند آنها در فاصله ۱/۵ کیلومتری از هم در جاده شمالی فنلاند در حال دوچرخه سواری بودند. هر دو به فاصله یک ساعت در اثر تصادف با کامیون مردند. اگر چه این جاده که در ۶۰۰ کیلومتری هلسینکی قرار دارد بسیار شلوغ است اما تصادف دوقلوها به شکلی مشابه واقعا شگفت انگیز است.

    *******

    جوزف آیگنر یک نقاش مشهور اتریشی که در قرن ۱۹ زندگی می کرده چندین بار اقدام به خودکشی کرد . ابتدا در سن ۱۸ سالگی با طناب از یک درخت خودش را حلق آویز کرد اما توسط یک راهب ناشناس نجات داده شد. دوباره در سن ۲۲ سالگی اقدام به خودکشی نمود اما دوباره توسط همان راهب نجات داده شد هشت سال بعد به منظور مجازات توسط دادگاه محکوم به دار شد و این بار هم همان راهب ناشناس او را آزاد کرد و بالاخره در سن ۶۸ سالگی آیگنر موفق شد با شلیک اسلحه به زندگی اش خاتمه دهد و این بار واقعا مرد ولی مراسم تدفین او نیز توسط همان راهب ناشناس برگزار شد. آیگر مرد و هیچ وقت نجات دهنده و تدفینگرش را نشناخت
     
    Walse از این پست تشکر کرده است.
  6. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,569
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    قربان دست بسیار
    [​IMG]
    قربان دست بسیار
    درباره عکسی از مراسم افتتحایه یک مرکز تجاری در روسیه
    خدا رفتگان‌تان را رحمت کند. پدربزرگم همیشه بعد از شام برای اینکه ذهن نوه‌ها و عروس‌ها و دامادها را جهت انجام امور سفره آماده کند، یک سرفه بلند می‌کرد. صدایش را صاف، بادی به غب‌غب می‌انداخت و می‌گفت: قربان دست بسیار، هم در خوردن و هم در کار. چیزی از گفتن این جمله نمی‌گذشت که عملیات جمع‌آوری سفره و شست‌وشوی دسته‌جمعی شروع می‌شد. کار گروهی خوب است، بر منکرش لعنت. اما کار داریم تا کار. اخیرا یکی دوجا نمونه این تصویر را دیده‌ام. نمی‌دانم این جماعت جهت آن‌که در عکس دسته‌جمعی افتتاحیه باشند، خودشان را به این روز انداخته‌اند یا دلیل دیگری دارد. اگر نه واقعیت این است که عملیات بریدن روبان در مراسم افتتاحیه کارویژه خاصی ندارد. به‌غیر از اینکه مثلا مجری طرح بخواهد جلوی صاحب‌کار خودشیرینی کند، یا اینکه دست و نفس و قدم مبارک کسی باعث خوش‌یمنی کارخانه و مجتمع و... در ادامه فعالیت‌اش شود. اما در مورد این عکس خاص، هر چه به عکس نگاه می‌کنم دلیل این اقدام 10نفره را متوجه نمی‌شوم. همه چیز برایم مبهم است، به غیر از اینکه عملیات بریدن روبان در این مراسم برنامه‌ریزی شده‌ است. چراکه پیدا کردن 10عدد قیچی در افتتاح یک پروژه تجاری با هیچ منطقی درست از آب در نمی‌آید. شاید هم روح پدربزرگ مرحومم از میان جمعیت بلند شده است، رو به سفیر و وزیر و وکیل کرده، صدایش را صاف و بلند داد زده: قربان دست بسیار
     
    Walse از این پست تشکر کرده است.