1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

شعر هاشور

شروع موضوع توسط Zanakordistani ‏4/11/21 در انجمن نویسندگان تاپ فروم

  1. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    سه شعر سپید کوتاه (هاشور) از لیلا طیبی (رها)


    (۱)
    سراپا شعرم،
    آه،،،
    کسی نمی‌خواند مرا!



    (۲)
    ای بی‌نهایت!
    --وقتی ندارمت،
    قلبم خلائی‌ست
    پُر ناشدنی!



    *(۳)
    متروک و خرابم،
    چنان منزل عارف!
    کویی؟!
    کجایی؟!
    که آبادم کنی تو...



    #لیلا_طیبی (رها)

    *پ.ن:
    خانه عارف قزوینی مربوط به دوره قاجار است در قزوین، محله حمدالله مستوفی، «کوچه، خیابان» صوفیان محله پنبه ریسه که انتهای آن «کوچه، خیابان» به خیابان باغ دبیر، راه پیدا می‌کند قرار دارد.
     
    m naizar و Farzane از این پست تشکر کرده اند.
  2. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    سه شعر سپید کوتاه (هاشور) از سعید فلاحی (زانا کوردستانی)


    (۱)
    به پنجره‌های شهر،
    --سرک کشیده ام.
    اما تو،،،
    پشت هیچ پنجره‌ای؛
    نیستی!



    (۲)
    دورم از تو وُ؛
    --فاصله‌ها،،،
    در گلویم
    بُغض می‌کارند!



    (۳)
    یادِ تو،،،
    دردی‌ست مچاله!
    در قفسه‌ی سینه‌ام-
    آغشته ی یک تنهایی‌ی
    --بی‌
    پایان!


    #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
     
    m naizar و Farzane از این پست تشکر کرده اند.
  3. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    ● سه شعر کوردی از زانا کوردستانی


    (۱)
    هەموو بەێانی
    بەو ژنە کوردە بیر دەکەمەوا
    کە وا نەیزانیوە...
    حەوشی ماڵەکەی
    لە کوێنەێ ئەم جیهانا لێدانی کات.

    ▪برگردان فارسی:

    هر صبح
    یاد آن زن کورد می‌افتم
    که نمی‌داند، حیاط خانه‌اش را
    کجای این جهان جارو کند؟!

    ـــــــــــــــــــــــــــ

    (۲)
    لە نێوانی ئە‌وێنی تۆ
    هە‌موو کە‌س بوون بە شاعر،
    ـ آی‌ی‌ی “لە‌یلا”
    رۆژگارێک مە‌وڵە‌ۆی وُ مونزەوی!
    دێسان “زانا”…

    ▪برگردان فارسی:

    در راه عشق تو همه شاعر شدند
    آی‌ی‌ی لیلا!
    زمانی مولوی و منزوی
    و الان زانا!

    ـــــــــــــــــــــــــــ

    (۳)
    خوێندنی شێعر له
    دایکم فێر بووم
    کاتێ که شه‌وگاران
    ته‌نیایی خۆی
    به گریان له سه‌ر ئه‌کرد.

    ▪برگردان فارسی:

    خواندن شعر را از مادرم آموختم
    آن زمان که شب‌های تنهایی خود را
    با گریه به صبح می‌رساند.


    #زانا_کوردستانی
     
    m naizar و Farzane از این پست تشکر کرده اند.
  4. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    ● سه شعر کوتاه از لیلا طیبی (رها)


    (۱)
    شاید باور کردنی نباشد،
    امّا،
    با رفتنت--
    گل‌های گلدان
    پژمردند!

    ــــــــــــــــــــــــــ

    (۲)
    گفتی:
    بهار بیاید، خواهی آمد!
    ***
    باز؛
    دل‌خوش‌کنک‌های تَکراری؟
    --من که چشمم آب نمی‌خورد!

    ــــــــــــــــــــــــــ

    (۳)
    مردی عزیز از دست داده
    میان بغض ایستاده
    هر روز عصر
    چایی و پای‌سیب‌اش را
    همراه جناب تنهایی
    --سِرو می‌کرد!


    #لیلا_طیبی (رها)
     
    m naizar و Farzane از این پست تشکر کرده اند.
  5. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    《دو شعر کوتاه از رها فلاحی》



    (۱)
    به آسمان‌ها؛
    پرواز خواهم کرد-
    برای رسیدن به تو...
    ***
    اگر خیالم پَر بگشاید!


    ____________________


    (۲)
    دلتنگی‌هایم را
    از من بگیر!
    ***
    آمدنت را،
    به من پس بده...


    #رها_فلاحی
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  6. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    ■ اشعار هاشور ۳۵ لیلا طیبی



    (۱)
    --دسته‌ی تبر،
    یا،،،
    -- کاغذ کتاب؟!
    ...
    انتخاب؛
    با درخت نیست!


    (۲)
    لکنتی‌ست بر زبانم
    که به وقت دیدار
    یورتمه می‌رود در دهانم!
    دریغا این اسب چموش،
    زیر بار دوستت دارمی نمی‌رود.


    (۳)
    وقتی از سپیدارِ پیر
    تبر ساختند؛
    به زوبینی فکر کرد؛
    که از پَرِ عقاب
    بر سینه‌اش خلید!

    پ.ن:
    حتمن قصه ی عقاب راشنیده اید، وقتی زوبینی از پر خودش دید که سرنگونش کرده بود، با ناله گفت: (چون نیک نظر کرد پَر؛ خویش در آن دید/گفتا ز که نالیم که "از ماست که بر ماست!")


    #لیلا_طیبی (رها)
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  7. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    ▪ اشعار هاشور ۳۶ لیلا طیبی (رها)


    ۸۶
    سکوت می‌کنم اما،،،
    چشم‌هایم،
    -[هنگامِ دیدار]
    حرف‌های تلمبار شده‌ام را
    خوب بازگو می‌کنند!

    ــــــــــــــــــــــــــــ

    ۸۷
    خالی است -دستانم-
    در تهیدستی،
    پُر است،
    از "نبودنت"،،،
    تنهایی‌ام!

    ــــــــــــــــــــــــــــ

    ۸۸
    هیچ توفیری ندارد
    چه رو به آهن و سیمان باز شود
    چه رو به درخت و دریا
    من از بسته بودن پنجره‌ها
    -بی‌زارم!.


    #لیلا_طیبی (رها)
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  8. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    اشعار هاشور ۳۷ لیلا طیبی

    (۱)
    شکستی مرا،
    مانند سازِ شکسته‌ام!
    تعمیر هم بشوم،
    با دلِ ناکوک چه می‌کنی؟!

    ـــــــــــــــــــــ

    (۲)
    قلمم زبانش گرفته‌ست!
    گویی لال شده،
    [زبان بسته]!!!
    از بس،
    از دلتنگی برایش گفتم وُ
    او نوشت...

    ــــــــــــــــــــــ

    (۳)
    بند پوتینش را محکم‌تر بست؛
    وقتی که گفتم نرو!
    ***
    عشقی بالاتر از من داشت!؟
    به گمانم،
    خدا را پیدا کرده بود...


    #لیلا_طیبی (رها)
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  9. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    اشعار هاشور ۳۹ لیلا طیبی


    (۱)
    به خیالم بنشین،
    مانند مرغی زیبا!
    ...
    این درخت،
    بی پرنده‌ی یادت
    کُنده‌ای بیش نیست.


    (۲)
    طولش نمی‌دهم؛
    - بیا،،،
    هلاکِ آمدنت،
    --"منم"!


    (۳)
    کدام فرشته‌ی خدا،
    در گوشه‌ای از آسمان،
    حزن‌آلود
    دلش گرفته ست؟!
    ...
    باران می‌بارد...


    #لیلا_طیبی (رها)
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  10. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏4/11/21
    ارسال ها:
    92
    تشکر شده:
    114
    امتیاز دستاورد:
    33
    جنسیت:
    مرد
    ▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی


    (۱)
    آفتاب،،،
    هدایت‌گر ما بود اما،
    تن به شب‌پره‌هائی دادیم که،
    دورِ سرمان می‌چرخیدند!


    (۲)
    دکمه‌های زندگی را باز می‌کنم؛
    و در می‌آورم
    این پیراهن گشاد را.
    ...
    آه،،،
    --زندگی به ما نمی‌آید!


    (۳)
    قطاری بر ریل
    انتظاری بی‌هوده را
    به دوش می‌کشد...
    ...
    وقتی،
    در ایستگاهی متروک افتاده‌ست!


    (۴)
    نی‌لبک می‌زند و،
    هی می‌کند
    آرزوهایش را
    --چوپانِ کوچک!


    (۵)
    دستت،
    شَعبده‌بازی‌ست که؛
    دلتنگی‌هایم را،
    به طُرفت‌العینی
    غیب می‌کند!

    (۶)
    حتا،،،
    اگر مترسک هم باشی
    فرقی نمی‌کند
    گاهی،
    دلتنگ قارقار کلاغ‌ها خواهی شد!.

    (۷)
    سلول به سلول گلویت
    انفرادی‌ست
    صد شعر بی‌گناه
    در حصر مانده‌اند.


    (۸)
    تمام نمی‌شود
    این خیابان...
    --قدم زدنِ بی تو؛
    دشوارترین عذاب‌ست!.


    (۹)
    اینجا،
    همه تویی!
    آنجا،
    کنارت تو
    خدا کند که کس نباشد...


    (۱۰)
    دارم به پرنده شدن می‌اندیشم!
    چند روزی‌ست؛
    شاخه‌های درختِ ته کوچه
    -- تنهایند...



    #زانا کوردستانی
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.